رفتن به مطلب

نقد فیلم توت فرنگی های وحشی Wild Strawberries 1957 اینگمار برگمان


spow

ارسال های توصیه شده

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

 

نقد فیلم توت فرنگی های وحشی Wild Strawberries (به سوئدی: Smultronstället) محصول 1957 ساخته اینگمار برگمان

 

توت فرنگی های وحشی ترسیم گر ترس تنهایی

 

صحبت کردن در مورد اینگمار برگمان یکی از شاخصه های سینما واز بزرگترین وتاثیرگذارترین اشخاص در تاریخ سینما سواد وتجربه ای وافر ودرکی کامل از سینمای خاص برگمان را طلب میکند. مردی که سینما وام دار اندیشه ها وکارهای اوست ونقش بستن تصویر او بر روی کرون سوئد به تنهایی مبین بزرگی او واندیشه های خارق العاده اوست.

اما نوشتن نقد درمورد کارهای چنین افرادی صرفا به دلیل علاقه به اثار فاخر سینما ومعرفی شاهکارهای سینمایی است وبس

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

داستان فیلم توت فرنگی های وحشی که اغلب منتقدین ان رابه عنوان مهمترین اثر برگمان توصیف میکنند داستان زندگی 24 ساعته مردی به نام پروفسور بورگ با بازی به یاد ماندنی ویکتور شوستروم بازیگر شاخص سینمای سوئد دراخرین حضور سینمایی اش را روایت میکند که قرار است به مناسبت پنجاه سال تداوم کار مفید در زمینه پزشکی وخدمت به اجتماع بعد از فراغت از تحصیل (پنجاهمین سال فارغ التحصیلی دکتر بورگ از دانشگاه) جایزه دکترای افتخاری دریافت نماید.

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

در ابتدای فیلم دکتر بورگ را درحال نوشتن بیوگرافی اش میبینیم در حالی که سگی زیر پای او دراز کشیده وهمزمان با صحبت های دکتر بورگ درباره خودش برگمان اولین طعنه را به انسان مدرن میزند!

جای خالی انسانهارا در پیرامونمان حیوانات یا تکنولوژی پر میکنند در حالی که نه ظرفیت های انسانی را دارند ونه قابلیت های ان را و همچون مخدره فقط باعث فراموشی گذرا وموقت میشوند.

 

در ادامه دکتر بورگ از رویایی که در نخستین ساعات روز دریافت جایزه دکترای افتخاری اش دیده بود صحبت میکند وما دکتر بورگ را در یک تنهایی محض در حالی که همه جا خالی از ادمها شده است وساعت ها عقربه ای ندارند وسکوت محض حکمفرماست میبینیم. تنها ادمی که دکتر بورگ مشاهده میکند صورتی ندارد و به محض لمس شدن توسط او تبدیل به اب شده وجاری میشود وبرگمان به زیبایی ترسهای انسانی ، ترس از مرگ وترس از تنهایی را به تصویر کشیده است.

کالسکه حامل تابوت که بدون اسب سوار هست وبه تیرک چراغ برق گیر میکند وبا کنده شدن چرخش به راهش ادامه میدهد ولی تابوتی را برجای میگذارد نمادپردازی قوی برگمان برای تصویرسازی از ایده های فکریش هست.

چرخ همیشه نماد زمان بوده وشکسته شدن چرخ حکایت زیبایی از گذر از مراحل میانسالی انسانهارا به تصویر میکشد.

دکتر بورگ وقتی در تابوت را باز میکند وبا جنازه خودش روبرو میشود!

این ترس ، ترس مشترک همه ادمهایی است که پای به دنیای پیری میگذارند وتنهایی و خاطرات فصل مشترک همه انها میگرددو بزرگترین چالششان مرگ وزنده ماندن حتی برای لحظاتی افزونتر هست(البته ترس از مرگ بزرگترین پارادوکس همه انسانهاست ولی این حس در دوران پیری قویتر وقویتر میشود!)

 

در ادامه بحثی که بین دکتر بورگ ومیس اگدال خدمتکار دکتر بورگ برای سفر با ماشین شخصی صورت میگیرد اشاره ای کامل به خاصیت های اخلاقی این دوره سنی است.

دمدمی مزاج، غرغرو و در پی حکمرانی بلافصل گفتار واعمال بر اطرافیان بودن خاصیت همه ادمهای پا به سنن گذاشته ای است که تقریبا بلا استثنا همه ما انهارا به تجربه دریافته ایم.

 

در ادامه برگمان با ورود کاراکترهای مختلف سعی بر تفسیر تنهایی انسانها دارد وبا ورود همزمان به دنیای خاطرات دکتر بورگ وروایت موازی ان با زندگی واقعی واتفاقات پیرامون سفر دکتر بورگ به محل دریافت جایزه بخوبی موفق به انجام این مهم میشود.

 

ماریانه با بازی زیبای اینگرید تولین تنها عروس دکتر بورگ که مهمان انهاست ، همسفر دکتر میشود وروابط پدرشوهر-عروس کاملا خشک ومملو از نیش و کنایه در مورد روابط وارتباطشان با هم است.

 

تحت تاثیر رویاها وترسها دکتر بورگ ماریانه را به اقامتگاه تابستانی شان میبرد وانجا غرق در خاطرات خود میشود...از عشقش به دخترعموی خود سارا پرده برمیدارد که بعدها میفهمیم این عشق عقیم مانده وسارا با کسی که از او نفرت داشت ازدواج میکند وصاحب بچه میشود.

از شلوغی خانواده قدیمی حکایت میکند وکانون به ظاهر گرمی که مهمترین خاصیتش زدودن تنهایی است!

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

 

خروج دکتر بورگ از خاطراتش با ورود دختری به نام سارا که به همراه دو دوستش عازم سفر به ایتالیا هستند همزمان میشود واین سه نفر نیز همراه وهمسفر دکتر بورگ وعروسش میشوند.

 

تقریبا فصل مشترک تمامی کارهای برگمان دو مقوله مذهب (با تاکید بر کشیش و کلیسا که به وضوح ردپای کودکی برگمان در ان دیده میشود) وموسیقی خاص کارهای برگمان هست موسیقی الهام گرفته از طبیعت که بالاترین تبلور ان در فیلم نور زمستانی دیده میشود کاری که بدون موسیقی متن هست وموسیقی متن ان نوع نورپردازی وصدای طبیعت است!

 

در اینجا هم سارا بین دو دوست یکی خواستار کشیش شدن ودیگری در طلب طبابت گرفتار است وکنایه های برگمان دوباره تصویر سازی از منویات ذهنیش در مورد کودکی خویش است.

 

مکالمه اغازین بین سارا ودکتر بورگ با نام کوچک ایزاک(اسحاق) اشاره ای نمادین به ایات عهد قدیم وداستان مادر وفرزند یعنی سارا و اسحاق دارد وداستان تولد اسحاق نیای یهود!

تصویرسازی مذهب در اثار برگمان واقعا فوق العاده هست واگر کسی در جستجوی کسی است که تفسیر تندتری از دین روایت کند باید به سینمای پازولینی مراجعه کند.

برگمان در زندگینامه‌اش می‌نویسد :زمانی که پدرم روی منبر مشغول وضع خطابه بود من به جهان رمزآمیز کلیسا و قوس‌های نرم، دیوارهای ضخیم، بوی جاودانگی و نور رنگین خورشید که در چمنزارهای نقاشی‌های قرون وسطایی می‌لرزید و اشکال منحنی روی سقف‌ها و دیوارها علاقمند شده بودم. آن‌جا هر چیزی که تخیل یک نفر می‌تواند آرزو کند وجود دارد –فرشتگان، قدیسین، اژدهاها، پیامبران، شیاطین و انسان‌ها.

 

پازولینی در گفتگویی درباره سکانس اول فیلم که در موردش نوشتیم گفته : این سکانس استادانه ترین سکانسیه که در مورد رویا ساخته شده

 

در ادامه سفر به خاطر بی احتیاطی زوجی که از روبرو می ایند خطر تصادفی پیش می اید که با چپ شدن ماشین ان زوج تمام میشود و اینجا ودر ادامه که ان زوج همسفرشان میشود برگمان به انتقاد از روابط رو به گسست خانوادگی میپردازد واینکه علیرغم حصول مفاهیم حقوقی در مورد زنان و خانواده روابط عاطفی وپیوندهای احساسی کمرنگ شده اند وکل جامعه متاثر از این مسئله هست.

 

برخورد با کارگران پمپ بنزین و تاثیر عاطفی انها بر دکتر بورگ وشدت تاثیر مثبت این مسئله که باعث میشود تم منفی رویاها بالانس شده ودکتر از احساس یاس کمی دور شود با ملاقات مادر دکتر که هنوز زنده وسرحال است ونقل خاطراتی از کودکی وروایت تنهایی منحصر به فردش از خلاقانه ترین تصویرسازی های ترس هست ولی طبق معمول در سطحی از رفاه که اغلب افراد جامعه قادر به درک مستقیم شرایط ان نیستند هرچند در احساسات و تاثیرات مسئله مشترک باشند.

ساعت بدون عقربه ای که مادر دکتر بورگ نشان میدهد بازهم دکتر را به ورطه ترس بازمیگرداند ودرادامه در رویای طولانی ای که درماشین میگذراند ترسها پررنگ تر واثرگذارتر میشوند.

ترس برباد رفتن همه تلاشهای کاری...ترس ناشی از ازدست دادن خانواده وهمسرش که شکلی روانپریشانه به خود گرفته وترس از کارافتادگی که دران دکتر نمیتواند ببیند یا حس کند یا تشخیص دهد.

 

شاید جالبترین دیالوگی که در فیلم من دیدم دیالوگ بین امتحان گیرنده و دکتر بورگ هنگام دیدن رویای همسر فوت شده دکتر باشه :

 

دکتر بورگ : مجازات من چیه؟

ممتحن : مجازات؟ نمیدونم همون مجازات معمولی!

دکتر بورگ : معمولی؟

ممتحن : بله ! همون تحمل تنهایی

دکتر بورگ : تحمل تنهایی! هیچ گذشتی هم در کار نیست؟

ممتحن : اینو از من نخواید. اطلاعی در این باره ندارم...

 

وبعد از بیدارشدن از این کابوس مکالمه بین دکتر بورگ وعروسش فروپاشی کابوسهای دکتر بورگ هست حسی که امید را زنده میکند وسمت وسویی به پریشانی فکری اش میدهد.

فهم این مسئله که چقدر از پسر خود که با ایده پوچگرایانه به زندگی ادامه میدهد دور شده وحس تولد یک کودک که عروسش سران با پسرش در جنگ است.

 

همه اتفاقات بعدی با زنده شدن امید در درون دکتر بورگ حکایت از کمرنگ شدن ترسها دارد...امید به داشتن نوه ...سرزندگی وجوانی حاصل از معاشرت با سه جوان سرزنده ... دریافت جایزه دکترای افتخاری و اشتی کردنش با میس اگدال

 

فیلم توت فرنگی های وحشی اینگمار برگمان (جایی خواندم ترجمه اشتباهی شده واصل ان محل رویش توت فرنگی های وحشی است که کلی نماد واستعاره در بطن مفهوم اسم فیلم نهفته!) از تاثیرگذارترین کارهای برگمان بر همه کارهای سینمایی بعد از خود است

فیلمی به غایت زیبا ، ارام و مملو از حرف که پیشنهاد میکنم تماشای این شاهکار سینمایی را از دست ندهید.

لینک به دیدگاه

توت فرنگی‌های وحشی

 

توت فرنگی‌های وحشی (به سوئدی: Smultronstället)‏ نام یک فیلم سوئدی به کارگردانی اینگمار برگمان است. این فیلم در سال ۱۹۵۷ ساخته‌شده است. این فیلم در مورد پیرمردی است که گذشته خود را به یاد می‌آورد. توت فرنگی‌های وحشی برندهٔ جایزه خرس طلایی جشنواره فیلم برلین در سال ۱۹۵۸ و جایزه گلدن گلوب برای بهترین فیلم خارجی در سال ۱۹۶۰ شد. این فیلم همچنین نامزد اسکار بهترین فیلم‌نامه غیراقتباسی شده بود. توت فرنگی‌های وحشی از اولین نمونه‌های درخشان استفاده از جریان سیال ذهن در سینماست.

 

داستان فیلم

 

پروفسور بورگ (شوستروم) همراه عروسش، "ماریانه" (تولین) که در زندگی زناشوئی با همسرش (بیورنستراند) مشکل دارد، برای دریافت دکترای افتخارى (در پنجاهمین سالگرد فارغ‌التحصیلی‌اش از دانشگاه) به لوند می‌رود. در راه، ابتدا سه جوان، "سارا" (آندرسون) به همراه دو پسر و سپس زوجی را که با یکدیگر مشاجره دارند را سوار می‌کنند. در طول سفر "بورگ" دچار کابوس می‌شود و خاطرات خوش و ناخوش گذشته جلوی روی او جان می‌گیرند. ("سارا" دیگری است که در کودکی دوست می‌داشته است). پس از مراسم در لوند، به‌نظر می‌رسد "سارا" و دوستانش واقعاً "بورگ" را دوست دارند. او حالا آرام به خواب می‌رود...

درباره فیلم

 

این فیلم شاید، هنوز پرآوازه‌ترین فیلم برگمان باشد. در طرح روایتی بیست و چهار ساعته فیلم، اشخاصی از پنج نسل مختلف ظاهر می‌شوند، تا برگمان تصویری جامع و کامل از رابطه‌های انسانی را ارائه دهد. سفر "پروفسور بورگ" مهربان و ظاهرالصلاح به سیری درونی برای شناخت و مرور آن‌چه در گذشته انجام داده است، تبدیل می‌شود. رویاروئی "بورگ" با مرگ، تحولی در شخصیت او به وجود می‌آورد که هراس از نیستی را جایگزین رویای زندگی می‌کند. دقیقاً به همین دلیل فیلم با کابوس او آغاز می‌شود و با میل او بر خواب و رویابینی خاتمه می‌یابد. شوستروم بزرگ در واپسین حضور سینمائی‌اش، تصویری حیرت‌انگیز از "هراس از مرگ" را ارائه می‌دهد.

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...