رفتن به مطلب

100 راز ساده برای داشتن زندگی شاد


victoria_r

ارسال های توصیه شده

20.یک برنامه ی خانگی روزانه برای خود داشته باشید.

 

 

 

 

ما اغلب حس میکنیم در کارهای روزمره ای که باید انجام دهید غرق شده ایم.آشپزخانه را تمیز میکنیم،بعد اتاق نشیمن را باید جاروبرقی بکشیم و بعد از آن باید حیاط را جارو بزنیم و چندین کار دیگر که باید انجام شود.

یک برنامه ی معقول برای انجام این کارهای خود داشته باشید و به جای مواجهه با یک سری کارهای روزانه بی پایان،لیستی از وظایفی داشته باشید که لازم است هر روز انجام دهید.با داشتن یک برنامه ی روزانه،دیگر سردرگم نخواهید بود که خب حالا باید چه کار کنم و سراغ کدام وظیفه بروم.

 

ارنی یک معلم است،او همیشه به دانش آموزانش میگوید که اگر چه معلمی را دوست دارد اما بخشی از وجودش دوست دارد که یک ساختمان ساز باشد.اما چه چیزی در ساختمان سازها هست که این قدر برای او جالب است؟

ارنی همیشه این حقیقت که آنها بایستی کارهایشان را در ترتیبی بسیار منظم انجام دهند تحسین کرده است.آنها اول با پی ریزی کار را شروع میکنند،بعد دیوارها را می سازند،سپس سقف و کف.این روش کار نه تنها منظم و به ترتیب است بلکه ارزیابی پیشرفت کار را هم برای آنها آسان میکند.آنها هر وقت بخواهند میتوانند ببینند تا به حال چقدر از کار انجام شده است.

ارنی به دانش آموزان میگوید هرگاه که میخواهند کارهای اصلی و تکراری مانند کارهای خانه یا تکالیف خانگی شان را انجام دهند،از ساختمان سازها تقلید کنند.

ما برای کارهایی که باید انجام دهیم،بایستی ترتیبی و نظمی مشخص داشته باشیم وگرنه دوست داریم یک کار را شروع کنیم،حواسمان با چیز دیگری پرت شود و بعد نگاهی به دور و بر خود بیندازیم و حس کنیم که هیچ کار مشخصی تا به حال انجام نداده ایم.

زمانی که وظایف و کارها را مانند یک ساختمان ساز انجام میدهیم،آنچه را که شروع کرده ایم به پایان میرسانیم و در هر قدم از کار میتوانیم ببینیم که به پایان نزدیکتر میشویم.

 

در مطالعاتی که بر روی تعدادی از خانواده ها انجام شده است،نظم و ترتیب در کارهای روزانه ی خانه رضایت فردی روزانه را در حدود 5 درصد افزایش داده است.

هنری و لاولیس 1995

لینک به دیدگاه
  • پاسخ 41
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

21.بیش از اندازه حامی و پشتیبان نباشید.

 

 

 

 

هیچ کدام از ما نمیخواهیم یکی از عزیزانمان آسیبی ببیند اما بایستی بگذاریم آنها زندگی خود را داشته باشند و آن کاری را انجام دهند که فکر میکنند درست است.

دائم نگران بودن و تلاش برای اینکه آنها را از انجام کاری که میخواهند،منصرف کنیم خود ریسک بزرگی است و ما را همیشه در حالت نگرانی و بی قراری نگه میدارد.

 

هر چیزی بله دقیقا هر چیزی با ریسک همراه است.برخی از افراد خود را مدام با خطرات احتمالی برای خود،عزیزانشان و فرزندانشان شکنجه میکنند.

لحظه ای به این فکر کنید:در طول هفت سال گذشته ترس از جنایت به طور شدید افزایش یافته،در حالی که ارتکاب به جنایت به طور شدید افت داشته است.

مردم بیشتر از گذشته نگران اتفاقاتی هستند که اتفاقا کمتر از گذشته رخ میدهند.

خطر همان طور که فرانکلین روزوولت گفته است برای این است که ترس از هر چیزی بیشتر از خطر خود آن چیز برای ما باشد.

از خانه بیرون نیامدن یا منع بچه ها از فعالیتهای ورزشی یا اجتناب از خیلی چیزهای دیگر به این دلیل که میترسیم،اصلا راه مناسبی برای خطرات احتمالی نیست،بلکه خود این عمل هم یک خطر تازه است.

اگر چه ما قطعا نیاز داریم تصمیمات معقول و منطقی بگیریم،باید از آن طرف هم به قضیه نگاه کنیم و خطرات اجتناب از چیزهایی که زندگی را لذت بخش میکنند،بسنجیم.

 

 

تحقیقات بر روی هزاران پدر و مادر نشان داد که همیشه در کنار بیش از حد حامی بودن،مسائل منفی هم رشد چشمگیری داشته اند،مسائلی از قبیل افزایش مدت زمانی که افراد نگران و بی قرار هستند و همین طور سطح کلی استرس آنها در زندگی.به طور خلاصه هرچه بیشتر از حد استاندارد بخواهیم حامی دیگران باشیم،لذت و رضایت کمتری از زندگی را تجربه میکنیم.

وویدانوف و دانلی 1998

لینک به دیدگاه

22.کمی دقت داشته باشید،شاید آن چیزی را که می خواهید،همین حالا داشته باشید

 

 

 

 

پیشنهاد میکنیم فراموش کنید که بنشینید و فکر کنید که از کجا شروع کرده اید و الآن کجا هستید.

تمایل ذاتی انسان همیشه این گونه بوده است که بیشتر و بیشتر بخواهد.

روش بهتر این است که در نظر داشته باشید از کجا شروع کرده اید و مسیری که تا کنون طی کرده اید را تحسین کنید و قدر بدانید.

 

آرتور مدیر تبلیغاتی بسیار پرکاری بود که در طول 5سال،3بار ترفیع مقام گرفته بود.او برای ساعتهای طولانی کار میکرد و به بالاترین مقام شرکت نزدیک و نزدیکتر شده بود و حتی میتوانست آن را حتمی فرض کند.شش روز کار در هفته آن هم با ساعات کاری بالا کافی نبود و او تصمیم گرفت کارش را با خود به خانه هم بیاورد.

زمانی که در اتاق ریکاوری بیمارستان چشمانش را بعد از یک عمل سنگین قلب،باز کرد به این نتیجه رسید که باید دوباره خود را ارزیابی کند.در طول سه هفته ای که او دوران نقاهت را میگذراند خانواده و دوستانش بیشتر میتوانستند او را ببینند تا در یکی دو دهه ای که مشغول به کار شده بود.او تازه فهمید که زمان یعنی چه و از آن نهایت استفاده را کرد.

همسر آرتور از او پرسید آیا واقع لازم بوده است آن چنان که کار میکرده،کار کند؟او پرسید آیا ما به اندازه ی کافی پول نداشتیم؟آیا تو واقعا باز هم به ترفیع مقام بالاتری احتیاج داشتی؟

آرتور که حالا واقعا به چالش کشیده شده بود کمی در مورد زندگی اش فکر کرد (کاری که قبلا و هنگامی که سرکار میرفت هرگز انجام نداده بود) و دریافت که او بیش از آن چه نیاز داشت،در اختیار داشته است و اینکه موهبت با خانواده بودن را قبلا از دست داده است و این بیماری سبب شده است بفهمد چه سرمایه ای را قبلا نادیده می گرفته است.

 

 

در تحقیقاتی که روی متخصصان با تحصیلات بالا انجام گرفته است تقریبا نیمی از افراد نمیتوانستند حتی با رسیدن به اهدافی که تعیین کرده بودند به رضایت برسند زیرا آنها دستاوردهای خود را به رسمیت نمی شناختند و در عوض تصویری منفی از خود و تلاشهای خود ایجاد کرده بودند.

تورمن 1981

لینک به دیدگاه

23.اجازه ندهید ایمان مذهبی تان کم رنگ شود

 

 

 

 

مذهب میتواند در دنیایی که پر از اتفاقات بد است،راه را به ما نشان دهد.

مذهب به ما می آموزد که بسیاری از چیزهایی که می بینیم آنقدر پیچیده و غامض هستند که از فهم ما فراتر میروند و نمیتوانیم بفهمیم چرا و چگونه برخی اتفاقات رخ میدهند.

در هر گوشه ای از دنیای ما رازی نهفته است.در هر گوشه ای از جهان ما سوالی نهفته است و اینجاست که مذهب پاسخ ها را به ما میدهد،امید و پایداری به ما میدهد.

 

 

دوریس در دهه ی هشتم زندگی اش است و تا به حال دو حمله ی قلبی را از سر گذرانده است و سرطان هم دارد.طبق یک حساب و کتاب پزشکی معقولانه او بایستی تا به حال مرده باشد اما در عوض او مرتب نوه هایش را ملاقات میکند و اوقاتی را به ملاقات با دانشجویان پزشکی اختصاص میدهد تا در مورد اهمیت مذهب در زنده و سرحال ماندنش بحث کند.

دوریس معتقد است که بدون عقاید مذهبی اش هرگز نمیتوانست زنده بماند.

البته اگر آدمی باشید که به مذهب و این مسائل معنوی اعتقاد نداشته باشید ممکن است بگویید این فقط نظر یک پیرزن است که به هشتاد و چند سالگی رسیده است،اما محققان در دانشگاه پزشکی هاروارد،موسسه ی سلامت ملی و بسیاری مراکز پزشکی دیگر دریافته اند که رابطه ی مستقیمی بین ایمان مذهبی افراد با زندگی طولانی تر،سالمتر و البته شادتر آنها وجود دارد.

اگر چه پزشکان لزوما نمیفهمند چرا این گونه است اما کشیش مک گولن معتقد است که مذهب بسیار مهم است نه به این دلیل که ما همه پاسخ آن را میدانیم بلکه به این خاطر که ما بهترین پاسخ را داریم و آن ایمان است.

 

تحقیقات در مورد اثر ایمان مذهبی بر رضایت از زندگی نشان داده است که صرف نظر از نوع مذهبی که افراد دارند،آنهایی که ایمان مذهبی قوی داشته باشند به طور معمول بیشتر از زندگی خود رضایت داشته اند در حالی که افرادی که عقیده ی مذهبی خاصی نداشته اند به طور معمول رضایت کمی از زندگی خود داشته اند.

گروود،لبلانک و پیازا 1998

لینک به دیدگاه

24.آنچه که میگویید میخواهید انجام دهید را انجام دهید

 

 

 

هیچ چیزی نمیتواند بیش از کسی که حرف میزند اما عمل نمیکند اشتیاق خود را خاموش کند و جلوی پیشرفت خود را بگیرد.

بسیار حیاتی است که هم در زندگی فردی خود و هم در زندگی کاری خود به آنچه که میگویید متعهد باشید و آن را عملی کنید.

 

یک فروشنده ی ماشینهای دست دوم به شما یک ماشین نشان میدهد.نشانگر روی کیلومتر عدد 7 هزار کیلومتر را نشان میدهد و ماشین 5 سال از عمرش میگذرد،شما با خود فکر میکنید این احتمالا 107 هزار کیلومتر راه را پیموده اما فروشنده اصرار دارد که ماشین فقط 7 هزار کیلومتر کار کرده است،او میگوید:این ماشین دست خانم مسنی بوده که خیلی کم با ماشین بیرون میرفته است.آیا حرف فروشنده را باور میکنید؟

احتمالا تمام داستانهایی که در مورد ناصادق و دروغگو بودن فروشنده های اتومبیل دست دوم شنیده اید را یک بار در ذهن خود مرور میکنید و داستان این فروشنده را باور نمیکنید.در واقع فروشنده یک عامل حیاتی برای ارتباط مثبت با شما را ندارد:اعتبار.

 

ما نیاز داریم از کسانی که میخواهیم با آنها تعامل داشته باشیم،به آنها گوش دهیم و به آنها اعتماد کنیم،حقیقت را بشنویم.

همین قاعده در مورد وضعیت محیط کار و خانواده ی شما هم صدق میکند.

شما نمیتوانید زیر قولهایتان بزنید و انتظار داشته باشید که همچنان نزد افراد معتبر باشید حتی اگر نیت خوبی هم داشته باشید.

بسیار مهم است که به خاطر داشته باشید اعتبار مانند کف یک کشتی می ماند اگر این کف سوراخ داشته باشد مهم نیست که این سوراخ ها بزرگ باشند یا کوچک مهم این است که آنها سوراخ هستند و بالاخره شما را غرق خواهند کرد.

 

تفاوت میان افرادی که روابط فردی شادی دارند با آنها که روابط فردی ناشاد دارند در مقدار تعارضی که با دیگران دارند نیست،زیرا در اصل هر کدام از این دو دسته تعارضات مشابهی دارند.در عوض این یک تعهد بزرگ برای دنباله روی از تغییرات مورد توافق است که موفقیت روابط را تعیین میکند و 23 درصد شادی بیشتر برای افرادی که در چنین روابطی درگیر هستند به ارمغان می آورد.

ترنر 1994

لینک به دیدگاه

25.در برابر خانواده و دوستان خود حالت تهاجمی نداشته باشید

 

 

 

حتی اگر حق با شماست از اینکه رفتاری دشمن ستیزانه با عزیزانتان داشته باشید،هیچ حاصلی نخواهید برد.

به خاطر داشته باشید که این افراد چقدر برای شما مهم تر از مسئله ای که دارید با آنها بحث میکنید،هستند.

 

خیلی خوب است که همیشه حق با ما باشد،این طور نیست؟

آدام همیشه درست میگوید و حق دارد.حداقل او این طور فکر میکند.خواه مسئله ی مورد بحث یک سوال بسیار جزیی باشد خواه نوع کاغذ دیواری و طریقه ی چسباندن آنها به دیوار،قضیه هرچه که باشد،پاسخ درست فقط نزد آدام وجود دارد.

هنگامی که خانواده ی آدام او را در مسئله ای (هر مسئله ای که باشد) به چالش بکشند،او فورا یک جلسه ی بازجویی راه می اندازد و از آنها میخواهد دلیل مخالفتشان را بگویند و سپس تلاش میکند آنها را دچار تناقض کند تا دست بالا را بگیرد.سوالات او مانند سوالات وکیلی است که تلاش دارد شاهدی غیر قابل اتکا را به پذیرش اشتباهاتش وادارد.

تقریبا همیشه آدام برنده میشود.او تقریبا همیشه یک نقطه ی منفی از شاهد خود گیر می آورد،مسئله این است که شاهد آدام یک مجرم در اتاق دادگاه نیست بلکه او دوست آدام یا یکی از عزیزانش است که نظری متفاوت با او دارد.

برخی از دوستان او به این نتیجه رسیده اند که مخالفت با آدام به درد سرش نمی ارزد و برخی دیگر از دوستانش هم به این نتیجه رسیده اند که حتی نمی ارزد سر مسئه ای با آدام بحث کنند زیرا مطمئنند که هر مسئه ای به یک جر و بحث تبدیل میشود.آدام تمام این نبردهای کوچک را میبرد اما یک جنگ بزرگ را می بازد.او فرصت و شانس سپری کردن اوقاتی خوش و لذت بخش با دوستان و عزیزانش را از دست میدهد.

 

 

انتقاد و سرزنش دائمی در روابط بین فردی،تا یک سوم میتواند میزان شادی فرد را کاهش دهد.

اوکانر 1995

لینک به دیدگاه

26.طرفدار تیم خانگی خودتان باشید.

 

 

 

 

زندگی کردن با فراز و نشیبهای تیم ورزشی مورد علاقه ی محل زندگی خود به شما کمک میکند که حس کنید بخشی از یک جامعه هستید و نشانگر این است که چقدر با دیگران نقاط مشترک دارید.

 

همه ی مردم در ایالت ایندیانا جنوبی طرفدار تیم بسکتبال دانشگاه ایندیانا هستند،تقریبا هر کسی در آن ناحیه طرفدار این تیم است.چیزی که جالب است این است که مردم از هر دسته و قماشی که باشند و هر نوع سبک زندگی داشته باشند همگی در این ناحیه یک چیزی را با هم مشترکند و آن هم طرفداری از این تیم است.مکانیک و پزشک،معلم و مدیر مدرسه،سرایدار و شهردار،همه ی اینها ممکن است علایق مشترک چندانی نداشته باشند اما همه میتوانند در مورد تیم بسکتبال ایندیانای جنوبی به گفتگو بنشینند.

در واقع این تیم نه تنها به این جامعه این فرصت را میدهد که علاقه ی مشترکی داشته باشند بلکه این فرصت را هم فراهم میکند که همگی روز مسابقه یک جا گرد آیند و روز مسابقه میتوانید خود،همسایه و هم محلی تان را ببینید که از خانه بیرون می آیید و یک یک،خیابان را به سمت استادیوم قدم برمیدارید و گفتگوهایی بین همه رد و بدل میشود و از امیدها و آرزوهایتان برای تیم میگویید.

استنلی یکی از طرفدارهای خیلی قدیمی تیم بسکتبال ایندینا روز ازدواج خود را همزمان با برنامه ریزی های تیم تنظیم کرد.اگر چه همسر آینده ی او خیلی این مسئله برایش مهم نبود اما آنها روز ازدواجشان به دیدن یکی از بازی های این تیم رفتند و در بین دو نیمه رسما زن و شوهر شدند.

 

ثابت شده است که طرفداری از یک تیم ورزشی خانگی و در حال و هوای فراز و نشیبهای آن بودن،از طریق مهیا کردن علایق مشترک با دیگران در یک جامعه ی خاص و با افزایش شادی تا 4 درصد،اثرات مثبتی روی افراد دارد.

شانک و بیسلی 1998

لینک به دیدگاه

27.شما با نوع ماشینی که دارید و یا با بزرگی خانه تان یا با سود سرمایه گذاری هایتان به آدمی بهتر یا بدتر تبدیل نمیشوید.همیشه به خاطر داشته باشید که چه چیزی در زندگی تان مهم است.

 

 

 

تصور کنید که امروز آخرین روز زندگی تان است.حالا لیستی از تمام چیزهایی که به آنها مفتخر هستید از تمام دستاوردهایتان و تمام چیزهایی که شما را خوشحال میکند تهیه کنید.

آیا ماشینتان در این لیست قرار دارد؟تلویزیون چطور؟دستگاه چند منظوره ی پخش موسیقی چطور؟آیا حقوقتان را در لیست نوشته اید؟

نه.آن چیزهایی که در لیست هستند،مولفه هایی حیاتی و اساسی در یک زندگی شاد و رضایت مندانه هستند.روابط شما با خانواده و دوستان،کمک هایی که به زندگی دیگران کرده اید،روزهای جشنی که در زندگی داشته اید.اینها چیزهایی هستند که لیست شما را می سازند.

اما بسیاری از ما هر روز به گونه ای زندگی میکنیم که گویی چیزهایی کاملا بر خلاف محتویات این لیست،مهم ترین مولفه های زندگی ما هستند.به جای تحسین آن چیزهایی که حقیقتا مهم هستند و قرار دادن آنها در صدر اولویت های خود،ما چیزها و مولفه هایی از موفقیت را مدام اطراف خود جمع میکنیم بدون اینکه حتی بدانیم موفقیت واقعی یعنی چه.

 

در مطالعه ای که هم تئوریک بود و هم میدانی و بر اساس مشاهدات روزانه،در دسترس بودن منافع مادی برای شادی 9بار کم اهمیت تر از دسترس بودن منابع فردی مانند دوستان و خانواده بود.

دینیر و فوجیتا 1995

لینک به دیدگاه

28.روابط با هم متفاوتند.

 

 

 

 

اگر از رابطه ای تیره با یک دوست یا یکی از عزیزانتان ناامید هستید،باید بدانید که هر رابطه ای یک رابطه ی منحصر به فرد است.اجازه ندهید تنش بین شما و یک فرد،شما را متقاعد کند که این توانایی را ندارید که یک دوست خوب یا یک عضو عزیز در خانواده باشید.

 

جین با پدر و مادر و برادرش رابطه ی خوبی دارد،اگر چه با خواهرش هنوز نتوانسته کنار بیاید.او از این مطلب ناامید است و همیشه از خود پرسیده است چرا نمیتواند همان روابط و اوقات خوبی که با پدر و مادر و برادرش دارد را با خواهرش هم داشته باشد.او از خود میپرسد مشکل چیست؟اما کاری که جین میکند و اثر مثبتی روی پدر و مادر و برادرش دارد و آنها را خوشحال میکند تاثیری منفی روی خواهرش دارد.چیزی که برای سایر اعضای خانواده جالب و مفرح است از نظر خواهرش ریاکارانه و تقلبی محسوب میشود.همچنین اگر جین بخواهد برای خوشایند خواهرش رفتار خود را تغییر دهد نه تنها این کار بسیار دشوار است بلکه روابط مثبتی که جین دارد را نیز دستخوش تغییر میکند.

 

چرا نمیتواینم روابط خوبی که با برخی افراد داریم برای افراد دیگری هم اعمال کنیم و همان نتیجه ی مثبت را دریافت کنیم؟

روانشناسان دانشگاه مک گیل در کانادا میگویند پاسخ این است که:افراد بسیار پیچیده هستند و چهره های مختلفی دارند که همین باعث میشود واکنش شان به یک رفتار یکسان،متفاوات باشد.

خوب حالا چه کار میتوانیم انجام دهیم؟

ما نیاز داریم که بپذیریم کنار آمدن و جور بودن ما با بیشتر عزیزان مان (نه همه ی آنها) یک نقص نیست بلکه یک واقعیت است.

محققان دانشگاهی این طور توضیح میدهند:افرادی که رضایت بیشتری از خود و زندگی شان دارند الزاما با همه روابط شادی ندارند بلکه روابط شاد خود را قدر میدانند و همین روابط ناکامل و غیر مطلق را میپذیرند و به دنبال این نیستند که همه را در روابطشان راضی نگه دارند.

 

محققان دریافته اند که در مقدار شادی کلی،بین افرادی که عمدتا با دوستان خود رابطه دارند و آنهایی که با خانواده بیشتر در ارتباطند،تفاوات چندانی وجود ندارد.همه ی افراد این توانایی و ظرفیت بالقوه را دارند که از روابط محدودی که در اختیارشان هست برای تولید شادی استفاده کنند و نیاز ندارند که تمام روابطشان با آن تصویر ایده آلی که از یک رابطه در ذهن خود دارند،همسان باشد.

فاکاهاشی،تی مورا و توکورو 1997

لینک به دیدگاه

29.فکر نکنید که چه میشد اگر...

 

 

 

فکر کردن به اینکه اگر فلان کار را انجام میداید یا فلان تصمیم را تغییر داده بودید چه اتفاقی می افتاد،نه تنها هیچ سودی ندارد بلکه باعث ناراحتی شما میشود.درباره ی این فکر کنید که چطور میتوانید برای آینده،بهتر و بهتر شوید اما زمان حال خود را با فکر کردن در مورد اینکه چگونه می توانستید گذشته را تغییر دهید هدر ندهید.

ما میتوانیم وضعیتمان را با کمی بررسی به هر تصمیم که در گذشته اتخاذ کرده ایم مربوط بدانیم.مثلا جایی که شما در آن به مهد کودک می رفتید،دوستان آینده ی شما را مشخص کرد که این دوستان هم علایق شما را شکل دادند و این علایق هم نحوه ی عملکرد شما در مدرسه را متاثر کرد و همین طور ادامه دهید.

ما میتوانیم تا بی نهایت در مورد این چیزها فکر کنیم اما این کار ما را به هیچ جایی نمیرساند.اگر جایی در مسیر خود اشتباهی کرده باشیم و به بیراهه رفته باشیم،ایستادن و پرسیدن این سوال که چرا و چگونه دچار این اشتباه شدیم فقط وقت ما را تلف میکند.چیزی که نیاز داریم فکر کردن در مورد این است که چگونه میتوانید از جایی که اکنون هستید به جایی که میخواهیم باشیم،برسیم.

 

تحقیقات روی ورزشکارانی که به مسابقه پایانی در رقابتهای المپیک راه یافته اند اما شکست خورده اند نشان داد آنهایی که کمترین زمان را روی افکار چه میشد اگر ... صرف کرده اند،کسانی هستند که بیشتر از سایر بازندگان دوره ی پایانی،از عملکرد خود رضایت داشته اند.

گیلوویچ و مدوک 1995

لینک به دیدگاه

30.داوطلب

 

 

 

هر جامعه ای فرصتهای بی شماری دارد که به شما ارائه بدهد.

یک مدرس خصوصی باشید،کمی از زمانتان را به فعالیتهای خیریه اختصاص دهید.

هرکاری که شما انجام می دهید نه تنها کمکی به دنیا محسوب میشود بلکه به خود شما هم کمک میکند.

افرادی که همیشه برای کارهای مختلف داوطلب هستند،احساس خوبی نسبت به خود دارند،آنها حس میکنند که هدفی دارند و دارای قدر و ارزشند و احتمال اینکه کسل و بی حوصله شوند بسیار کم است.

داوطلبها به پاداش ها و هدیه هایی دست میابند که از هیچ راه دیگری قابل تحصیل نیستند.

 

بسی بانویی بیوه است که 70 سال سن دارد،او زمان زیادی در اختیار داشت و دوست داشت با آن کار مفیدی انجام دهد.او دوست داشت کاری انجام دهد که هر روز صبح با لبخند از خواب بیدار شود.

بسی از یک برنامه ی پرورش و حمایت از کودکان معلول توسط افراد سالمند که در مرکز جامعه ی محلی شهرشان برگزار میشد با خبر شد.در این برنامه افراد سالمند روز خود را در کنار کودکان معلول سپری میکردند و همراه آنها بودند.

بسی هم در این برنامه نام نویسی کرد و چند ساعتی در روز را به کتاب خوانی،بازی کردن،حرف زدن و در کنار بچه ها بودن گذراند.

یکی از دوستان بسی که او هم در همین برنامه شرکت کرده بود میگوید که این برنامه به کودکان عشق و توجه میدهد و در مقابل به سالمندان این فرصت را میدهد که معصومیت را در چهره ی این کودکان ببینند.

بسی میگوید کارهای داوطلبانه و عام المنفعه این احساس را به من میدهد که دارم کاری مفید انجام میدهد.من دارم به بچه ها کمک میکم،به والدین آنها کمک میکنم و نهایتا به خودم کمک میکنم.

یک تحلیل روی تعدادی از تحقیقات پیشین نشان داد که رضایتی که داوطلب بودن برای کارهای مفید ایجاد میکند از طریق کاهش بی حوصلگی و کسالت افراد و ایجاد حس هدف داشتن زندگی فرد،میزان شادی وی را بالا میبرد.داوطلب ها به طور متوسط دو برابر افراد معمولی مستعد شاد بودن هستند.

کریست-هوران 1996

لینک به دیدگاه

31.اگر نمیتوانید به اهدافتان برسید آن اهداف به شما آسیب میرسانند.

 

 

 

 

افرادی که نمیتوانند به اهداف خود برسند دچار ناامیدی و سرافکندگی میشوند.

باید اجازه دهید اهدافتان مناسب با شرایط محیط زندگی تان رشد کنند و همینطور که میبینید اولویتها و منابع و نیروهایتان در طول زمان تغییر کرده است میتوانید اهداف خود را به روز کنید.

روانشناسان دانشگاه میشیگان دریافته اند که اگرچه هدف داشتن بسیار مهم است اما اهداف اگر منعطف نباشند میتوانند آسیب بزرگی به ما برسانند.

 

به این داستان توجه کنید:

جیمی هنگامی که تنها 18 سال داشت از دوست دخترش تقاضای ازدواج کرد و او هم پذیرفت و آنها یک سال بعد ازدواج کردند.در آن زمان جیمی به او قول داد که قبل از اینکه 24 ساله شوند او یک خانه خواهد خرید.او در ابتدا چندین شغل عوض کرد که هیچ کدام از آنها دستمزد خوبی پرداخت نمیکردند.جیمی و همسرش در یک آپارتمان کوچک اما راحت زندگی میکردند.جیمی اگرچه تا جایی که میتوانست پول پس انداز میکرد اما پیش پرداخت این خانه را از پدرش قرض گرفت و آنها به این خانه اسباب کشی کردند و سپس مراسم ازدواجشان را برگزار کردند.اما هزینه ها بیش از آن چیزی بود که او بتواند از پسش بربیاید.

به زودی او دو شغله شد اما هنوز هم کافی نبود.

پس به عنوان شغل سوم به سراغ یک کار پاره وقت رفت.او آنقدر کار کرد که مریض شد و نهایتا از همسرش و خانه ای که خودش قول آن را داده بود خسته و آزرده شده.

به جای داشتن یک زندگی معمولی او رضایت و تمایل داشت که بیشتر و بیشتر برای خانه ی جدید پول پس انداز کند.جیمی به سختی کار میکرد تا به هدفش برسد اما او هدف سختی انتخاب کرده بود که زندگی اش را تغییر داده بود و در واقع به زندگی او آسیب جدی زده بود.اما اگر از همان ابتدا درست فکر میکرد و هدف معقولی انتخاب میکرد اصلا این مشکلات پیش می آمد؟

 

اگر اهداف شخص با توانایی او منطبق نباشد این اهداف با ناامیدی و ناسازگاری دست به دست هم داده و احتمال عدم رضایت از خود و زندگی را تا 4 برابر افزایش میدهند.

پاوت،فوجیتا و دینیر 1997

لینک به دیدگاه

32.ورزش کنید.

 

 

 

 

افرادی که ورزش میکنند خواه ورزشی سنگین باشد خواه یک پیاده روی ساده،احساس سلامت بیشتری میکنند و در مورد خود احساس بهتری دارند و از زندگی لذت بیشتری میبرند.

 

 

مدیر عامل برجسته ای بود که عادت داشت بگوید:هر وقت فکر ورزش کردن به سرم میزند آنقدر میخوابم تا این فکر از سرم بیرون برود.

او بارها و بارها این جمله را میگفت و البته تعجبی هم نداشت زیرا نوع نگرشش او را به اینجا رسانده بود،به جایی که همیشه بی حال و بی انرژی بود و به زودی دچار مشکلاتی شد که سلامتی اش را تهدید میکردند.

پزشکان او اهمیت تغییر روش زندگی شا را به او یادآور شدند و او هم نصیحت آنها را پذیرفت.و برای او این فرصت بود که هر روز هنگام ورزش کردن یکی دو ساعتی را بدون فکر کردن به نگرانی های کاری و هزار مسئله ی دیگر به گونه ای با افکار شاد و مثبت سپری کند.ورزش به جای اینکه او را خسته کند انرژی اش را بیشتر کرد.

فکر میکنید حالا نوع نگرش او چیست؟:آنقدر از ورزش کردن لذت میبرم که نمیتوانم بیان کنم.

 

تحقیقات در مورد فعالیتهای بدنی نشان میدهد که ورزش موجب افزایش اعتماد به نفس میشود و آن هم خود ارزیابی فردی را بهبود میبخشد.ورزش مداوم و منظم به طور مستقیم 12 درصد شادی فرد را افزایش داده و به صورت غیر مستقیم میتواند کمک به سزایی در بهبود تصویری که فرد از خود دارد،داشته باشد.

فونتین 1996

لینک به دیدگاه

33.چیزهای کوچک معانی بزرگ دارند.

 

 

 

 

چیزهای کوچک (از قبیل تن صدای شما،کلمات دقیقی که در یک مکالمه ی روزمره استفاده میکنید و...) تاثیر بسیار بزرگی در ارتباطات شما دارند.

انسانها مانند ماهی های بادکنکی به یک باره باد نمی کنند یا مانند آفتاب پرستها کاملا رنگشان عوض نمی شود.واکنشهای ما بیشتر در حالات ریزتر و جزئی تری قابل مشاهده است مثل حالات صورت،تن صدا و زبان بدنی.

تشخیص حالات چهره ی یک فرد کمتر از یک ششم ثانیه وقت میبرد.ما میتوانیم از فاصله ی 30متری حالات چهره ی افراد را تشخیص دهید اما چطور این کار را میکنیم؟ما توجه میکنیم.

حالات چهره ی انسانها به عنوان نشانگری از آنچه درونشان میگذرد،با وضعیت درونی آنها مطابق است.

در واقع ما فکر طرف مقابلمان را می توانیم در حالات چهره اش بخوانیم و چون فکر میکنیم این حالات خیلی مهم هستند،پس به آنها دقیقا توجه می کنیم و چون به آنها توجه میکنیم پس به آنها واکنش هم نشان میدهیم و چون واکنش نشان میدهیم حالات چهره در روابط ما دارای اهمیت به سزایی می شوند.

دفعه ی بعد که شخصی از شما پرسید آیا از شامی که درست کرده بودم خوشتان آمد؟ و شما گفتید بله واقعا خوب بود. به خاطر داشته باشید که شخص نه تنها به آنچه میگویید توجه میکند بلکه پیامهای دیگری هم که دارید از طریق حالات چهره تان منتقل میکنید را دریافت میکند.

 

 

افراد متاهلی که نسبت به روابط و کیفیت آن حساس هستند (در واقع آنهایی که قدرت تغییرات جزیی در رفتار و حالات را دریافته اند) نسبت به متاهلین دیگر 17 درصد رضایت بیشتری از زندگی زناشویی خود دارند.

نوتاریوس 1996

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

34.مهم نیست که چه اتفاقی افتاده است،مهم این است که شما درباره ی آن چه فکری میکنید.

 

 

 

هیچ روشی نیست که بتواند به شما ثابت کند زندگی خوب،روز خوب یا حتی ساعت خوب داشته اید،زندگی شما موفقیتی است که به قضاوت شما بستگی دارد.

 

 

اخیرا مطالعاتی انجام شده بود که در آن به افرادی که هر یک نظری کاملا متضاد در مورد یک موضوع واحد داشتند یک مقاله داده شده بود تا بخوانند(دو گروه که عقاید کاملا متضاد داشتند).از آنها خواسته شد مقاله را به دقت بخوانند و بعد واکنششان را بگویند.

تقریبا همه گفتند که فکر میکنند مقاله بسیار جانبدارانه نوشته شده است و در آن جانب عدالت (که همان نظر خودشان بود) رعایت نشده است.نکته در همین است،هر دو گروه فکر میکردند که مقاله جانبدارانه و در نفی تفکر آنها نوشته شده است.

اما همه میدانید که به طور قطعی مقاله نمیتوانست در آن واحد کاملا بر خلاف دو عقیده ی کاملا مخالف باشد.

کاملا مشخص است که این نگرش خوانندگان بود که منجر به چنین برداشتی شد.

اتفاقات زندگی ما هم دقیقا همین طور است.یک اتفاق یکسان هم میتواند مثبت برآورده شود و هم منفی.این مسئله به نوع نگرش شما به آن اتفاق برمیگردد.

دانستن این که شخصی اخیرا در زندگی شخصی اش یک شکست را تجربه کرده است یا یک پیروزی را انقدر اهمیت ندارد،چیزی که مهم است این است که بدانیم دریافت و واکنش او به این شکست یا پیروزی چه بوده است.

استاس،آرمسترانگ-استسن و پارتیلو 1995

لینک به دیدگاه

35.سعی کنید با عزیزان خود علائق مشترک داشته باشید.

 

 

 

 

علائق مشترک باعث میشود در کنار خانواده و دوستان بودن برایتان جالب تر شود.این علائق به شما نشان میدهند که ارتباط و اتصال شما با عزیزان و دوستان خود چقدر عمیق است.

 

 

تمام اعضای خانواده ی تام،پریدن با چتر نجات از هواپیما را دوست دارند.تام میگوید:شاید برای بعضی ها عجیب باشد اما این واقعا روش خوبی برای گذراندن روز با خانواده است.

تام و پسرش ابتدا چتر بازی را با هم آموختند و سپس توانستند یاد بگیرند چطور بدون کمک مربی از هواپیما بپرند.به زودی دختر و همسر تام هم به او و پسرش پیوستند تا تمام خانواده با هم از هواپیما بپرند.

در یک تعطیلی اخر هفته آنها ساعتها در مسیر رفتن به سایت پروازی و برگشتن از آن در کنار هم بودند و 4 یا 5 بار با هم از هواپیما پریدند.

خانواده ی تام خیلی از این تفریح و سرگرمی شان راضی هستند و قدر این موقعیتی که این سرگرمی برای با هم بودنشان به آنها میدهد را میدانند.

 

هر علاقه ی مشترکی بین دو نفر در یک رابطه،احتمال پایداری آن رابطه را افزایش داده و منجر به افزایش 2 درصدی رضایت از زندگی میشود.

چاند 1990

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

36.بخندید.

 

 

 

وقت خود را تلف میکنید که یک شوخی را ارزیابی کنید و ببینید که واقعا خنده دار است یا آیا دیگران هم به آن می خندند یا نه فقط واکنشی که می خواهید را نشان دهید و بخندید و لذت ببرید.

 

گروهی به اسم انجمن آمریکایی خنده درمانی معتقد است که یکی از چیزهایی که اغلب در زندگی روزانه ی ما غایب است خنده است.

این پیام به خوبی به گوش برخی از مشاوران تجاری رسیده است و آنها دریافته اند که خنده چقدر می تواند روی کار کارکنان تاثیر بگذارد.

آنها دریافته اند که شوخی های ساده و به جا چه تاثیری در روحیه ی مشتریان،کارکنان و البته فروش شرکت دارد.برخی کارهای خنده دار و جالب و شوخی های نغز به راحتی میتوانند خلاقیت،بهره وری و رضایت شغلی ما را افزایش دهند.

در هر حال عقیده ی انجام آمریکایی خنده درمانی این است که چه در محیط کار و چه در محیط منزل شادی چیزی است که با خنده به دست می آید پس بخندید.

 

 

در مطالعاتی که روی صدها فرد بزرگسال انجام شده است مشخص شد که شادی ارتباط مستقیمی با شوخ طبعی دارد.توانایی خندیدن منبعی از رضایت از زندگی است.

در حقیقت آنهایی که از شوخی های ولو بی مزه لذت میبرند و میخندند یک سوم بیشتر از افراد معمولی مستعد شاد بودن هستند.

سولومون 1996

لینک به دیدگاه

37.نگذارید زندگی تان تنها به یک مولفه وابسته باشد.

 

 

 

زندگی شما جنبه های گوناگونی دارد تنها بر یکی از ابعاد آن تمرکز نکنید زیرا این کار باعث میشود اگر همین یک بعد هم دچار مشکل شد دیگر هیچ لذتی از زندگی تان نمی برید.این تک بعدی کردن زندگی میتواند به طور کامل ذهن شما را مشغول کند و حتی میتواند تمام لذتی را که از هر چیز دیگر می توانید داشته باشید از بین ببرد.

آیا شما هر دلار پولی را که دارید فقط در یک شرکت سرمایه گذاری میکنید؟

البته که نه.با هر مشاور و متخصصی که مشورت کنید به احتمال خیلی زیاد به شما خواهد گفت سرمایه خود را در طیف متنوعی از شرکتها بگذارید تا ضریب اطمینان سرمایه گذاری تان بالا برود.به همین منوال نباید تمام امید و آرزوی خود را به یک شرکت ببندید در عوض باید به صورت هوشمندانه ای مجموعه ای از سرمایه گذاری ها را دنبال کنید و نه اینکه یک سرمایه گذاری اصلی و مرکزی داشته باشید که اگر هم شکست خورد تمام پس اندازتان از دست برود.

همین مورد در زندگی تان هم صدق میکند شما باید علایق و آرزوها و دلبستگی های خود را متنوع کنید.

تمام امیدها و آرزوهای خود را محدودو به یک ترفیع کاری یا رشد سرمایه گذاری خود نکنید که با عدم موفقیت در آنها نه تنها زندگی کاری تان بهم بریزد بلکه زندگی شخصی تان را تحت تاثیر قرار دهد..

زندگی خود را بر اساس داشتن یک رابطه ی کامل با یکی از اعضای خانواده یا یک رابطه ی عاطفی تعریف نکنید تا با بهم خوردن این رابطه تمام زندگیتان از هم بپاشد.

دلبستگی های خود را بر مجموعه ای از چیزهایی که برایتان مهم است بنا کنید و به جای اینکه با پیش آمدن یک مشکل در یکی از ابعاد زندگیتان تمام آرامش و لذت خود را از دست بدهید بگذارید از چیزهای مختلفی که میتوانند به بهتر شدن زندگی شما کمک کنند استفاده کنید.

 

در آزمایشاتی که از افراد خواسته شده بود رضایت از زندگی دیگران را بحث کنند،مشخص شد آنها تمایل دارند احتمال رضایت و شادی را با معیاری که بر اساس متوسط ها بنا شده است بسنجند و به همین دلیل است که شادی در زندگی کسانی وجود دارد که در چند بعد از زندگی خود دارای نکات مثبت هشتند.

بارگاوا 1995

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

38.درونیات خود را با دیگران در میان بگذارید.

 

 

 

 

احساسات،افکار و امید و آرزوهایتان را درون خود نریزید.آنها را با دوستان و خانواده در میان بگذارید.افرادی که همه چیز را درون خود می ریزند بیشتر مستعد احساس انزوا و باور به اینکه دیگران آنها را نمی فهمند،هستند.

اما آنها که احساسات خود را با دیگران در میان می گذارند احساس حمایت و خوشنودی بیشتری میکنند حتی اگر اتفاقات دقیقا آن گونه که آنها می خواهند پیش نرود.

 

رز سالهاست که هنرمند است.او در اوقات فراغتش با آبرنگ منظره های بسیار زیبایی نقاشی میکند و گهگاه کارهایش را در نمایشگاهی محلی به نمایش می گذارد یا در برخی حراج های هنری به فروش می رساند.هرگاه که خانواده از او سوالی در مورد کار هنری اش می پرسند سوالشان یا این بوده که آیا چیزی از این کارهایت را هم می فروشی؟ یا تا کجا پیش رفتی و چند کار آماده کرده ای؟

او در واقع همیشه از این نوع طرح سوال خانوده اش رنجیده است زیرا کار هنری را برای کار هنری و آرامش و لذتی که برایش به ارمغان می آورد می خواسته نه چیز دیگری و این حالتش همیشه توسط خانواده بد فهمیده شده است.

او نمی خواسته از این راه پولی بدست بیاورد و اصلا به فروش رفتن کارها برایش مهم نبوده است.او فقط برای خودش نقاشی کشیده است نه برای سود و منفعت.

او همیشه از خود پرسیده است چرا آنها مرا نمیفهمند؟چرا این افراد که انقدر هم به من نزدیک هستند اینقدر از من دورند؟

این افکار مدام در سرش تکرار و تکرار شده و نهایتا باعث شده است هنگامی که کنار خانواده است احساس راحتی نداشته باشد.اما او بعد از مدتی فهمید که خانواده اش قادر نیستند ذهن او را بخوانند و دلیل اینکه آنها نمیتوانستند او را بفهمند این بود که او هرگز به آنها توضیح نداده بود در نقاشی چه چیزی برایش بیشترین اهمیت و اولویت را دارد.

 

افرادی که از نظر اجتماعی بازتر و برون ریزتر هستند تا 24 درصد بیش از افرادی که چنین نیستند رضایت از زندگی بیشتری دارند.

فینچ،باررا،اوکان،براینت،پول و اسنو_تورک 1997

لینک به دیدگاه

39.مشغول بودن بهتر از کسل و بیکار بودن است.

 

 

 

 

سر خود را به کاری گرم کنید زیرا احساساتی که هنگام مشغول بودن به کاری داریم بسیار لذت بخش تر از احساساتی است که هنگام بیکاری داریم.

زمانی فیلسوفی بود که میگفت:افراد دوست دارند جاودان و نامیرا باشند اما جالب است که در یک بعد از ظهر بارانی هیچ کاری برای انجام دادن ندارند.آنها که نمیتوانند حتی یک بعد از ظهر بارانی خود را پر کنند این همه عمر برای زندگی را برای چه می خواهند؟

ما همیشه از اینکه کارهای زیادی داریم و سرمان شلوغ است گلایه مند هستیم در حالی که این نکته عموما نکته ی مثبتی است و بهتر از این است که بیکار باشیم.

 

 

یک شرکت در هندوستان آزمایش جالبی را انجام داده است.آنها ساعات کاری کارگران خود را از 40 ساعت به 30 ساعت در هفته کاهش داده اند.آیا می دانید بعد از این کاهش ساعات کاری چه اتفاقی افتاد؟

کیفیت محصولات شرکت افزایش یافت و پول بیشتری نصیب شرکت شد.در واقع مدیریت این شرکت دریافت که اگر به کارکنان خود کار بیشتری برای انجام دادن در زمان کمتری بدهد،استفاده ی کارآمدتری از کارگران کرده است و همچنان اوقات فراغت بیشتری برای کارگران خود فراهم کرده است.

 

در مطالعاتی که روی دانشجویان انجام گرفته است،آنهایی که برنامه ی کلاسی و درسی شان پر بود و کارهای بیشتری برای انجام دادن داشتند،10 درصد بیشتر از زندگی خود رضایت داشتند.

این افراد علیرغم مشغله ای که داشتند نسبت به کسانی که کار زیادی برای انجام دادن نداشتند استرس و اضطراب کمتری را تجربه می کردند.

بایلی و میلر 1998

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...