رفتن به مطلب

خاطرات نمایشگاه کتاب با حضور ننه بلقیس


ارسال های توصیه شده

قسمت چهارم

 

 

دیدیم گوشی حمید زنگ میخوره

 

گفت بیا این ور نع برو اون ور یه کم به چپ یه کم به راست اهان اهان خودمونیم ارع :ws3:

 

 

بعد دیدم بله یه دخمل دیگه هم داره میاد (از وجنات نمیگم مم :whistle:)

 

 

بعد همه پا شدیم ماشاللله همه پا ها خواب رفته مثل منارجنبان اصفهان چپ و راست میشدیم:ws28:

 

بعد ماچ و بوسه بین خانوم ها این بار هم سر اقایون از ماچ بیکلاه مونده بود:whistle:

 

 

نشستیم م دوباره بحث شرو شد

ب

حث شیرین لواشک و پروژه باز کردن لواشک توسط جاوید شرو شد

 

من هم از اول تا اخر به اندازه 15 وعده غذای دانشگاه ه علف چیدم با دستام م م

 

 

(بروبچ یه گوشه گزاشتم رفتید بریزید سر محمد ادمین)

 

با کلی تلاش فراوان اخر جاوید تونس یه تیکه لواشک بکنه

 

بعد بقیه رو تعارف کرد به خانومااااااا که اونا گفتن ای ی ی ی ی ایش چه الوده :ws3:

 

بعد من که حوصله ام از چمن زنی سر رفته بود شرو کردم به اذیت کردن شاروک و سودی

 

ننه بلقیس دادم بغلشون که ببینم کدوم شبیهشون هستش که مشترک مورد نظر در شبکه موجود نبود:icon_pf (34):

 

بعد یه کم سر به سر سودی گذاشتم با چشم و ابرو برا هم خط و نشون کشدیم که سودی دیدم اولین نفر بود که پیچوند

س

سودی که رفت فاطمه هم خواست بره عروسی فامیل دور:ws3:

 

بعد بابک جان هم که از اول نمایشگاه همش فکر این بود که با 100 هزار تومان کل نمایشگاه جمع کنه ببره خونه شون ن گفت من برم یه خاوری کامیونی چیزی بردارم بیارم برا بردن کتا ها این طور بود که همه پا شدیم که بریم یه گوشه

 

ادامه در قسمت بعدی

 

فامیل دور چیه بابا :ws3:

  • Like 2
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 224
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

خوشحالم که به همه دوستانی که رفتن خوش گذشته :a030:

طبق قراری که قبلاً به خود پسر ایرانی داشتیم که تاپیک بعد از دو سه روز بسته میشه. بسته شد :ws3:

  • Like 4
لینک به دیدگاه
فامیل دور چیه بابا :ws3:

همونی که میگفتن تو نه عروس رو میشناختی نه دومادو:ws28:شاهد حرفام از غیب رسید،امید جان مرسی که بازگو کردی:ws28:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
مهمان
این موضوع برای عدم ارسال قفل گردیده است.

×
×
  • اضافه کردن...