رفتن به مطلب

فراخوان مسابقه:متنی برای "شب یلدا" (دوره دوم)


ارسال های توصیه شده

1o030u5vyf2p01zcn3u0.jpg

 

من دانه به دانه، انار دانه شدم در کاسه ی صبرت که لبریز شده....و بی قرارست...

 

و بی قرارست تا پا بگذارد از بلندترین شب سال به سپید ترین فصل آن...

 

تا گرم شود زیر کرسی های هایی که گوشه به گوشه ی آن محبت ست و سفره به سفره ی آن برکت...

 

پاییز،آذرش کم رنگ می شود..و زمستان دی اش پُررنگ...

 

بیایید این آخرین و این اولین را در لقای شبِ چِله با هم به جشن واژه ها بنشینیم...

.

.

.

درود...:icon_redface:

 

بعد از مدتی رکود در مسابقات تالار...

 

یلدای پاییز و زمستان...بهانه ی خوبی شد برای نوشتن و دور همی...

 

گفتم تاریخ ارسال نوشته ها رو کمی قبل از 30 آذر و تا پایان ساعت 21....28 آذر ماه معین کنم...

 

تا نظر سنجی 3 روز باقی بمونه...و در پایان سومین روز و وارد شدن به اولین روز دی ماه نتایج اعلام بشه...

 

که ما تو حال و هوای یلدا مسابقه مون رو برگزار کنیم...:icon_redface:

.

.

.

شرایط مسابقه:

 

نوشته ها باید از خودتون باشه...نوشته های نقل و قولی و برگرقته از جایی در مسابقه شرکت داده نمی شه.

 

تعداد سطور مهم نیست..ولی با تجربه ای که بنده دارم..هر چه کوتاه تر باشه..نفرات بیشتر نوشته هاتون رو می خونن...

 

تاریخ ارسال نوشته ها:

 

تا 28 آذرماه 1392....ساعت 21...نوشته هاتون رو برای من پیام خصوصی کنین...

 

.

.

.

نکته:تمامی نوشته ها بدون شکلک و با یک فونت و یک رنگ به نظرسنجی گذاشته می شن...:icon_gol:

 

 

 

 

مهربانی رو هدیه کنین با حضور گرمتون به تالار ادبیات....:icon_redface::icon_gol:

 

آرامش پیشکش لحظه هاتون:icon_gol:

 

  • Like 44
لینک به دیدگاه

پاییزم رنگارنگم گذشت

در انتهای بلندترین شب سال زمستان را صدا می زنم

حضورت را در بلندای یلدا حک می کنم

که 1 ثانیه می شود بلندترین حضورت

  • Like 21
لینک به دیدگاه

دوستان نوشته هاتون رو تا تاریخی موجود در پست اول برای من پیام خصوصی کنین...

 

نوشته های موجود در تاپیک به دلیل اینکه مشخص می شه مربوط به کی هست...امکان شرکتشون نیست...

 

اولین کاربر نوشته اش رو برام ارسال کرد...

 

منتظر نوشته های دوستان دیگر هم هستم...

 

ممنونم...:icon_redface::icon_gol:

  • Like 18
لینک به دیدگاه

تا امروز 3 شرکت کننده....از لطفشون ممنونم...

 

و منتظر نوشته های زیبای دوستان دیگه هم هستم....:icon_gol::icon_redface:

.

.

.

تن پوشِ واژه هایم..مرهمتی های آسمان است به رنگ سپید...

 

در سپیده ی اولین روز و آخرین شب...

 

آخرین شبِ آرامش به وقت پاییز در درگاه آذر....

 

اولین سپیده ی صبح به وقت زمستان در درگاه دی...

 

و این میان ساعت هایی ست که پُر هستن از محبت و شب زنده داری....

 

در کنار آجیلی که مشگل گشاست...و اناری که بهشتی ست...

 

صدای قدم های یلدا می آید....چیزی تا چهلمین قدم نمانده....:icon_redface:

  • Like 10
لینک به دیدگاه

چهارمین نوشته هم به دستم رسید...:icon_redface:

 

امیدوارم انتظار پنجمین نوشته..طولانی نباشه....

.

.

.

نوشته های من کمترین در این تاپیک...رخ نمایی واژه ها نیست....:icon_redface:

 

من در پروف شخصی هم..هر وقت دوست مهربانی تصویری قرار می ده به نشان اون که به یاد من بوده...

 

در جواب در کنار تشکر از این مهربانی ش...یک نوشته ی کوتاه در وصف اون تصویر از من تحفه می گیره....این از عادات من هست:icon_redface:

 

و من خرسندم از این هدیه...چون تنها دارای من همین واژه هاست...

 

برای همین..هر وقت دفتری رو تمام می کنم...اون رو گوشه ی طاقچه نمی زارم برای خاک خوردن...اون رو هدیه می کنم به دوستانم...:icon_redface:

 

اینجا که محیط مجازی ست...دستم باز تره...پس راحت تره...هدیه می دم..واژه های بی مقدار خودم رو به دوستان خوبم...

 

 

گفتم در این تاپیک هم به جای انکهبرای آپ شدن تاپیک..از شکلک استفاده کنم..یا واژه های نامانوس آپ...یا حکم بدم:بچه ها بیایین شرکت کنین...و ازشون طلبکار شم..:icon_redface:

 

با واژه هام دعوتشون کنم...و دعوت نامه ای واسشون بنویسم که غلغلک بده احساسشون رو...و دعوت نامه ای که شایسته شون باشه...با اینکه من کوچکم و واژه ها کوچکتر...:icon_redface:

 

امیدوارم این احساس در دوستانم شکل نگرفته باشه که خدای نکرده...که خدای نکرده..این رخ نمایی واژه ها باشه....

 

هر دوستی واژه ها را کنار هم صف می کنه...آخر چیزی که غلغک می ده..حس واژه هاست به نظر من....من نوشته های زیادی از دوستانم خوندم...که غبطه خوردم...به موجز بودن..ولی پر معنا بودن انها...و گاهی ساده...ولی صمیمی...در حالی که من توان اون رو نداشتم و ندارم...

 

بر من ببخشایین...:icon_redface:

 

اگر دوستی این حس بهش القا شد که رخ نمایی هست واژه های من...

 

تا به حال هر 4 نوشته ای که برای من ارسال شد...طعمی داشت...و من به وضوح دیدم که حس ها متفاوت بود...و زیبایی در همین حس های متفاوت بود...و به دوستانم غبطه خوردم...

 

امیدوارم هر دوستی...فارغ از نگاه به نوشته ها و نویسنده هایی که با هر کیفیتی هستن...نوشته ی خودش رو بنویسه....و حس خودش رو بگه...و دلواپس نباشه که چه خواهد شد...

 

چون هنر ، بازی با احساس هست...و همه ی نوشته ها به اندازه ی خودشون...حس رو بر می انگیزن...پس هنرمندن و برنده...

 

آرامش پیشکش لحظه هاتون...و همچنان منتظرم...:icon_redface::icon_gol:

  • Like 11
لینک به دیدگاه

تشکر از مسابقه:icon_gol:

 

4 تا که خیلی کمه

 

دوستان بیایید با متن های قشنگتون فضای دلنشینی رو واسه شب یلدا فراهم کنید:icon_gol:

منتظر نوشته های زیبای شما هستیم:icon_gol:

  • Like 6
لینک به دیدگاه

5 مین نوشته هم ارسال شد....

 

فرصت زیادی باقی نیست....

 

منتظر نوشته های بیشتر هستیم....:icon_redface:

.

.

.

تاب بازی مهربانی ممکن نمی شود..تا وقتی تکیه بر صنوبر ندهیم...

 

که فروتنان تنش را مهمان ما می کند...

 

سفره پهن می شود...مرد فیروزه ای با حافظ نامه اش می آید...

 

بانو با سینی از لطف طبیعت...

 

و فرشته های کوچک با جامی از خنده...

 

در کنار مرد و زن تکیده ای که گذشته کم رنگشان کرده...ولی نور مجلسند...

 

تا سپیده حرف ها خواهیم زد و قصه ها می خوانیم...:icon_redface:

  • Like 9
لینک به دیدگاه

شد 7 نوشته....

 

ممنونم از دوستانم...

 

تا فردا شب ساعت 9 شب زمان دارین دوستان خوبم....

 

سفره هر چی بزرگتر...شادی هامون بیشتر...:icon_gol::icon_redface:...

چشم ها را می بندم...

 

دوباره باز می کنم...لبخندت هنور جلوی چشمانم هست...

 

سال به سال به جای ان که این چله...

 

برایم کم رنگ شود..پر رنگ می شود...لحظه ها را کنار هم می چینم..

 

با اناردانه دلت...با آجیل خنده هایت...با حافظ نامه ی محبوبت...

 

تا همه ی آن ها بشوند دیباچه ی همان چشم بستن و باز کردن من برای یاد آوری..

 

تا سال بعد برای من انرژی دیدن همین لبخندت بس....:icon_redface:

 

.

.

.

.

.

.poll_posticon.gif نظرسنجی: مسابقه متنی برای "شب یلدا":icon_redface:

  • Like 8
لینک به دیدگاه
مهمان
این موضوع برای عدم ارسال قفل گردیده است.
×
×
  • اضافه کردن...