رفتن به مطلب

ایــــنـــتـــــرو...


ارسال های توصیه شده

ببین زندگی چیه از نظر تو؟

یه نامه عاشقانه لابه لای سبد گل؟

ها؟ یه گیتار یه سیگار ترانه خون بیدار

شکست عشقی یا لحظه های خوب دیدار

داداشی واسه ی من عادین اینا

من یه جوونم از نوع مادی بیکار

لینک به دیدگاه
  • پاسخ 47
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

حسّ و حال همه ی ثانیـه ها ریخت به هم

 

شوق یک رابطه با حاشیه ها ریخت به هم

گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید

آمدیّ و همـه ی فرضیه ها ریخت به هم!

روح غمگینِ تـــو در کالبدم جا خوش کرد

سرفه کردی و نظام ریه ها ریخت به هم

در کنـــار تــــو قدم مــــی زدم و دور و بـــرم

چشم ها پُر خون شد، قرنیه ها ریخت به هم

روضه خوان خواست که از غصه ی ما یاد کند

سینه ها پــاره شد و مرثیه ها ریخت بــه هم

پای عشق تـــو برادر کُشــی افتاد به راه

شهر از وحشت نرخ دیه ها ریخت به هم

بُغض کردیم و حسودان جهان شاد شدند

دلمان تنگ شد وُ قافیــه ها ریخت به هم

.

.

من که هرگز به تو نارو نزدم حضرتِ عشق!

پس چرا زندگیِ ساده ی ما ریخت به هم؟

لینک به دیدگاه
  • 2 ماه بعد...

جهانبینی

 

تِم آوای کلیسا

وهم نجواهای بودا

وِرد معبدای هندو

جرات انکار خدا

 

خط مبهم کتیبه

باغ های سبز بابِل

کاخ های تخت جمشید

ناله های ویولن سل

 

فکر فلسفه فریبی

هنر و تاریخ و عرفان

بازی تولد و مرگ

احتمال صفرِ امکان

 

به دنیا اومدم تا عاشقت باشم

به دنیا اومدم تا عاشقت باشم

 

 

مکث کن آقای تاریخ

قدرت و ثروت و شهرت

امپراطوری تزویر

محنت و لعنت و وحشت

 

من جهان بینی ندارم

من الفبای جدیدم

من فقط عشق ، فقط تو

من به آرامش رسیدم

 

 

قرنها میان و میرن

یه چرا بدون پاسخ

من و تو هزار سال بعد

عشق ، زندگی ، تناسخ

 

به دنیا اومدم تا عاشقت باشم

به دنیا اومدم تا عاشقت باشم

 

 

تِم آوای کلیسا

وهم نجواهای بودا

وِرد معبدای هندو

جرات انکار خدا

 

خط مبهم کتیبه

باغ های سبز بابِل

کاخ های تخت جمشید

ناله های ویولن سل

 

فکر فلسفه فریبی

هنر و تاریخ و عرفان

بازی تولد و مرگ

احتمال صفرِ امکان

 

به دنیا اومدم تا عاشقت باشم

به دنیا اومدم تا عاشقت باشم

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

من ، خالی از عاطفه و خشم

خالی از خویشی و غربت

گیج و مبهوت بین بودن و نبودن

عشق ، آخرین همسفر من

مثل تو منو رها کرد

حالا دستام مونده و تنهایی محض

ای دریغ از من ، که بیخود مثل تو

گم شدم ، گم شدم تو ظلمت تن

ای دریغ از تو ، که مثل عکس عشق

هنوزم داد می زنی تو آیینه ی من

وای ، گریه مون هیچ ، خنده مون هیچ

باخته و برنده مون هیچ

تنها آغوش تو مونده ، غیر از اون هیچ

ای ، ای مثل من تک و تنها

دستامو بگیر که عمر رفت

همه چی تویی ، زمین و آسمون هیچ

در تو می بینم ، همه بود و نبود

بیا پر کن منو ای خورشید دلسرد

بی تو می میرم ، مثل قلب چراغ

نور تو بودی ، کی منو از تو جدا کرد

لینک به دیدگاه

اون ور جنگل تن سبز

پشت دشت سر به دامن

اون ور روزای تاریک

پشت اين شبای روشن

 

برای باور بودن

جایی باید باشه شاید

برای لمس تن عشق

کسی باید باشه باید

لینک به دیدگاه

لحظه در لحظه عذابه لحظه های من بی تو

تجربه کردنه مرگه زندگی کردن بی تو

 

من که در گریزم از من به تو عادت کرده بودم

از سکوت و گریه ی شب به تو هجرت کرده بودم

 

با گل و سنگ و ستاره از تو صحبت کرده بودم

خلوت خاطره هامو با تو قسمت کرده بودم

 

خونه لبریز سکوته خونه از خاطره خالی

من پر از میل زوالم عشق من تو در چه حالی

لینک به دیدگاه

مثل یک پلنگ زخمی

 

پر وحشت نگاهم

 

میمیرم اما هنوزم دنبال یه جور پناهم

 

نباید مثل یه سایه

 

زیر پاها زنده باشیم

 

مثل چتر خورشید باید

 

روی برج دنیا باشیم

لینک به دیدگاه

یاد آن روزی که یاری داشتیم

 

این چنین خوار نبودیم ، اعتباری داشتیم

 

ای که ما را در زمستان دیده ای با پشت خم

این زمستان را نبین ، ما هم بهاری داشتیم

لینک به دیدگاه
  • 2 ماه بعد...

فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادم

 

بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم

 

 

طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق

 

که در این دامگه حادثه چون افتادم

 

 

من ملک بودم و فردوس برین جایم بود

 

آدم آورد در این دیر خراب آبادم

 

 

سایه طوبی و دلجویی حور و لب حوض

 

به هوای سر کوی تو برفت از یادم

 

 

نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست

 

چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم

 

 

کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت

 

یا رب از مادر گیتی به چه طالع زادم

 

 

تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق

 

هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم

 

 

می خورد خون دلم مردمک دیده سزاست

 

که چرا دل به جگرگوشه مردم دادم

 

 

پاک کن چهره حافظ به سر زلف ز اشک

 

ور نه این سیل دمادم ببرد بنیادم

 

 

 

 

 

 

 

فاش میگویم و از گفته خود دلشادم...

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

بـیــــزار بـاش از معـشـوقی کـه

اسم هرزگی هـایـش را بگــذارد آزادی

اسم نگرانی هایت را بگــذارد گیر دادن

و برای بی تفــاوتی هــایـش

اعتمــاد داشتن به تــو را بهــانه کند...!

 

 

احمد محمود

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

خانه سرخ و کوچه سرخ است و خيابان سرخ است

آري از خون پهنه ي برزن و ميدان سرخ است

ده به ده پرچم خشم است که بر ميخيزد

مزرعه زرد و چپر سبز و بيابان سرخ است

 

 

 

تا گل خوني فرياد در اين باغستان

ساقه از ضربه ي شلاق زمستان سرخ است

وحشتي نيست از انبوه مسلسل داران

تا در اين دشت غرور کينه داران سرخ است

رو سياه است اگر اين شب مردم کش بد

تا دم صبح وطن سينه ي ياران سرخ است

با تو سرسبزي از ايثار سيه پوشان است

اي مسلط دستت از خون شهيدان سرخ است

لینک به دیدگاه

 

ی قـوم بــه حج رفتـه کجایید کجایید

معشــوق همیــن جـاست بیایید بیایید

معشــوق تــو همسـایه و دیــوار به دیوار

در بادیه ســـرگشته شمـــا در چــه هوایید

گــر صـــورت بی‌صـــورت معشـــوق ببینیــد

هــم خـــواجه و هــم خانه و هم کعبه شمایید

ده بـــــار از آن راه بـــدان خـــانه بـــرفتیــــد

یــک بـــار از ایـــن خانــه بــر این بام برآیید

آن خانــــه لطیفست نشان‌هـــاش بگفتیــد

از خــواجــــه آن خــــانـــــه نشانـــی بنماییـــد

یک دستـــه گــل کــو اگـــر آن بـــــاغ بدیدیت

یک گـــوهر جــــان کـــو اگـــر از بحر خدایید

با ایــــن همـه آن رنج شما گنج شما باد

افسوس که بر گنج شما پرده شمایید

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

غروبه راه دوره

 

وقت تنگه زمین و آسمون خونابه رنگ خونابه رنگِ

 

تن بیشه پر از مهتابه امشب

 

پلنگ کوهها در خوابه امشب

 

به هر شاخی دلی سامون گرفته

 

دل من در برم بی تابه امشب

 

پرستوی فراری از بهارم

 

یک امشب میهمان این دیارم

 

چو ماه از پشت خرمنها برآید

 

به دیدارم بیا چشم انتظارم

 

سحر می‌آید و در دل غمینم

 

غمینتر آدم روی زمینم

 

اگر گهواره‌ی شب وا کنه روز

 

کجا خسبم که در خوابت ببینم

 

سحرگاهی ربودنندش به نیرنگ

 

کمند اندازها از دره‌ی تنگ

 

گوزن کوهها در دره بی جفت

 

گدازان سینه می‌ساید به هر سنگ

لینک به دیدگاه

باز ای الهه ی ناز با دل من بساز

کین غم جانگداز برود زبرم

 

گر دل من نیاسود از گناه تو بود

بیا تا ز سر گنهت گذرم

 

باز می کنم دست یاری به سویت دراز

بیا تا غم خود را با راز و نیاز

ز خاطر ببرم

 

گر نکند تیر خشمت دلم را هدف

به خدا همچو مرغ پر شور شعف

به سویت بپرم

 

 

آن که او

به غمت دل بندد

چون من کیست؟

ناز تو

بیش از این

بهر کیست؟

 

تو الهه ی نازی در بزمم بنشین

من تو را وفا دارم بیا که جز این

نباشد هنرم

 

این همه بی وفایی ندارد ثمر

به خدا اگر ازمن نگیری خبر

نیابی اثرم

لینک به دیدگاه

اثر انگشتِ ما از قلب هایی که لمسشان کردیم هیچ وقت پاک نمی شود...

 

"چارلز بوکوفسکی"

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

دوست داشتن که عیب نیست بابا جان . دوست داشتن دل آدم را روشن می کند . اما کینه و نفرت دل آدم را سیاه می کند . اگر از حالا دلت به محبت انس گرفت ، بزرگ هم که شدی آماده دوست داشتن چیزهای خوب و زیبای دنیا هستی . دل آدم عین یک باغچه پر از غنچه است ، اگر با محبت غنچه ها را آب دادی باز می شوند ، اگر نفرت ورزیدی غنچه ها پلاسیده می شوند ./سووشون/سیمین دانشور

 

...بذرتمام بدبختی های ما در سال هایی کاشته می شود که با آدم هایی سرو کار داریم که معتقدند نه تنها دریافته اند چه چیزی برای خودشان درست است ، بلکه صلاح دیگران را نیز می دانند .

آنهابا توسل به این اکتشاف خود و سنت مخربی که هزاران سال است بر فکر آنها سایه افکنده است ، احساس می کنند وظیفه دارند مارا مجبور به انجام کاری کنند که از نظر ایشان درست است !

از متن کتاب نظریه انتخاب

 

در یک رابطه دو نفره وقتی دو نفر هیچ مشکلی با هم ندارند، حتما یکی از آنها تمام حرف دلش را نمی گوید !

 

دير يا زود/آلبا دسس پدس

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

تمام دلخوشی دنیای من به این است که ندانی و دوستت بدارم!

وقتی میفهمی و میرانی ام چیزی درون دلم فرو میریزد ... چیزی شبیه غرور!

بابا لنگ دراز عزیزم لطفا گاهی خودت را به نفهمیدن بزن و بگذار دوستت بدارم ... بعد از تو هیچکس الفبای روح و خطوط قلبم را نخواهد خواند ... نمیگذارم ... نمیخواهم ...!

بابا لنگ درازِ من همین که هستی دوستت دارم ... حتی سایه ات را که هرگز به آن نمیرسم!

 

بابا لنگ دراز/جین وبستر

لینک به دیدگاه

هرچند دخمه را بسیار خاموش و کور می بینم

 

در انتهای دالانش یک نقطه ی نور می بینم

 

هرچند پیش رو دیوار بسته ست راه بر دیدار

 

در جای جای ویرانش راه عبور می بینم

 

هرچند شب دراز آهنگ نالین زمین و بالین سنگ

 

در انتظار روزی خوش دل را صبور می بینم

لینک به دیدگاه

مسیحای جوان‌مرد من، ای ترسای پیر پیرهن چرکین،

هوا بس ناجوان‌مردانه سرد است.

آی دمت‌گرم و سرت خوش باد،

سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای، در بگشای.

هوا بس ناجوانمردانه سرد است

آی دَمَت گرم و سرت خوش باد، سلامم را تو پاسخ گوی،در بگشای

منم من، میهمان هر شبت، لولی‌وش مغموم،

منم من سنگ تی‌پا خورده رنجور

منم دشنام پست آفرینش، نغمه‌ناجور، نغمه‌ناجور

لینک به دیدگاه

خمیازه های کش دار سیگار پشته سیگار

شب گوشه ای به ناچار سیگار پشت سیگار

 

این روحه خسته هر شب جان کندنش غریزیست

لعنت به این خود آزار سیگار پشته سیگار

 

پای چپه جهان را با اره ای بریدند

چپ پاچه های شلوار سیگار پشته سیگار

 

در انجماد یک تخت این لاشه منفجر شد

پاشیده شد به دیوار سیگار پشته سیگار

 

صد صندلی در این خط بی سرنشین کبودند

مردی تکیده بیزار سیگار پشته سیگار

 

این پنج پنجه امشب , هم خوابگان خاکند

بدروده دست گیتار سیگار پشته سیگار

 

مردم از این رهایی در کوچه های بن بست

انگارها نه انگار سیگار پشته سیگار

 

مبهوته رد دودم این شکوه ها قدیمیست

مومن به اصله تکرار سیگار پشته سیگار

 

 

صد لنزه بی ترحم در چشم شهر جوشید

این شاعرانه بیکار سیگار پشته سیگار

 

در لا به لای هر متن این صحنه تا ابد هست

مردی به حال اقرار سیگار پشت سیگار

 

اسطوره های خائن در لا به لای تاریخ

خوابند عینه کفتار سیگار پشته سیگار

 

عکسه تو بودو قصه قاب تو بودو انکار

کوبیدمش به دیوار سیگار پشته سیگار

 

هر شب همین بساطست چایو سکوتو یک فیلم

بعد از مروره اشعار سیگار پشته سیگار

 

ته مانده های سیگار در استکانی از چای

هاجندو واجند انگار سیگار پشته سیگار

 

کنسرو شعر سیگار تاریخ انقضا خورد

سه یک ممیزه چهار سیگار پشته سیگار

 

خودکار من قدیمیست گاهی نمینویسد

یک مارکه بی خرید

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
ر سیگار پشته سیگار

 

خمیازه های کش دار سیگار پشته سیگار

شب گوشه ای به ناچار سیگار پشت سیگار

 

این روحه خسته هر شب جان کندنش غریزیست

لعنت به این خود آزار سیگار پشته سیگار

لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

ای دریغا گر شبی در بر خرابت دیدمی

 

سرگران از خواب و سرمست از شرابت دیدمی

 

روز روشن دست دادی در شب تاریک هجر

 

گر سحرگه روی همچون آفتابت دیدمی

 

آه اگر وقتی چو گل در بوستان یا چون سمن

 

در گلستان یا چو نیلوفر در آبت دیدمی

 

ور چو خورشیدت نبینم کاشکی همچون هلال

 

اندکی پیدا و دیگر در نهانت دیدمی

 

این تمنایم به بیداری میسر کی شد

 

کاشکی خوابم گرفتی تا به خوابت دیدمی

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...