رفتن به مطلب

حیاط خلوت مستر


ENG.SAHAND

ارسال های توصیه شده

سلوممممممممم مستر خوبی چه خبرا

این اراجیف چیه بالا بافتی مگه مردم کم مشکل دارن غم نامه براشون نوشتی هان:w000:

مگه قرار نشد بهشون روحیه بدی هان :w000:

مثله اینکه حالتو گرفتن نه؟:ws3:

 

سلام داداش ممنون :icon_redface:

خوب دلتنگی بود دیگه

راستی مگه نگفتم کسی نقل قول نگیره هان:w000:

آره بدجور گرفته بودن :whistle:

لینک به دیدگاه
  • پاسخ 43
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

سلام داداش ممنون :icon_redface:

خوب دلتنگی بود دیگه

راستی مگه نگفتم کسی نقل قول نگیره هان:w000:

آره بدجور گرفته بودن :whistle:

حقته مستر :ws3:

یه زره برا خونواده ات وقت بزتر همیشه کار کار کار:w16: و نت :w58:خوب حق داره

لینک به دیدگاه

امروز یه بچه ای رو دیدم پاهاش مشکل داشت 4-5 ساله ایییییییییییییی خدا دلم آتیش گرفت ............ بدترین لحظه امروزم بود - شکلک نبود - برا این:sigh:

خدا همه مریضارو شفا بده مخصوصا بچه های ناز و فرشته رو...آمین:sigh:

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...
  • 3 هفته بعد...
  • 2 هفته بعد...

به تو ترجیح می دهم

کم رنگ است ولی دورنگ نیست

 

می دانم مدتهاست که ارزان شده ام

چانه می زنم تا به مفت نفروشی ام…

اونی که رفت اگه برگرده از دوست داشتن نیست واسه اینه که بهترشو پیدا نکرده!!!

علم بهتر است یا ثروت ؟ باور کن هیچکدام ! فقط ذره ای معرفت

 

بیستون تو سرت بخوره

تو همین یک وجب دیوار فاصله را بردار…من باورت می کنم!

 

داور قلبم سوت نداره راحت باش ، خطا کن

 

جای خالیت پر نمیشود دیگر؛حتی…با خودت!

 

مهربانیم را چنان گریاندند که بوی نا گرفت . . نامهربان شدم …

 

گذشت آنوقت هایی که مردم همدیگر را دور میزدند ،حالا از روی هم رد می شوند.

 

بازی با رنگها بسیار زیبا و آرامش بخش است ،، به شرطی که از آن برای رنگ کردن همدیگر استفاده نکنیم

 

از درد های کوچک است که آدم می نالد

وقتی ضربه سهمگین باشد ، لال می شوی….

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

ارزش بعضیا اندازه اشکه که از چشمات بیفتن

نه اندازه نبض که اگه نباشی نباشن …

 

به هر کس محبت میکنم جانم فدا

 

نترسم که با دیگری خو کنی

تو با من چه کردی که با او کنی ؟

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

زندگی آن هنگام زیباست که آدمی بداند فکری به خاطرش در هیاهوست

 

هنوز رو خاکیم یادمان نمیکنند!

وای به روزی که خاکمان کنند!!!!

این دو کار بر نیاید از هیچ فرد

مردی ز نامرد و نامردی ز مرد

 

کاش بودی تا من نیز چیزی برای از دست دادن داشتم…

 

خسته ام از لبخند اجباری / خسته از حرفهای تکراری

خسته ام از آدمهای تکراری / خسته از محبت های خالی

 

پیش هر تیغی سپر باید گرفت / پیش تیغ دوست سر باید گرفت

جانب خود را مبین گر عاشقی / جانب دوست در نظر باید گرفت

 

روز وصل دوستداران یاد باد / یاد باد آن روزگاران یاد باد

گرچه یاران فارغند از یاد من / از من ایشان را هزاران یاد باد.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

تنها گرگها نیستند که لباس میش می پوشند

گاهی پرستوها هم لباس مرغ عشق برتن می کنند..

عاشق که شدی کوچ میکنند

خیلی از یخ کردن های ما از سرما نیست…..لحن بعضی ها زمستونیه……

 

در عجبم چطور هنوز ستون فقراتت سالم است وقتی با این انهدام سخت از چشمانم افتادی !

 

خواهش میکنم : بی حوصلگی هایم را ببخش ، بداخلاقی هایم را فراموش کن ، بی اعتنایی هایم را جدی نگیر ، در عوض من هم تورا می بخشم که مسبب همه ی اینهایی

لینک به دیدگاه

حالیا با ما دمی باش و دلت را باز کن

سوز هایت را به آهنگ طبیعت ساز کن

راه های پیش رویت گرهمه بن بست شد

راه بی پایان عشق و عاشقی آغاز کن

آسمان در اوج خود یکرنگ و پاک و روشن است

از زمین دل کَن بسوی آسمان پرواز کن

گر خدا را در شلوغی زمین گم کرده ای

شکر ایزد در بلندای زمین ابراز کن

سنگ ها و صخره ها سنگ صبور و مرهمند

دردها ناگفته گر داری بیا آواز کن

ناله می خیزد ز کبک اینجا "بهاری" شعر خوان !

سوز اگر داری بیا هم نغمه با تاراز کن:sigh:

لینک به دیدگاه

آمدم جانم به قربانت ولی دیر آمدمموقع رفتن جوان بودم کنون پیر آمدم

نوشدارویم که بعد از مرگ سهرابم ولی

من گرفتار قضا بودم به تقدیر آمدم

شکل دیوار خمی در حال افتادن شدم

در هوای تکیه گاه و فکر پادیر آمدم

بنده ای آزاد بودم تا که عشق از راه رسید

دست ها را بسته اند و پا به زنجیر آمدم

لشگری برگشته از یک جنگ را مانم ولی

از برای جنگ دیگر بهرتسخیر آمدم

ساده بودن در جوانی گر تباهم کرد لیک

باز هم من نی برای مکر و تزویر آمدم

شاعر شوریده ام بس شور شیرین داشتم

خواب دیدم همچو فرهاد و به تعبیر آمدم

سینه ام صدها کلام و درد و دل ننوشته داشت

بعد عمری با سرود و شعر و تحریر آمدم

واژه ها بهر سرودن با "بهاری" لج شدند

شعر بی وزنم که با یک ذهن درگیر آمدم................

لینک به دیدگاه

فصل درد انگیز تابستان! مرنجان شاد را!

کم ستم کن،نیک باش،بس کن تو این بیداد را

آفتاب از آتشت چندی به ما رو افکنی؟

بار دیگر آسمان سر کن تو ابر و باد را

برگ ها از شاخه ها آخر جدا باید شوید!

پاس داریدش خزان، این فصل فرخزاد را

هر چه خواهی کن توای شهریور آتش پرست

انتظار مهر آسان کرده این مرداد را

ای "بهاری" کز تو من نیکی ندیدم در جهان

عاقبت مجبور کردی سر کنم فریاد را

لینک به دیدگاه
  • 5 ماه بعد...
  • 1 ماه بعد...

شاید روزی باشه که من دیگه نباشه و ردپاش در خیل ردپاهای دیگرون باقی نمونه ولی یه خاطره خوب میخوام باشه برای هرنفر تک به تک

پس این قبل عیدی هرچی بدی دیدید حلالم کنین دوستان

لینک به دیدگاه

می خواهم رازی را برایتان بگویم. راه میان بر برای رسیدن به هر چیزی که در زندگی ات می خواهی این است که همین حالا شاد باشی و خوشی را احساس کنی!

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...