رفتن به مطلب

افشین صالحی


Hanaaneh

ارسال های توصیه شده

گاهی وقت‌ها دلت می‌خواهد با یکی مهربان باشی، دوستش بداری و برایش چای بریزی.

گاهی وقت‌ها، دلت می‌خواهد یکی را صدا کنی، بگویی سلام، می آیی قدم بزنیم؟!

گاهی وقت‌ها دلت می‌خواهد یکی را ببینی، شب بروی خانه بنشینی، فکر کنی و کمی برایش بنویسی.

گاهی وقت‌ها، آدم چه چیزهایِ ساده‌ای را ندارد!

لینک به دیدگاه

این روزها؛

فراموش کردن عادی شده است

من این عادی‌ها را دوست ندارم

دارم برای تو نامه می‌نویسم

سلام.

سلام علاقه‌یِ خوبم

 

علاقه‌جان من، خوبی

خوبی؟

حالت برای من چگونه است؟

می‌دانی عادتِ عادی یعنی چی؟

عادت عادی یعنی کجایِ کِی

چگونه‌یِ کِی‌یِ وُ کجا؟

عادی،

مثل سلامی که هر روز به هم می‌گویند

مثلِ حالت چگونه است‌ی که می‌پرسیم وُ

جوابش هم مهم نیست .

عادی مثل همه‌یِ عادی‌هایی که وجود دارد

آخر عادی هم، چند نوع است

خیلی‌!

بعضی عادت‌ها‌ست که تو را رنج می‌دهد

بعضی عادت‌ها‌ست که تورا دل‌خور می‌‌کند

بعضی عادت‌ها‌ست که تو را رنج می‌دهد وُ دلخور می‌کند وُ عادت کرده‌ای وُ

انجام می‌دهی

وَ گاهی هم لذت می‌بری!

وَ بعضی عادت‌ها هم هست که عادی می‌شوند

نه رنج‌ات می‌دهد، نه دل‌خورت می‌کند

نه شادت می‌‌کند وُ

نه هیچ

این روزها فراموشی عادتی عادی شده است

من این عادی‌ها را دوست ندارم.

من عادت به دوست داشتن تو کرده‌ام

و این عادت را از شانه‌های خسته‌ام شروع کرده‌ام،

از شانه‌هایی که تو را گرفت بالا برد

وَ آن‌قدر بزرگ کرد که مرا ندیدی

از پاهای تاول زده شروع کرده‌ام

از پاهایی که برای دیدنت هی راه رفت وُ رفت وُ رفت

وَ هرچه آمد تو دور شدی

من این عادت قشنگ را از قلب‌م شروع کرده‌ام،

از قلبی که دل شد وُ

عاشقِ تو شد

وَ تو را دوست داشت

من عادت‌های بیهوده را دوست ندارم.

عادت‌های الکی‌یِ عادی را

قشنگِ عزیزم

فراموشی عادتی غیر عادی‌ست

عادی هم نیست

من این عادی‌ها را دوست ندارم.این غیر عادی‌ها را

این هرچه‌‌یِ هر‌کِ‌یِ هرگونه‌یِ همیشه‌یِ هر‌وقت را

که باعث دور شدن آد‌ها می‌شود

فراموشی درد است عزیز قشنگ

این عادت‌ها،این دردها ،وقتی به سخره گرفته می‌شوند وُ مسخره گرفته می‌شوند،

وقتی بهانه ی هر کاری وُ هر گونه رفتاری در همیشه شوند

بدبختی می‌شود

وبدختی نه عادت است

وَ نه عادی

من این بدبختی‌هارا دوست ندارم.

این عادی‌هایِ مزخرف را

پس برای تو نامه می‌نویسم

سلام

شاید باد عادت به نرسیدن دارد

شاید هوا عادت به بد وزیدنی عادی کرده باشد

شاید پستچی عادت به خوابی عادی بکند وُ

شاید هم بهار عادت به طوفان بکند وُ نامه‌ها را باد بر هوا ببرد

به عادتِ عادی‌یِ هرچه باداباد!

شاید تو،

تو عادت به فراموشی کرده باشی

اما من ،

دارم برای تو نامه می نویسم

سلام علاقه ی قشنگَ‌م

خوبی

من می‌‌ترسم!

آخر این‌جا فراموشی عادتی عادی شده است

وَ عادی یعنی من برایِ تو نامه ننویسم

یا بنویسم وُ باد

دل به بند بدهد وُ

بند آب بدهد

بعد تو یاد رود دوست داشتنِ خانه را

حیاط وُ حوضِ ماهی را

درخت را وُ باغ را وُ

دوست داشتنِ مرا

وَ خانه عادی ویران شود

وَ حیاط عادی بی‌حیات شود

وَ باغ عادی بمیرد وُ

نارنج خشک شود

من این عادی‌‌هایِ مزخرف را دوست ندارم

دارم برایِ تو نامه می‌نویسم

یکی را به آب می‌دهم

یکی را به خواب

یکی را به درخت به زبان به کنجشک

یکی را به سلام

سلام علاقه‌یِ قشنگم

حالت چه‌گونه است

راستی می‌دانی

این‌جا فراموشی عادتی عادی شده است

من این عادی‌ها را دوست ندارم

وَ برایِ تو نامه می‌نویسم

سلام

لینک به دیدگاه

کاش تو این‌جا بودی

خوب می‌شدیم!

به‌هم سلام می‌کردیم

دوست می‌داشتیم

دست‌هایِ هم را می‌گرفتیم وُ

به‌هم چای تعارف می‌کردیم

کاش تو این‌جا بودی

خوب می‌شدیم!

برای هم خوب می‌شدیم وُ

برای همه، خوب

آخر باهم که خوب باشیم

می‌خندیم

به روز لبخند می‌زنیم وُ

به شب،

لبخند می‌زنیم

اگر باهم خوب باشیم، همه چی خوب می‌شود

باران به وقت می‌آید

نیمکت‌ پُر می‌شود

خیال خاطر جمع می‌شود وُ

دلِ سنگ، نرم

شاید هم کسی دور باشد وُ

خوب نباشد

بعد ما را ببیند بگوید ای‌جان

چه‌‌قدر این‌ها خوبند

بعد نزدیک‌تر بیاید وُ

با خوبِ خودش خوب شود

کاش!

 

« تو » این‌جا بودی

باهم خوب می‌شدیم

لینک به دیدگاه
  • 8 ماه بعد...

دلم می خواست

وقتی می آمدی خواب باشی

بعد من در چشمهایت نگاه می کردم و خودم را می دیدم

می خواستم وقتی بیایی

هوا خوب باشد

شب اگر بود ماه داشته باشد

و روز اگر بود ، روزیش هم ، همراه خودش بود

و آفتابش ناز تابیده بود

وقتی می آمدی دلم می خواست

بهار شده باشد

یا پاییز یا زمستان یا ...

هر چی !

وقتی می آمدی

دلم میخواست

بیایی ...

لینک به دیدگاه
  • 9 ماه بعد...

روزی چند بار دوستت دارم

 

یک بار وقتی که هوا برم می دارد، قدم میزنیم ...

 

وقتی که خوابم می آید، تو می آیی!

 

یک بار وقتی که باران ناز می کند ... دل ناودان میشکند ... می بارد.

 

وقتی که شب شروع میشود ... تمام میشود ...

 

یک بار دیگر هم دوستت دارم!

 

باقی روز را ...

 

هنوز را ...

 

افشين صالحي

لینک به دیدگاه

با تو که راه می‌روم دیده می‌شوم

با تو که حرف می‌زنم،

شنیده

 

وقتی از تو می‌نویسم،

همه می خوانند

وقتی از تو می‌گویم،

همه دوستت دارند

 

من

... با تو باور می‌شوم

با تو

علاقه‌یِ خوبم.

 

ممنونَ‌م

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...