رفتن به مطلب

ﺁﻧﺘﻮﺍﻥ ﺩﻭﺳﻨﺖ ﺍﮔﺰﻭﭘﺮﯼ


mo safer

ارسال های توصیه شده

ﻫﺮ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻣﯽﮔﺬﺭﺩ

ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﻣﯽﺑﺮﺩ

ﺯﻣﺎﻥ ﻏﺎﺭﺗﮕﺮ ﻏﺮﯾﺒﯽ ﺍﺳﺖ

ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺑﯽ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻣﯽﺑﺮﺩ

ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﯾﮏ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯽﮐﻨﺪ ..

ﺣﺲ ‏« ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ِ ‏» ﺗﻮ ﺭﺍ ..

---

ﺁﻧﺘﻮﺍﻥ ﺩﻭﺳﻨﺖ ﺍﮔﺰﻭﭘﺮﯼ.

ﺗﺮﺟﻤﻪ : ﭼﯿﺴﺘﺎ ﯾﺜﺮﺑﯽ

لینک به دیدگاه

00230.jpg

 

ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ ﺁﻥ ﺟﺎ ﺁﻥ ﮔﻨﺪﻣﺰﺍﺭ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ؟ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﮐﻪ ﻧﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺭﻡ ﮔﻨﺪﻡ ﭼﯿﺰ ﺑﯽ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﯾﯽ ﺍﺳﺖ . ﺍﻣﺎ ﺗﻮ ﻣﻮﻫﺎﺕ ﺭﻧﮓ ﻃﻼﺳﺖ .

پس وﻗﺘﯽ ﺍﻫﻠﯿﻢ ﮐﺮﺩﯼ محشر میشود!

ﮔﻨﺪﻡ ﮐﻪ ﻃﻼﯾﯽ ﺭﻧﮓ ﺍﺳﺖ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ ﻭ ﺻﺪﺍﯼ ﺑﺎﺩ ﺭﺍ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﮔﻨﺪﻣﺰﺍﺭ ﻣﯽ ﭘﯿﭽﺪ ﺩﻭﺳﺖ ﺧﻮاهم داشت.

لینک به دیدگاه

janell-davidson-fly-fishing-rods-on-cabin-wall-lake-city-colorado-usa.jpg

 

 

اگر به ﺁﺩﻡ ﺑﺰﺭﮒﻫﺎ ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ ﯾﮏ ﺧﺎﻧﻪﯼ ﻗﺸﻨﮓ ﺩﯾﺪﻡ ﺍﺯ ﺁﺟﺮ ﻗﺮﻣﺰ ﮐﻪ ﺟﻠﻮ ﭘﻨﺠﺮﻩﻫﺎﺵ ﻏﺮﻕِ ﺷﻤﻌﺪﺍﻧﯽ ﻭ ﺑﺎﻣﺶ ﭘﺮ ﺍﺯ ﮐﺒﻮﺗﺮ

بود ﻣﺤﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﺑﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﻣﺠﺴﻤﺶ ﮐﻨﻨﺪ . ﺑﺎﯾﺪﺣﺘﻤﺎً ﺑﻪﺷﺎﻥ ﮔﻔﺖ ﯾﮏ ﺧﺎﻧﻪﯼ ﺻﺪ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺗﻮﻣﻨﯽ ﺩﯾﺪﻡ ﺗﺎ ﺻﺪﺍﺷﺎﻥ ﺑﻠﻨﺪ ﺑﺸﻮﺩ ﮐﻪ : وای ﭼﻪ ﻗﺸﻨﮓ

لینک به دیدگاه

ﻣﺰﺍﺣﻢ ﺷﻤﺎ ﺷﺪﻡﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ !

ﺗﻨﻬﺎ ﭼﺮﺍﻍ ﺭﺍ ﺭﻭﺷﻦ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ

ﮔﻞ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮔﻠﺪﺍﻥ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﻡ

ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ

ﻭ ﺑﻌﺪ ﻣﯽ ﺭﻭﻡ ...

لینک به دیدگاه

ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﭼﻬﻞ ﻭ ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﻏﺮﻭﺏ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺭﺍ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﮐﺮﺩﻡ !ﺧﻮﺩﺕ ﮐﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ

ﻭﻗﺘﯽ ﺁﺩﻡ ﺩﻟﺶ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﺷﺎﯼ ﻏﺮﻭﺏ ﭼﻪ ﻟﺬﺗﯽ ﻣﯿﺒﺮﺩ

لینک به دیدگاه

ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﮔﻠﯽ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﮐﺮﻭﺭﻫﺎ ﻭ ﮐﺮﻭﺭﻫﺎ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﻪ ﺍﺯﺵ ﻫﺴﺖ،ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺣﺴﺎﺱﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﻫﻤﯿﻦ ﻗﺪﺭ ﺑﺲ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻫﻤﻪ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺑﯿﻨﺪﺍﺯﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﮕﻮﯾﺪ : ‏«ﮔﻞ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺟﺎﯾﯽ ﻣﯿﺎﻥ ﺁن ﺳﺘﺎﺭﻩ ﻫــﺎﺳﺖ ‏»

لینک به دیدگاه

رودخانه ها

 

 

به یادم می آورند

که

انشعاب دریا

بر تن برهنه زمین

یعنی چه

آن وقت

اگر روزی

من هم جاری شدم

تمام انشعاب تو را به جان خریده ام

روزی که

دلم برای کوه ها بسوزد

روزی که

دریا هم

به خاطر دلش

سر بالا می رود

کتیبه ها خیال می بافند برای خود

انگار تمام دنیا

کف دست های آنهاست

نمی دانند

در سینه ی من

پیامبری ست

که چشمان تو را قبله می کند

که تمام دنیا را

در انعکاس نگاه تو گم می کند

" پیامبری که هر شب از یک بوسه می میرد و هر صبح ... "

 

 

آنتوان دو سنت اگزوپری

لینک به دیدگاه

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

رنگ می بازم در تو و انکار نمی کنم

حتی برای بودن تو اصرار نمی کنم

دل تنگی ام را لای بیداری هر شبم

هر روز برای یاد تو تکرار نمی کنم

انگار به هوای تو من نفس می کشم ولی

دیگر خیال گونه ی تب دار نمی کنم

حس می کنم که شکسته چیزی درون من

اما برای بند زدنش دل بی قرار نمی کنم

چشم دوخته ام به این یادواره ی غریب

عکس و نامه و صدای تو ... / نه / تکرار نمی کنم

سخت و است و می دانی و من درد می کشم

و برای فراموش کردنت هم هیچ کار نمی کنم

تنها میان این همه نشستم / ولی

با قافیه ها بین مان دیوار نمی کنم

.

.

.

آتشم که سر کشید و برهنه کرد این ریشه را

من ماندم و هوای تو و شعری که انکار نمی کن

 

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...