رفتن به مطلب

زندگی شاید........


ارسال های توصیه شده

به بهانه شعر فروغ زندگی شاید گیراندن .........

زندگی شاید بچه های عزیز تلاقی نگاه تو با نگاه کودکی باشد در اغوش مادرش هنگام گذر از خیابان از کنار تو

و.....

زندگی شاید.....

از نظر شما زندگی شاید؟؟؟؟؟؟؟؟

تشبیهات شما چیست بیایید و بگین:icon_gol:

لینک به دیدگاه

زندگی مهربونی به اطرافیانه

زندگی شاد کردن دل دیگرانه

زندگی بغل کردن یه نوزاده

زندگی دلتنگی برای عزیزانه

زندگی امید به آینده است

لینک به دیدگاه

[TABLE]

[TR]

[TD=width: 25]

 

[/TD]

[TD]

 

 

زندگی دفتری از خاطره هاست!

خاطراتی شیرین ، خاطراتی مغشوش

خاطراتی که ز تلخی رگ جان می گسلد

 

ما ز اقلیمی پاک که بهشتش نامند

 

به چنین رهگذری آمده ایم

گذری دنیا نام که ز نامش پیداست ، مایه سختیهاست

ما ز اقلیم ازل ناشناسانه بدین دیر خراب آمده ایم

 

چو یکی تشنه به دیدار سراب آمده ایم

 

ما در آن روز نخست تک و تنها بودیم

 

خبری از زن و معشوقه و فرزند نبود

 

سخنی از پدر و مادر دلبند نبود

 

یک زمان دانستیم ، پدر و مادر فرزندی هست ، خواهر و همسر دلبندی هست

[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

لینک به دیدگاه

این تعبیر از زندگی رو خیلی دوست دارم.:hanghead:

 

زندگی با همه ی وسعت خویش محفل ساکت غم خوردن نیست

 

حاصلش تن به قضا دادن و مردن نیست

 

زندگی خوردن و خوابیدن نیست

 

زندگی کوشش و راهی شدن است

 

زندگی جوشش و جاری شدن است.

لینک به دیدگاه

زند گی يعنی تکا پو

 

زند گی يعنی هياهو

 

زند گی يعنی شب نو، روز نو، اند يشه ی نو...

 

آری زند گی زيباست

 

زندگی آتشگهی ديرنده پا برجاست

 

گر بيفروزيش رقص شعله اش از هرکران پيدا ست

 

ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست....

لینک به دیدگاه

فامیل دور به اقای مجری :

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

آقای مجری بهت یه نصیحت برادرانه می کنم

ﺍﮔﻪ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﺗﻪ ﮐﺸﯿﺪ

ﺑﺸﯿﻦ ﺑﺎ ﺗﻪ ﺩﯾﮕﺶ ﺣﺎﻝ ﮐﻦ !

ﻫﯽ ﻧﺸﯿﻦ ﺑﮕﻮ ﺑﻪ آﺧﺮﺵ ﺭﺳﯿﺪﻡ...

لینک به دیدگاه

شب آرامی بودمی روم در ایوان ، تا بپرسم از خود ،زندگی یعنی چه

مادرم سینی چایی در دست ،گل لبخندی چید ، هدیه اش داد به من

خواهرم ، تکه نانی آورد ،آمد آنجا ، لب پاشویه نشست ،

به هوای خبر از ماهی هادست ها کاسه نمود ، چهره ای گرم در آن کاسه بریختو به لبخندی تزئینش کردهدیه اش داد ،

به چشمان پذیرای دلمپدرم دفتر شعری آورد ،تکیه بر پشتی داد ، شعر زیبایی خواند ،و مرا برد ، به آرامش زیبای یقین

با خودم می گفتم :زندگی ، راز بزرگی ست که در ما جاری ستزندگی ، فاصله ی آمدن و رفتن ماسترود دنیا ، جاری ست

زندگی ، آبتنی کردن در این رود استوقت رفتن ، به همان عریانی ، که به هنگام ورود ، آمده ایمقصه آمدن و رفتن ما تکراری استعده ای گریه کنان می آیندعده ای ، گرم تلاطم هایشعده ای بغض به لب ، قصد خروجفرق ما ، مدت این آب تنی استیا که شاید ، روش غوطه وریدست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد ، هیچ !!!

زندگی ، باور تبدیل زمان است در اندیشه عمرزندگی ، جمع طپش های دل استزندگی ، وزن نگاهی ست ، که در خاطره ها می ماند

زندگی ، بازی نافرجامی است ،که تو انبوه کنی ، آنچه نمی باید بردو فراموش شود ، آنچه که ره توشه ماستشاید این حسرت بیهوده که در دل داری ،شعله ی گرمی امید تو را ، خواهد کشت

زندگی ، درک همین اکنون استزندگی ، شوق رسیدن به همان فردایی ست ، که نخواهد آمدتو ، نه در دیروزی ، و نه در فرداییظرف امروز ، پر از بودن توستشاید این خنده که امروز ، دریغش کردیآخرین فرصت همراهی با ، امید است

زندگی ، بند لطیفی است که بر گردن روح افتاده ستزندگی ، فرصت همراهی تن با روح استروح از جنس خداو تن ، این مرکب دنیایی از جنس فنازندگی ، یاد غریبی ست که در حافظه ی خاک ، به جا می ماندزندگی ، رخصت یک تجربه استتا بدانند همه ،تا تولد باقی ستمی توان گفت خدا امیدشبه رها گشتن انسان ، باقی استزندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه ی برگ

زندگی ، خاطر دریایی یک قطره ، در آرامش رودزندگی ، حس شکوفایی یک مزرعه ، در باور بذرزندگی ، باور دریاست در اندیشه ی ماهی ، در تنگزندگی ، ترجمه ی روشن خاک است ، در آیینه ی عشقزندگی ، فهم نفهمیدن هاست

زندگی ، سهم تو از این دنیاست

زندگی ، پنجره ای باز به دنیای وجودتا که این پنجره باز است ، جهانی با ماست ،آسمان ، نور ، خدا ، عشق ، سعادت با ماستفرصت بازی این پنجره را دریابیم ،در نبیندیم به نور در نبندیم به آرامش پر مهر نسیمپرده از ساحت دل ، برگیریم ،رو به این پنجره با شوق ، سلامی بکنیم

زندگی ، رسم پذیرایی از تقدیر استسهم من ، هر چه که هستمن به اندازه این سهم نمی اندیشموزن خوشبختی من ، وزن رضایتمندیستشاید این راز ، همان رمز کنار آمدن و سازش با تقدیر است

زندگی شاید ،شعر پدرم بود ، که خواندچای مادر ، که مرا گرم نمودنان خواهر ، که به ماهی ها داد

زندگی شاید آن لبخندی ست ، که دریغش کردیم

زندگی ، زمزمه ی پاک حیات است ، میان دو سکوتزندگی ، خاطره ی آمدن و رفتن ماستلحظه ی آمدن و رفتن ما ، تنهایی ستمن دلم می خواهد ، قدر این خاطره را ، دریابم

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...