رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

2تا از دوستانم ميخواستن آدرس يه مغازه اي رو بپرسند ، رفتن جلوي يه بوتيك كه فروشنده و مانكن جلوي درش وايستاده بودن

اونها هم كاغذي كه نشوني روش نوشته بود رو دادن به مانكن

لینک به دیدگاه

من تو یه پاساژ بودم که کنار دیوار وایساده بودم و منتظر بابام بودم که تو یه مغازه داشت خرید می کرد....کنار منم یه چهار... پنج تا مانکن بود...یه زن داشت به طرف مغازه میومد که من خواستم برم ویترین مغازه روبرو رو نگا کنم که یهو زنه جیغ زد و گفت جلل خالق ...فک می کرد مانکنم و مانکنه زنده شده:ws28::ws28::ws28:

لینک به دیدگاه

چند روز پیش خونه خاله ام مهمون بودیم

وسطی بازی می کردیم ؛ سرگروه دخترا من و سر گروه پسرا هم پسر خاله ام بود

قرار شد هر تیمی که باخت سرگروه اون تیم تمام ظرفای اون شب رو بشوره :banel_smiley_52:

خلاصه که با اختلاف 1 امتیاز گروه ما باخت :icon_pf (34):

هر کاری کردیم که شرط عوض بشه نشد ؛ دیگه بحث حیثتی شد (راستش من اصلا دست و پای کار خونه رو ندارم این نامردا هم چون می دونستن به هیچ عنوان کوتاه نمی اومدن :banel_smiley_4: )

مامانم که من رو با پیشبند دید گفت می خوای چی کار کنی !!!! :jawdrop:

پسر خاله ام هم پا برهنه پرید وسط که باختن و این مجازاتشونه و......... :167:

مامانم : فدات بشم شرط رو عوض کن آخرش هیچ ظرفی دیگه نمی مونه من شرمنده مامانت می شم :ws44:

وقتی دیدم این جوری شد گفتم نخیر حالا که این طوره همه رو می شورم :viannen_38:

وسط کارم مامانم و خاله ام اومدن که ببینن چرا این قدر صدای تق و توق میاد همون موقع هم یکی از ظرفا از دستم افتاد :banel_smiley_52:

مامانم گفت شکست همون موقع داشتم یکی از دیس ها رو می ذاشتم بالا و برگشتم که به مامانم بگم نه نشکست

یه دفعه خودم از صدای خورد شدن یه چیزی 6متر از جا پریدم :obm:

دیس افتاده بود روی باقی ظرفای توی سینک و 2 تا لیوان لب پر و 2 تا هم بشقاب از وسط دو نیم شد :cryingf::icon_pf (34):

به قول مامان بزرگم که می گه نکرده کار که کار کنه ، پروردگار چی کار کنه ! :hanghead:

لینک به دیدگاه

عید که اومده بودیم ایران رفتیم خونه ی داییم اینا. یه پسر دایی فسقلی دارم 4 سالشه. داشتیم حرف می زدیم. داییم گفت راستی بادمجون به انگلیسی چی می شه؟

همه هم چشمشون طرف ما بود. من و شوهرم هم ای شکلی بودیم :ws52:

یه هو پسر دایی فسقلیم رد شد گفت eggplant و هر هر به ما خندید :ws28:

هیچ چی دیگه آب شدیم از خجالت :hanghead:

لینک به دیدگاه

همین الان مامانم بهم گفت:«برو این لباسات رو اتو بزن»

من که حواسم به اینتر نت بود گفتم:«همین چند وقت پیش کلی تیشرت دانلود کردم» منظورم اتو بود. مامانم که هیچی نفهمید ولی من خندم بند نمیاد.

لینک به دیدگاه

يه بار با دوستام رفته بوديم بيرون بعد تو يه پاساژي رفتيم واسه دوستم لباس ببينيم بعد (خيلي ببخشيد)

دوستم يهو دستشوييش گرفتhanghead.gif

رفتيم از يكي از مغازه دارا كه اونجا هم اتفاقا پر از مغازه داراي سوسوله پرسيديم كه دستشويي كجاست دوستمون دستشويي داره

بعد پسره گفت دستشويي؟دستشويي درش قفل بزار ببينم

احسان كليد دستشويي دسته توا؟پسره گفت ميخواي چيكار؟بعد پسر كناريمون گفت كه اين خانوم دستشويي داره(اشاره به دوستم)بعد گفت نه دسته من نيس

حالا احسانه هم رو ميكنه به يكي ديگه ميگه ميلاد كليد دستشويي دسته توا؟اونم ميگه نه ميخواي چيكار

خلاصه كل پاساژ مطلع شد كه دوستم دستشويي داره!:ws28:بنده خدا انقدر جلو خودشو گرفته بود اشكش در اومده بود:icon_pf (34):

بالاخره كليد رو پيدا كرديم دسته نگهبان پاساژ بود البته اينم بگما يه دستم كامل واسه نگهبان توضيح داديم كه دوستم دستشويي داره:ws3:

لینک به دیدگاه

پارسال قبل از عيد قرار گذاشته بوديم همه ي بچه ها تو دانشگاه همديگه رو ببينيم

يكي از دوستان بموقع سر قرار نيومد

منم اومدم واسش مسج بدم تا پيداش كنم . واسش نوشتم:(ببخشيد تو رو خدا)

سلاممممم. من الان دانشگاه هستم. تو كجايييييييييي جوجو؟

حدود5 دقيقه بعد جواب اومد...........

ساختمان آزمايش هستم . خانم........(فاميلي منو نوشت)

توضيح:

اشتباهي به استاد مشاورم مسج فرستادم كه يه آقاي مذهبي و بسيار جدي هستن و يه اسم قبل از اسم دوستم تو گوشي ذخيره شده:banel_smiley_52:

لینک به دیدگاه

پريروز به استادم خواستم زنگ بزنم ببينم كي مياد كه تحقيقو تحويلش بدم

بعد كه بوغ خوردو استادم گوشيو برداشت به جاي الو خيلي محكمو جدي گفتم اولو!

استادم اول فكر كرد سركاريه بعد بلند گفت بلهههههههه؟حالا من نميدونستم بخندم يا حرف بزنم هيچي ديگه به زحمت جلو خودمو گرفتم!

لینک به دیدگاه

با دوستم رفتیم از عابر بانک پول برداره بعد از وارد کردن روز و اینا دیدم داره با صفحه مانیتور عابر بانک ورمیره گفتم چته؟ گفت هرچی میزنم کار نمی کنه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دیدم فک کرده مثل گوشیش صفحه لمسیه داره پدر عابر بانک رو در میاره.:ws28:

لینک به دیدگاه

يه روز صب جاتون خالي مست خواب بوديم كه يهو يه صدا از خواب بيدارمون كرد

نگو دوستم كلاس داشته اون يكي دوستم ديده اين خواب مونده خواسته از خواب بيدارش كنه ميزنه تو پاش كه ميلاد ميلاد پاشو كلاست دير شد اونو بيدار نميشه خلاصه دوستم داغ ميكنه محكم ميزنه تو پاش كه بيدار شه ميلادم شاكي ميشه يهو داد ميزنه ميگه من قلط ميكنم تو ميزني تو پام

جاتون خالي 4 سال دانشجويي اين شده بود سوژه خنده مون

لینک به دیدگاه

یه بار تو تاکسی نشسته بودم داشتم میرفتم خوابگاه دیدم استادمون اومد سوار تاکسی شد نشست بغل دست من

وقتی رسیدیم میخواستم به استادم بگم حساب میکنم، قاطی کردم پولو دادم به استادم گفتم "استاد دونفر":ws3:

لینک به دیدگاه

دیشب یه مهمونی دعوت داشتیم

من از صبح تا ساعت 5 درگیر دانشگاه بودم به همین خاطر قرار شد بعدا خودم برم :banel_smiley_4:

دختر خاله ام زنگ زد که من هم منتظر تو بودم حاضر شو تا بریم :ws37:

وقتی رسید سراغ خاله ام رو ازش گرفتم گفت : می گه این مجلس لهو و لعبه من از وقتی که رفتم مکه قرار شده دیگه توی این مهمونی ها نباشم :ws52:

شما برین من بعدا نماز مغرب و اعشام رو می خونم آخر شب با آژانس میام !!!

 

وقتی رسیدیم سراغ خاله ام رو گرفتن ، من هم گفتم : گفته شما برین من لهو لعب شبم رو بخونم بیام !

دیدم همگی این جوری شدن ! w58.gifw58.gif

تازه متوجه شدم که چی سوتی دادم دوباره گفتم منظورم نماز بود :girl_blush2:

دیدم پسر داییم هم پرت تر از همه گفت : اااااا مگه ........ نماز لهو لعب هم داریم ؟!! چه جوریه نمازش ؟:JC_thinking:

:ws3: :ws28:

لینک به دیدگاه

دوترم پیش مبانی برق 2 برداشتم،استادش رو نمیشناختم

رفتم سر کلاس برای اولین بار

دیدم یکی اومد تو رفت نشست جای استاد

سیگارشو روشن کرد،به من گفت چی دارین؟

گفتم برق 2

گقت :خب،عجب

استادش کیه؟گفتم یه یارو به اسم ...

گفت آها

چطور آدمی؟

گفتم نمیدونم والا ولی برقیا میگن آدم نیست:ws3:

گفت مبانی 1 با کی پاس کردین؟گفتیم با فلانی

یهو سیگارش تموم شد،گفت خب من ... هستم،استاد مبانی برق 2

این شد که ما حذف کردیم درسو اون ترم:ws3:

لینک به دیدگاه

پریروز بهار اینا شب نشینی اومده بودن خونومن

منو بهار هی داشتیم کل کل میکردم :vahidrk:

 

یهو شقی گفت وحید بسه دیگه بابا مثلا مهمونتن ..

منم گفتم بابا به این خواهرت یه چیز بگو هر کار میکنم ادم نمیشه:w74:

شقی هم با حالت عصبانی گفت .(( 30ساله اون ادم نشده اون وقت تو میخوای یه شبه ادمش کنی)):ws47:

 

همین که جملش تموم شده کل خونه از خنده منفجر شد اینجوری:ws28::ws28:

لینک به دیدگاه

چند روزیه کلا حواسم جمع نمی شه و حالم زیاد خوب نیست :hanghead:

 

امروز امتحان داشتم برگه ام رو دادم و داشتم از کلاس خارج می شدم که دیدم استاد صدا کرد که اسمتون رو فراموش کردین بالای برگه بنویسین ! :banel_smiley_4:

با عجله نوشتم و اومدم برم بیرون که دیدم دوباره صدام کرد : خانم ...... از کی تا حالا شما تغییر جنسیت دادین و اسمتون شده امیر ........ !!! :icon_pf (34):

جلوی بچه ها و استاد که شوکه داشتن نگاهم می کردن دوست داشتم زمین باز بشه و من توش پنهان بشم :ws44:

 

صبح هم سر میز صبحانه رفتم شیشه مربا رو بیارم اما به جاش شیشه آب و لیوان رو آوردم !

همه این جوری نگاه می کردن تازه فهمیدم چی کار کردم :4chsmu1:

 

ظهر هم میز ناهار رو چیدم مامانم روی کابینت چند تا هم تخم مرغ نپخته گذاشته بود اون ها رو هم همین طوری آوردم سر میز که البته افتاد از دستم و شکست:w74: باز هم با نگاه شوک زده مامانم فهمیدم چی شده :w58:

 

الان هم که مهمون اومده بود می خواستم پذیرایی کنم توی لیوان ها شربت که یادم رفته بود نی بذارم مدام هم تعارف می کردم که بفرمایید دیگه گرم شد !:banel_smiley_4:

به جای نمکدون هم شکر پاش آوردم :banel_smiley_52:

 

حالا هم که یه ساعته می خوام وارد انجمن بشم دارم کاربری "سپیده " رو وارد می کنم و کشتی می گیرم !تازه فهمیدم کاربری من "طلا"ست:shame:

لینک به دیدگاه

یه بار دوستم می گفت که دوستش توی یه کلاسی پاشنه بلند میخی پوشیده بود :ws3: بعد استاد که آقا بوده از سر جاش بلند می شه صداش می کنه دختره هم پا می شه بره پیش استاد می خواست از سکو بالا بره پاشنه پاش گیر می کنه در حین افتادن شلوار استادشونو می گیره شلوار بیچاره رو میاره پایین :ws28::ws28::ws28:

لینک به دیدگاه
دیشب یه مهمونی دعوت داشتیم

 

چند روزیه کلا حواسم جمع نمی شه و حالم زیاد خوب نیست hanghead.gif

 

امروز امتحان داشتم برگه ام رو دادم و داشتم از کلاس خارج می شدم که دیدم استاد صدا کرد که اسمتون رو فراموش کردین بالای برگه بنویسین ! :banel_smiley_4:

با عجله نوشتم و اومدم برم بیرون که دیدم دوباره صدام کرد : خانم ...... از کی تا حالا شما تغییر جنسیت دادین و اسمتون شده امیر ........ !!! icon_pf%20%2834%29.gif

جلوی بچه ها و استاد که شوکه داشتن نگاهم می کردن دوست داشتم زمین باز بشه و من توش پنهان بشم :ws44:

 

صبح هم سر میز صبحانه رفتم شیشه مربا رو بیارم اما به جاش شیشه آب و لیوان رو آوردم !

همه این جوری نگاه می کردن تازه فهمیدم چی کار کردم :4chsmu1:

 

ظهر هم میز ناهار رو چیدم مامانم روی کابینت چند تا هم تخم مرغ نپخته گذاشته بود اون ها رو هم همین طوری آوردم سر میز که البته افتاد از دستم و شکستw74.gif باز هم با نگاه شوک زده مامانم فهمیدم چی شده w58.gif

 

الان هم که مهمون اومده بود می خواستم پذیرایی کنم توی لیوان ها شربت که یادم رفته بود نی بذارم مدام هم تعارف می کردم که بفرمایید دیگه گرم شد !:banel_smiley_4:

به جای نمکدون هم شکر پاش آوردم :banel_smiley_52:

 

حالا هم که یه ساعته می خوام وارد انجمن بشم دارم کاربری "سپیده " رو وارد می کنم و کشتی می گیرم !تازه فهمیدم کاربری من "طلا"ست:shame:

 

 

تو اون مهمونی چی گذشت؟؟؟؟؟:ws3:

لینک به دیدگاه

مامانم داشت از فامیلمون تعریف میکرد تو جملش میخواست بگه نکیرو منکر که گفت انکرو منکر من یه لحظه ماتم برد ببینم انکر کیه که مامانم و سمان خودشون پوکیدن از خنده.

لینک به دیدگاه

یکی از بچه های شرکت اومد یه کارت پستال بهم داد گفت تبریک بنویس توش تولده یکی از بچه هاست بعد بده به هودا. منم فکر کردم تولد هوداست. نوشتم:

Happy birthday HUDA دقیقا" با همین فونت!

بعد دیدم هودا اومده می گه تولده loryه ...چی چی نوشتی تولدت مبارک هودا :ws28:

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...