رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

چن وقت پیش داشتم میرفتم یونی . . . رفتم ترمینال و سوار ماشین شدم . . .! یه خانمم اومد جلو نشست و هندزفریشو کرد تو گوشش و شروع کرد به آهنگ گوش دادن . . .! ماشین راه افتاد و یکم که گذشت دیدم صدای آهنگ ساسی مانکن (از این آهنگای جلف و . . !!!) فضای ماشین رو پر کرده . . .! صدای آهنگشم آنچنان بلند نبود . . . در حد موبایل بود . . .! چند ثانیه بعدش دیدم راننده داره سرشو شبیه علامت تاسف تکون میده!!! . . .! فک کردم هندزفری دختره از گوشی قطع شده و صداش پیچیده تو ماشین . . .! اول اهمیت ندادم . . بعدش با خودم گفتم دختره گناه داره . . دیگران مسخرش میکنن . . !!! خودمو از صندلی عقب کشوندم به سمت جلو به دختره اشاره زدم گفتم : ببخشید خانم ، فک کنم هندزفریتون قطع شده . . .! دختره گفت نه بابا! قطع نشده که . . .! با لبخند گفتم چرا دیگه قطع شده ، صدای آهنگ پیچیده تو ماشین . . .!!! دیدم دختره داره میخنده . . .! بهم اشاره زد صدا از CD Player ماشینه نه گوشی من . . .!!!!!:icon_pf (34)::banel_smiley_4:

اصلا فکر نمیکردم راننده بشینه ساسی مانکن گوش بده . . .! :ws52:

اینو گفتی یاد سوتی خودم افتادم

چند وقت پیش یادم رفته بود گوشیمو قفل کنم و تو کیفم به گوشیم فشار اومده بود آهنگش پخش داشت پخش میشد هر کی کنار من بود می گفت خانوم گوشی شماست داره زنگ می خوره منم چون زنگشو می دونستم هی می گفتم برای من نیست بعد دست برم تو کیفم دیدم گوشی منه داره آهنگ پخش می کنه:icon_pf (34):

لینک به دیدگاه
حالا خوبه خانم بوده مموشک!:icon_redface:

:ws3:

یه بار یکی از آشناهامون بعداز مدتها تلاش مضاعف وگذشتن از هفتخان رستم تونسته بود مخ یه دختره روبزنه! دختره هم از حق نگذریم دختره تکی بود!

خلاصه چون من در جریان تلاش هاش بودم، قرار بود اگه حرکت انقلابی انجام شد خبرم کنه!

بنده خدا هنوز یه روز از دوستیش نگذشته بود، خوشحال و سرحال و کوک اومد به من اس ام اس بده و جریان رو بگه!

چشتون روز بدنبینه! :ws21:

بنده خدا از بس که شوق و ذوق داشت و از بس اس ام اس از صبح واسه دختره داده بود(دستش عادت کرده بودبه اسم دختره) اشتباهی اس ام اس رو فرستادبرای خود طرف!:icon_pf (34):

خلاصه ای از متن اس ام اس:

سلام ...(اسم من) جون!

خوبی؟

یه خبرتوپ!

بالاخره مخشو زدم! عجب چیزیه!

زیادخوشگل نیست ولی مایه دارن شدید!

ماشینش از خودش خوشگلتره! بیشرف!

بیشتر از خودش ازماشینش خوشم اومد! BMW X5 وای چه سواری داره!

.

.

.

 

و در آخر فقط میتونمبگم در همون روز و ساعت رابطشون بهم خورد باکلی دعوا!

:167:

 

حقشههههههههههههههههههههههههههههههههه :ws47:

 

----

من خودم زيادسوتي ميدم، اما الان چيزي تو ذهنم نيست، يادم بياد ميام تعريف ميكنم حتما :ws3:

 

فقط يه كوشووولووووشو الان يادمه، يه چند روز پيشا آب خوردم، طبق عادتم گفتم سلام بر حسين!

بعد بدون اينكه متوجه باشم و خيلي خيلييييييييي جدي به خودم گفتم عليك سلام! :hanghead: جاي امام حسين جواب خودمو دادم :hanghead: يه لحظه فك كردم يكي به من سلام كرد، من بايد جواب بدم :hanghead:

ياد جك رشتيه افتادم ناخودآگاه ، كلي خنديدم :ws47:

لینک به دیدگاه

من گاهی پیش میاد که ذهنم خیلی مشغول میشه واسه همین بدونه وقفه سوتی میدم...

یکی از بچه ها کارم داشت و با کلی احترام و ادب اومد سلام کرد که کارشو بگه منم تو ذهنم بود که قبل از اینکه بیام تهران برم پیشه فلانی خدافظی کنم..

طرف تا اومد گفت سلام خانم... منم نگاش کردمو با لبخند گفتم خداحافظ:ws3: و اومدم که بیام سمت در خروجی که یه هو دوزاریم افتاد چه کردم:icon_redface:

دوباره برگشتم مجبور شدم یه عذرخواهیم بکنم:ws3:

ولی اون دوستمون قیافش عین گیلاس شده بود از شدت ضایع شدگی:ws3:

لینک به دیدگاه

سوتی نمیشه گفت میشه گفت بد شانسی !:hanghead:

 

با دوستان رفتیم رستوران غذا بخوریم از اینا که تمام شیشه ایه یعنی اینکه هر کی تو رستوران بود در حال دیدن این صحنه بودند !

 

4 تا در داشت اومدم در رو باز کنم برم تو بقیه هم مثل سربازا پشت سر فرماندشون !

 

با فشارو محکم رفتم تو در اولی بسته بود !

رفتم در دوم اونم بسته بود

 

سومی هم بسته بود !!!:sigh:

 

تا اینکه فهمیدیم در چهارمی بازه !

 

حالا فکر کنید کلی آدم داشتن به این صحنه جذاب تو در رفتن ما میخندیدن !:hanghead:

 

البته من در نهایت اعتماد به نفس رفتم تو و به همه نگاه کردمو نشستم (البته همه داشتند میخندیدن !) بعد گفتم پیش میاد دیگه !:hanghead::icon_razz:

لینک به دیدگاه

سوار ماشين شده بودم كه برم شهرمون ميخواستم آهنگ گوش بدم هندزفري رو گذاشتم تو گوشم و پخش رو زدم اما صداي خفيفي ميشنيدم صداش رو زياد كردم ديدم خواهرم كه كنارم نشسته بود داره از خنده منفجر ميشه نگو هندزفري خوب تو گوشي جا نيافته و صدا داره براي همه پخش ميشه

لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

سلام بابا اینجا چقدر کم سوتی میدین شما

ما یه پری دیوونه داریم کلن زندگیش سوتیه

پری جون ببینم روزی چند صفحه زیاد میشه اینجاها؟

میخام بترکونی.ایول؟ایول!

لینک به دیدگاه
سلام بابا اینجا چقدر کم سوتی میدین شما

ما یه پری دیوونه داریم کلن زندگیش سوتیه

پری جون ببینم روزی چند صفحه زیاد میشه اینجاها؟

میخام بترکونی.ایول؟ایول!

سیلام جیگر گوشه خوبی؟....توهم اینجایی؟....من هنو سوتیارو نخوندم ولی الان یه سوتی از مامانم یادم اومد:

یه سری از راه اومدم رفتم اشپزخونه گفتم مامااااااااان غذا چی داریمممم؟....مامانم با یه قیافه ی جالب گفت: فسنجون...از کجا فهمیدی؟:jawdrop::jawdrop::ws3::ws3:

لینک به دیدگاه

پسر خاله ام داش غذا میخورد بلا نسبت مثل بحشیا ....خاله ام سر سفره بهش گفت: حسین جان چاکرتم یکم یواشتر الان ملق میزنه تو حلقت:banel_smiley_52::banel_smiley_52:

لینک به دیدگاه

یه بار داشتم با دوستم صحبت میکردم بحث زلزله و کمک آدمای مشهور به زلزله زده ها شد یهو من گفتم دیدی فلانی 1 میلیون دلار به هاوایی کمک کرد؟ دوستم گفت هاوایی کی زلزله اومده؟؟؟ تازه اونجا که خیلی پولدارن.منطقه توریستیه کمک بشردوستانه نمیخواد!!! بعد گفت نکنه هاییتی رو میگی!!!:persiana__hahaha:

لینک به دیدگاه

همین چند روز پیش خالم بعد کلی مهمون داری و.... خیلی خسته میشه میره یکم استراحت کنه شوهر خالم میاد میپرسه چیه ؟چت شده؟.خالم میگه:هم پام درد میکنه هم لنگمeek.gifeek.gifbiggrin.gif

لینک به دیدگاه

یکی دو سال پیش بود با رفیقم منتظر تاکسی بودیم تو خیابون .چند متر جلو تر یه پسره تکی وایستاده بود یه دفه یه rd سبز رنگ اومد ترمز زد بلافاصله منو رفیقم به خاطر اینکه پسره نشینه رفتیم سوار شدیم (تو ماشینم یه مرد و زن جلو و یه دختره عقب بود)اقا تا نشستیم تو ماشین رفیقم ادرسو گفت و مشغول ادامه حرفامون شدیم بعد چند ثانیه دیدیم ماشین حرکت نکرد و هرسه دارن با یه حالت وحشتناکی نگامون میکنن و اون پسرم درو باز کرد eek.gif

ما تازه فهمیدیم چیکار کردیم کلی عذر خواهی کردیم اومدیم پایین تو خیابون ولو شدیمw15.gifw15.gif

.

.

.

.

.فکر کن تو خیابون یکی بیاد در ماشینو باز کنه بشینه بغل دخترت بعد بزنه رو شونت بگه برو فلان جا....................چه حالی میشیicon_biggrin.gificon_biggrin.gificon_biggrin.gif

لینک به دیدگاه

یه سوتی دیگه تو تاکسی با همون رفیقم

منو دوستم عقب نشسته بودیم یه دختره دست بلند کرد خاست سوار شه چون من قدم بلنده خیلی سختمه وسط بشینم واسه همین اومدم بیرون دختره نشست وسطeek.gifeek.gif(خیلی نامردی حامی) زمانی که خاست پیاده شه من درو باز کردم که اون بره اونم اعصابش از دست من خورد بود از اون ور پیاده شد منم حواسم نبود همین طوری وایستاده بودم که دیدم بقیه اینطوری eek.gifeek.gifeek.gif نگام میکنن تازه فهمیدم چی شده ونشستم .مرده بودم از خندهicon_biggrin.gificon_biggrin.gificon_biggrin.gif

لینک به دیدگاه

اونموقع ها که کوچیک بودم .... داییم اومده بود خونمون ..... مامانم گفت براش یه لیوان چای ببرم ...منم خوب بردم :ws52:

 

اما می خواستم مودب بازی در بیارم :ws52:... یکم زیاد تر دولا شدم جلوش... که دیدم داییم داره جیغ میکشه .... یهو فهمیدم خیلی زیادی دولا شدم ... چون چاییو ریخته بودم روش :ws46:

لینک به دیدگاه

همین چند روز پیش میخاستم برم بیرون.رفتم تو اتاق و میخاستم سوئیچو بردارم.به خیال خودم برداشتم و رفتم پایین تا دم ماشین وقتی میخاستم درو باز کنم دیدم به جای سوئیچ فلش تو دستمه.حالا خودم موندم چه شباهتی بین سوئیچ وفلش هست؟

کم کم دارم واسه خودم نگران میشمcry.gifcry.gif

لینک به دیدگاه

جدید ترین سوتی رو داشته باشین

همین چند ساعت پیش داشتم ویندوز سیستممو عوض میکردم به خاطر همین با لپ تاب وصل شده بودم

میخاستم یه پست بدم .شروع کردم به تایپ کردن .جاتون خالی یه 10-11 خط نوشتم اومدم ارسال کنم دیدم صفحه خالیه eek.gifeek.gif

تا چند لحظه مونده بودم چی شده که یهو فهمیدم به جای اینکه با لپ تاب تایپ کنم با کیبورد سیستم تایپ کرده بودم.

دیگه اعصابم خورد شد پست ندادم

..

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

جالب تر این بود من که اعصابم خورد شد و رفتم.وقتی برگشتم دیدم خاهرم نشسته اومدم بالا سرش دیدم تندتند داره تایپ میکنه ولی هیچی تو صفحه نیس

یه دونه زدم پس کلش (شوخی ها) گفتم هوووو چته زدی ...ی تو نصب ویندوز. با عصبانیت برگشت رو به منw13.gif .w13.gifتازه فهمید چیکار کرده .وقتی فهمید منم همین کارو کردم ولو شد رو زمینw15.gifw15.gif.

لینک به دیدگاه

سلام عزیزان من....:ws37:

بنا به درخواست چند نفر از دوستان تصمیم گرفتیم یه تاپیک سوتی دیگه بزنیم....هرکس دلش خواست میتونه اینجا یا جای دیگه سوتی هاشو بنویسه که یه کم بخندیم....

حالا خودم یکیشو میگم:

خواهر کوچیکه ام از همون بچگی ماشالا هزار ماشالا ادبیاتش صفر بود...چند وقت پیش داش صحبت میکرد یهو هوس کرد یه کم ادبیش کنه گف: تو چه مخمخه ای گیر کردیما...:jawdrop:

کلماتی از این قبیل زیاد تو صحبتاش شنیده میشه.

یادمه وقتی بچه بود شاید حدود 6 ...7 سال ....خاله ام اینا اومده بودن خونه مون یه کم خونه به هم ریخته بود خاله ام طفلکی اومد کمک کنه کیف خواهرمو برداش گف این مال کیه اینجا افتاده...خواهرم گف: مال منه ببر تو اتاقم اونجاس....:icon_pf (34):

:ws3::ws3::ws3:

لینک به دیدگاه

این یکی سوتی نیس ولی بانمکه...

چن شب پیش خاله ام اینا با پسر خاله و دختر خاله ام میرن بیرون از شهر....جاده خلوت...تاریک ترسناک....خاله امم حس دراکولاییش گل میکنه و شروع میکنه به داستان تعریف کردن:

چن و قت پیش تو همین جاده یه مرده تصادف میکنه

(بچه هاش>>>:banel_smiley_52::banel_smiley_52::banel_smiley_52:)

ماشین میزنه به بغل ماشینش ....پاش لای در گیر میکنه

:banel_smiley_52::banel_smiley_52::banel_smiley_52:

بچه هاش میگن خوب؟..

خاله ام هم با یه حالت ریلکس دستشو میندازه دور شونه ی شوهرش :

هیچی دیگه میفته میمیره تا دو روزم کسی نمیفهمه بعدا جنازه شو پیدا میکنن :banel_smiley_4::banel_smiley_4:

:jawdrop::jawdrop::banel_smiley_52::banel_smiley_52::banel_smiley_52::banel_smiley_52::banel_smiley_52:

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...