رفتن به مطلب

مهمترين رويدادهاي ايران در چنين روزي


ارسال های توصیه شده

ژنرال رضاخان پهلوي سردار سپه 13 دي ماه سال 1300 خورشيدي (3 ژانويه 1921) سازمان ارتش ايران را كه خود تنظيم كرده بود به اين شرح اعلام داشت و تاكيد کرد كه از روز بعد به اجرا درخواهد آمد:

لشكر مركز (تهران)، لشكر اذربايجان (تبريز)، لشكر غرب (همدان)، لشكر جنوب ( شيراز ) و لشكر شرق (مشهد). ضمنا قرار شده بود كه براي آموزش افسر براي اين لشكرها يك مدرسه عالي نظام (دانشكده افسري) در تهران تاسيس شود و علاوه بر ایجاد چند دبیرستان نظام که برای دانشکده افسری دانشجو آماده کند، بر برنامه هفتگی دبیرستانهای پسران درس آموزش نظامی اضافه شود. [پس از اشغال نظامی ایران در شهریور 1320، به تصمیم دولتهای اشغالگر، این دبیرستانهای نظام منحل و برنامه آموزش نظامی دبیرستانها نیز لغو شد].

در دی ماه 1300 ضمن تجدید سازمان ارتش، ژنرال رضاخان [با درجه سرتیپ = میرپنج] خود فرماندهي لشكر مركزرا برعهده قرارگرفته بود که چهارسال بعد به نام رضاشاه پهلوی شاه ایران شد.

اين نخستين سازماندهي ارتش ايران پس از لغو مناطق نفوذ انگلستان و روسیه و خروج نيروهاي خارجي از كشور بود. بعدا اين واحدها افزايش يافته و ده لشكر شدند كه انضباطي سخت بر آنها حاكم بود. پایگاه لشکر هفتم شهر کرمان تعیین شده بود. ایران از همان دهه به صف کشورهای دارای قانون نظام وظیفه اجباری پیوست تا همه مردان کشور آموزش و تجربه نظامی یابند و پس از احضار، در اندک زمان آماده دفاع از وطن و دفع تجاوز باشند. با وجود اين، در شهريور 1320 چند خيانتكار به اين نظاميان فرصت ندادند كه توان و از جان گذشتگي خودرا در راه ميهن به منصّه ظهور بگذارند تا ملت مباهي و مفتخر شود و از حالت خمود طولاني به در آيد. لشکرهای کرمان و اهواز و نیز نیروی هوایی در شهریور 1320 از اجرای دستور مرخص کردن سربازان خودداری کردند و یک تیپ انگلیسی که از مرز بلوچستان وارد ایران شده بود از ترس لشکر کرمان که یک نیروی پیاده بود چند هفته در جلگه رایِن (یکصد کیلومتری جنوب کرمان) متوقف بود. فرمانده وقت لشکر هفتم پیاده از معتمدان محله ها، کدخدایان روستاها و سران ایلات استان کرمان [در آن زمان؛ استان کرمان و مکران] خواسته بود که داوطلبان دفاع از وطن را به پادگان سرآسیاب بفرستند تا آنان را مسلح سازد. در طول توقف تیپ انگلیسی در جلگه راین، چند ژاندارم سوار (وابسته به پاسگاه نی بید) که در جریان یک ماموریت قضایی با مشاهده نظامیان انگلیسی تحت تاثیر احساسات میهنی قرارگرفته بودند شبانه به اردوگاه تیپ سه هزار و ششصدنفری انگلیسی حمله بردند و آن را به آتش کشیدند و تلفات وارد ساختند و سپس به کوه هزار زدند و در آنجا پنهان شدند

لینک به دیدگاه
  • پاسخ 232
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

عليشير نوايي شاعر معروف قرن پانزدهم سوم ژانویه 1501 در 60 سالگی در شهر هرات درگذشت. عليشير (نظام الدين ميرعليشير هروی) که نهم فوریه 1441 در همان شهر به دنیا آمده بود به زبان فارسي و تركي جغتايي (نزديك به ازبكي) شعر سروده است. وی که در مشهد و هرات تحصیل کرده بود در عین حال یک صوفی و از مریدان «جامی» بود. علیشیر که یک بزرگ زاده وقت و پدرش از مقامات دولت تیموری بود در شهر هرات [شهر بزرگ خراسان و پایتخت امپراتوری تیموریان] مي زيست و مورد توجه خاص سلطان حسين ميرزاي تيموري بود. علیشیر همچنین یک آبادگر بود و ابنیه متعدد ساخته ازجمله گورگاه عطّار را در نیشابور. از علیشیر 50 هزار بیت شعر باقی مانده است که در عین حال زبان حال ادوار مختلف زندگانی اورا منعکس می کنند. معروفترين ديوان عليشير، «خمسه» عنوان دارد كه آن را به سبك نظامي گنجوي سروده است. علیشیر در اشعار فارسی خود، تخلّص «فانی» بکار برده است. ملل منطقه فرارود عليشيررا شاعر ملي خود مي دانند. وی در یکی از کتابهایش آیین شاعری و روش سرودن شعر را آورده است

لینک به دیدگاه

83 روز پس از افتادن اصفهان به دست ايرانيان قندهاري، بزرگان کشور در نشست يك روزه خود در مشهد تصميم به رفع اين فتنه و ختم جنگ داخلي ايرانيان گرفتند كه ضعف و بي سياستي شاه سلطان حسين و آلودگي او به خرافات موجب آن شده بود و متعاقب تصميمات همين جلسه، نادر قلي افشار فرمانده نظامي عمليات شد. شهر اصفهان پايتخت ايران پس از يك محاصره طولاني، 12 اكتبر سال 1722 ميلادي تسليم شده بود.

قندهاري ها که از زمان کيانيان و رستم زال به ميهن خود ايران وفادار بودند از سال 1709 به دليل سوء سياست و مديريت ضعيف شاه سلطان حسين متناوبا دست به شورش زده و خواهان خودمختاري شده بودند. شاه سلطان حسین یک گرجستانی تازه مسلمان شده ناآشنا با طرز تفکّر و رسوم قندهاری هارا فرماندار آنجا کرده بود و وی خشونت پیشه ساخته بود.

اميرمحمود قندهاري پس از تصرف اصفهان تا روزي كه زنده بود هشتاد هزار تن را در اين شهر كشته بود و شاه سلطان حسين و نزديكانش را به زندان افكنده بود.

قندهاري ها در سال 1729 طي سه جنگ از نادر شكست خوردند و شمار كمي از آنان به قندها بازگشتند كه نادر براي تنبيه همين عده هم به قندهار رفت و در آنجا به نافرماني پايان داد و چون دولت هند به فراريان قندهار پناه داده بود دهلي را هم تصرف كرد.

ظهور نادر پس از سقوط اصفهان به جهان آن روز ثابت كرد كه سقوط اصفهان دليل از دست رفتن ايران نيست كه مرداني بزرگ و ميهندوست دارد. سقوط اصفهان نتيجه ضعف تنها يك نفر بود ــ شاه سلطان حسين، كه در سال 1694 ميلادي به سلطنت رسيده بود و مردي بي كفايت بود. اطرافيان شاه و مديران دفاتر ديواني [مقامات اداري که عمدتا گرجستاني بودند] او هم حس نيّت نداشتند. بايد دانست كه پس از مرگ شاه عباس دوم كوچكترين قدمي براي تقويت بنيه دفاعي ايران برداشته نشده بود

لینک به دیدگاه

چهارم دي ماه 1331، يك هواپيماي شركت هواپيمايي ايران كه از شيراز و اصفهان به تهران مي آمد، در نزديكي فرودگاه مهرآباد هنگام كم كردن ارتفاع براي نشستن سقوط كرد و همه مسافران و سرنشينان آن جز دو تن( حسين عدل رئيس شركت تلفن شيراز و مهندس خزايني) كشته شدند.

نكته جالب و قابل تامل در اين سانحه زنده ماندن و سلامت كامل اين دو تن از ميان دهها مسافر نبود، دست نخورده ماندن يك بسته بسيار بزرگ پر از اسكناس بود كه با اين هواپيما حمل مي شد. اين بسته پس از برخورد هواپيما به زمين از داخل آن بيرون افتاده، بازشده و اسكناسها سطح بيانان (چند قدمي جاده جنوبي پر رفت و آمد كرج ـ تهران ) را تا مسافتي دور پوشانده بود. صدها نفر كساني كه به كمك و يا تماشا آمده بودند و عموما از كارگران تنگدست محل و نوجوانان بودند حتي يك قطعه اسكناس را براي خود برنداشته بودند و به خبرنگاران خارجي گفته بودند كه تصاحب به ناحق مال ديگران - دولت و يا شخص - حرام است و باعث ناراحتي وجدان مي شود و ما تنها به دسترنج خود قانع هستيم. اين خبرنگاران به سراسر جهان نوشته بودند كه سانحه پرتلفات هوايي تهران منش ويژه و بزرگواري ايرانيان را يك بار ديگر به ثبوت رساند و اگر در كشوري ديگر اتفاق افتاده بود، مردم تماشاگر حتي يك قطعه اسكناس را باقي نمي گذاشتند و براي تصاحب آنها هجوم مي بردند و با هم مسابقه مي دادند

لینک به دیدگاه

پهلوی دوم ـ محمدرضاشاه كه ديدار رسمي از هند را از 11 دي ماه 1347آغاز كرده بود روز 14 دي (4 ژانويه 1969) در يك مصاحبه مطبوعاتي در هند در پاسخ به سئوالي در باره بحرين [ که احتمالا طبق نقشه و از پيش تنظیم شده بود]، بادي در غبغب انداخت و بدون اين كه درنظربگيرد كه پارلمان ايران با حمايت ملت، بحرين را استان 14 ايران اعلام داشته و شاه مشروطه حق ندارد تصميمي مغاير مصوبه پارلمان و اراده ملت بگيرد گفت كه اگر بحريني ها نمي خواهند با ما باشند ما حرفي نداريم!. رويدادهاي دو دهه آخر قرن 20 در منطقه خليج فارس ثابت كرد كه چه نيرويي پشت اين تصميم شاه بود.

اعلام چنين مطلب مهمي در يك مصاحبه عمومي آن هم در كشوري ديگر و قرار دادن ملتي باستاني در برابر يك امر انجام شده عملي نابخشودني بشمار رفته است. شاه با بيان اين مطلب كه حق گفتن آن را نداشت دست خودرا در برابر «تاريخ» رو كرد و آخرين سنگردفاع از خودرا در «دادگاه تاريخ» ويران ساخت.

اين تصميم «ملوكانه!» به اندازه اي قطعي بود كه از مردم ايران هم [دريک رفراندم سراسري] سئوال نشد كه آيا با تصميم شاه كه بر خلاف قانون اساسي و سوگندي كه براي حفظ حدود و ثغور ايران به جاي آورده است موافقنند يا نه!. همان طور كه پيش بيني مي شد؛ رفراندم تنها در بحرين انجام شد كه یک دهن كجي به ايرانيان تلقی شده است. ناسيوناليستهاي ايراني اين اقدام شاه را محکوم و بي اعتبار اعلام داشتند و گفتند که شاه با اين حرکت خود باعث تحقير ايرانيان شده است. پنج نماینده حزب پان ایرانیست مجلس امیرعباس هویدا نخست وزیر وقت را که از تصمیم شاه حمایت کرده بود استیضاح کردند. موافقت با تجزیه ایران یکی از موارد اتهامات هویدا بود که چندي پس از پیروزی انقلاب اعدام شد.

22 سال بعد، اين عمل شاه يك مشابه به دست آورد و آن، انحلال اتحاد شوروي به تصميم «سه فرد» از جمله يلتسين بود، بدون اين كه در اين زمينه در روسيه رفراندم برگزار و نظر روسها استعلام شود، و بنابراين تا ابديت جاي اعتراض به انحلال آن اتحاديه باقي مانده است

لینک به دیدگاه

چهارم ژانویه 1979 روزنامه های اروپا که گزارش تحولات انقلاب ایران را وسیعا منتشر می کردند از قول یک منبع انگلیسی نوشته بودند که جیمز کالاهان نخست وزیر [وقت] انگلستان به شاه اطلاع داده است که بهتر است «انگستان» را از فهرست کشورهایی که در نظر دارد در آنجا به زندگی ادامه دهد حذف کند. در آن روزها خبرها حکایت داشت که شاه پس از آغاز کار نخست وزیر تازه [شاپور بختیار] از ایران خارج خواهد شد و چند کشور از جمله انگلستان را برای اقامت در نظر گرفته است. تنها دو کشوری که در آن زمان حاضر به پذیرش شاه شده بودند مصر و مراکش بودند که وی با خانواده اش به مصر رفت.

اسناد محرمانه [اصطلاحا طبقه بندی شده] دولتی انگلستان که پس از گذشت 30 سال علنی می شوند تا برپایه آنها تاریج جاری اصلاح گردد درستی گزارش ژانویه 1979 مطبوعات اروپا را نشان داد. در آن زمان نه تنها کالاهان بلکه مارگارت تاچر که بعدا نخست وزیر شد با سفر شاه سابق به انگلستان مخالفت کرده بودند. محمدرضا پهلوی در شهریور 1320 با تایید و حمایت دولت لندن شاه شده بود و در طول سلطنت خود از حفظ منافع انگلستان دریغ نمی کرد

لینک به دیدگاه

دادگاه انقلاب تهران در اين روز در سال1358 (يازده ماه پس از پيروزي انقلاب) احكامي را كه چند روز پيش از آن صادر كرده بود از جمله چهار حكم اعدام جهت اجرا به داسراي انقلاب ابلاغ كرد که به اجرا درآمدند. طبق اين احكام، سرلشكر بازنشسته ژاندارم حسن بهزادي (از مردم مازندران) و سرهنگ ژاندارم اميرهوشنگ كاوياني (متولد در اراک) و دو درجه دار ارتش به نامهاي ابوطالب جواهري و محمد داربرزين به اعدام محكوم شده بودند.

سرلشكر بهزادي و سرهنگ كاوياني متهم به شركت در سركوبي قيام 15 خرداد 1342 (16 سال پيش از محاكمه) شده بودند. سرلشكر بهزادي كه در سال 1342 سرهنگ و رئيس واحد فرهنگي ژاندارمري (آموزشگاههاي گروهباني وقت واقع در خيابان مولوي - شهر تهران) بود در دفاع از خود گفته بود كه در آن روز چند كاميون را به محوطه آموزشگاهها فرستاده بودند و از من خواسته بودند كه چون در خيابان مولوي تظاهرات است نفرات را مسلح و در اختيار بگذارم و من مامور بودم و معذور. من در دفتر کارم بودم و از چگونگي رفتار افراد اعزامي با تظاهرات بي اطلاع. [TABLE=align: left]

[TR]

[TD][/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=class: caption]

 

[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

سرهنگ كاوياني هم كه در سال 1342 سروان و فرمانده گروهان شهر ري بود گفته بود كه پاسگاه قاسم آباد شهر ري [که با تیراندازی و توسل به خشونت کفن پوشان ورامینی را در سر راه خود به تهران متوقف و مجبور به بازگشت کرده بود] تنها چند ژاندارم داشت و بقيه افراد از تهران فرستاده شده بودند و نظاميان جز اطاعت از مافوق كار ديگري نمي توانند بكنند.

(متن احكام اين چهار نفر و ديگران از جمله سپهبد احمد دولو قاجار، سرلشكر عباس صدوقي، سرهنگ يدالله قيائي، سرهنگ ابراهيم بهروان و سرگرد علي بهداد كه به زندان محكوم شده بودند در روزنامه اطلاعات مورخ 4 دي ماه 1358 مندرج است

لینک به دیدگاه

شاه سابق، محمدرضا پهلوي، در اقامتگاه خود در جزيره «كنتادورا» پاناما درمصاحبه اي كه 11 دي ماه 1358 (يکم ژانويه 1980)در «ديلي ميل» لندن انتشار يافت گفت كه در صورت وضع يك قانون بين المللي براي رسيدگي به شكايات عليه زمامداران سابق، حاضراست خود را به چنين دادگاهي تسليم كند؛ شاكيان شكايات خود را مطرح سازند و او هم در برابر هر شكايت پاسخ بگويد و اگر محكوم شود به حكم مجازات گردن خواهد نهاد. وي گفته بود كه وجود يك دادگاه محاكمه سران سابق زير نظر يك سازمان جهاني بي طرف سبب خواهد شد كه هر دولتمرد ارشد بكوشد كه ضمن اقداماتش شاكي و مدرك جرم برجاي نگذارد كه يك اصلاح اداري بزرگ خواهد بود.

اين مصاحبه پس از آن صورت گرفته بود که جمهوري اسلامي استرداد شاه را جهت محاکمه در تهران به دولت پاناما تسليم کرده بود و اين دولت سرگرم بررسي آن بود

لینک به دیدگاه

چهارم ژانویه 1980 (14 دیماه 1358) شوراي امنيت سازمان ملل شكايت دولت آمريكا از ايران را دريافت و بررسي نهايي آن را موكول به ديدار كورت والدهايم دبيركل وقت این سازمان از تهران كرد. این شکایت مربوط به تصرف سفارت آمریکا در تهران و گروگانگیری گروهی از کارکنان آن بود. دولت آمريكا در جلسه مقدماتي شورا تاكيد كرده بود كه اگربا مذاكرات والدهايم گروگانها آزاد نشوند، شوراي امنيت بايد ايران را تحريم اقتصادي كند. در برابر اين تاكيد، نماينده شوروي گفته بود كه اگر قطعنامه بر ضد ايران شديد باشد ممكن است آن را «وتو» كند. در واكنش به اين اظهار نماينده شوروي، نماينده آمريكا اشاره به بكار بردن يكجانبه نيروي نظامي بر ضد ايران كرده بود و نماينده شوروي به نوبه خود گفته بود كه چنين عملي در مجاورت مرزهاي ما بدون پاسخ نخواهد بود

لینک به دیدگاه

در پي مخالف خواني چند نماينده ازجمله دكتر مظفر بقايي در مجلس، دكتر محمد مصدق رئيس دولت وقت به همانگونه كه وعده داده بود كه مسائل را مستقيما با مردم درميان خواهد گذارد 15 ديماه 1331 (5 ژانويه 1953) در يك پيام راديويي خطاب به ملت گفت: "در اين زمان كه چرچيل نخست وزير انگلستان بار ديگر عازم واشنگتن شده تا نظر آن دسته از آمريكايياني را كه تا دو ــ سه هفته ديگر زمام امور اين كشور را به دست مي گيرند نسبت به ما تغيير دهد، آيا روا است كه تني چند مجاهدات و فداكاريهاي ملت و منافع وطن را قرباني اغراض، كوته نظري و يا ناآگاهي و نابخردي خود كنند و به دولت منتخب مردم از پشت خنجر بزنند و مي دانيم كه دست دو ــ سه تن از آنان به خون بي گناهان سي ام تير آلوده است.".

ملت با شنيدن اين پيام به حركت در آمد و در تهران و شهرهاي ديگر تظاهرات انبوه به راه افتاد. كسبه به پشتيباني دكتر مصدق دست از كار كشيدند و به تلگرافخانه ها هجوم بردند تا تلگرامهاي پشتيباني از رهبر خود مخابره كنند. هزاران طومار حمايت امضاء شد؛ صدها نفر به دادگاهها دادخواست دادند كه نام خانوادگي آنان به «مصدق دوست» تغيير يابد. اصفهان و تبريز به حالت تعطيل درآمدند و از خوزستان سه هزار كفن پوش عازم تهران شدند. با مشاهده اين حمايت، حسين مكي اعلام كرد كه ديگر مخالفت نخواهد كرد و .... دكتر مصدق كه چنين ديد از مجلس تقاضاي راي اعتماد كرد و از جمع نمايندگان تنها يك نماينده راي مخالف داد. دكتر مصدق از اين فرصت استفاده كرد و شركت تلفن ايران را كه تا آن زمان غير دولتي بود ملي كرد و در اختيار وزارت پست و تلگراف قرار داد.

در چهار دهه آخر قرن 20 و نخستين ده قرن 21 پولدارشدن سريع و بدون دردسر از راه تاسيس شرکتهاي مخابراتي (تلفن، تلويزيون کابلي - ماهواره اي، تامين ارتباط اينترنتي، سلفون و ...) و يا خريد اين تاسيسات از دولتها و قرارگرفتن صاحبان اين قبيل کمپاني ها در رديف ميلياردرهاي جهان و مداخلات آنها در امور دولتي با هدف حفظ منافع؛ درستي کار دکتر مصدق را ثابت مي کند. يکي از راههاي اطمينان بخش درآمد براي دولت ها؛ اداره تاسيسات مخابراتي و ملي کردن آنها تشخيص و اعلام شده اس

لینک به دیدگاه

از 15 ديماه 1332 (5 ژانويه 1954) خطوط اتوبوسراني تهران تغيير قيافه دادند و داراي بليت ژتوني (پولك فلزي)، باجه بليت فروشي و اتوبوس مرسدس بنز شدند كه دولت وقت از آلمان وارد كرده بود. به علاوه، خطوط اتوبوسراني تغيير شماره داده و بر حسب شمالي ـ جنوبي و شرقي ـ غربي بودن مسير، رديف بندي شده بودند. قبلا هر اتوبوس و يا هر چند اتوبوس متعلق به يك فرد حقيقي بود و نظم و ترتيب وجود نداشت و طرز كار، دلبخواهي بود. از مسافران پول نقد (يك قران) دريافت مي شد كه خرد كردن پول، وقت گير بود. رانندگان بر سر مسافر و پركردن اتوبوس با هم مسابقه سرعت مي گذاشتند كه گاهي منجر به مرافعه و كتك كاري و يا تصادف مي شد. اتوبوسها غالبا قراضه بودند و ضمن راه از كار مي افتادند و مردم سرگردان مي شدند و ....

در زمان حكومت دكتر مصدق براي حل اين مسئله ديرپاي تهران، طرحي به مجلس داده شد كه برپايه آن در تهران يك شركت واحد اتوبوسراني تشكيل شود كه 51 در صد سهامش متعلق به شهرداري باشد و 49 درصد ديگر، از آن مالكان اتوبوسهاي موجود؛ كه صاحبان اتوبوسها به حالت اعتراض دست به اعتصاب زدند و در بهارستان جمع شدند و مجلسيان را مجبور به تعليق اجراي طرح كردند كه دولت ژنرال زاهدي با اين كه برخي از اتوبوسرانان شهري با هدف سوء استفاده هاي بعدي، در براندازي 28 امرداد برضد مصدق شركت كرده بودند طرح را با زور به اجرا درآورد و خريد اتوبوسهاي مرسدس بنز معروف به «بنز با دماغ» از آلمان و ژتوني کردن کرايه به همين منظور بود.

شرکتهاي متعدد صاحب خطوط بعدا در پرداخت اقساط اتوبوس هاي بنز به دولت، تعلل کردند و اين، فرصت مناسبي به دست دولت داد که از نوروز سال 1337 به بهانه عدم پرداخت اقساط بهاي بنزها از سوي خطوط، اتوبوسراني تهران را به طور كامل در دست بگيرد (دولتي کند) و همانند ساير كشورها به مالكيت شهرداري درآورد و براي اين كه اعتراضي صورت نگيرد، رئيس شهرباني (پليس) را با حفظ سمت، موقتا مدير عامل آن قرار دهد، بليت هاي کاغذي کند، براي اتوبوسها ايستگاه تابلو دار به وجود آورد و ساعت حركت و توقف در ايستگاه نهايي (آخر خط) را معين کند و ... كه تا چند سال پيش با جزيي تغييري به همان صورت باقي مانده بود که ورود اتوبوسهاي غير دولتي و با کرايه چندين برابر و طي کردن همان مسير و ... از پديده هاي تازه است!.

در چند سال اول تاسيس شرکت واحد، براي تشويق مردم به استفاده از اتوبوس و نيز حل مسئله ترافيك تهران، از انگلستان اتوبوس دو طبقه وارد و بهاي بليت دانشجويان و كارمندان دولت را «نصفه قيمت» كردند و چون شهرداري از زيان دادن به فرياد درآمد، اتوبوسراني را عملا به صورت بنگاهي غير انتفاعي درآوردند و قرار شد با تثبيت بهاي بليت، دولت زيان آن را از بودجه خود بپردازد و ....

با توجه به تجربه به دست آمده از چند اعتصاب، اتوبوسراني شهري به عنوان يك سرويس استراتژيك تلقي شد و طرح تهران در ساير شهرها به اجرا درآمد و قرار بود اتوبوسهاي بياباني را هم شامل شود كه نظام حكومتي با انقلاب 1357 تغيير يافت و اتوبوسراني بياباني به صورت چند تعاوني در آم

لینک به دیدگاه

چند واحد مسلح عرب كه مامور جلوگيري از بازگشت پيروز ساساني (پسر يزدگرد سوم) از چين به ايران شده بودند ششم ژانويه سال 663 ميلادي در سر راه خود، شهر بلخ يكي از چهار شهر بزرگ خراسان را تصرف كردند (مركز همان ساتراپي ايران كه يونانيان، «باكتريانا» نوشته اند).

«پيروز ساساني» به خواست پدرش يزدگرد سوم (كه در سال 651 ميلادي در مرو كشته شد)، براي جلب كمك نظامي تايزونگ، امپراتور چين از دودمان تانگ، از طريق كوههاي پامير (تاجيكستان امروز) به «چانگ آن» پايتخت آن زمان چين رفته بود كه در ايالت شيان واقع بود و بزرگترين شهر جهان بشمار مي آمد. چين كه در شمال شرقي فرارود (مرز امروز چين با تاجيكستان و افغانستان) با امپراتوري ايران همسايه بود همواره با ايرانيان مناسبات حسنه داشته است. «تايزونگ» پيش از رسيدن «پيروز ساساني» به «چانگ آن» درگذشته بود و پسرش «گائوزونگ» امپراتور تازه و سومين رئيس كشور چين از دودمان تانگ به پيروز مقام درباري داد، احترام بسيار كرد و در سال662 او را با يكي از ژنرالهاي خود به نام «پي شينگ جيان» با لشكري كامل روانه ايران كرد. «پيروز ساساني» پيشنهاد كرده بود كه اين لشكر تا سيستان (شهر زرنگ = زرنج و مركز ايالت نيمروز افغانستان امروز) با او باشد زيرا كه اطمينان دارد، ايرانيان پس از شنيدن خبر بازگشت وي، دسته هاي مقاومت تشكيل مي دهند و به ياري اش مي شتابند. ژنرال «پي» تنها تا شهر باستاني سغديانا (تاجيكها) به نام بالا سگون ( امروزه: توك ماك = توقماق واقع در قرقيزستان) با «پيروز» همراه بود و در اينجا دست به بهانه آوردن و تعلل زد و پيروز ساساني پس از نوميد شدن از حمايت نظاميان چيني، تنها با ايرانياني كه با وي بودند به منتهي اليه شمال شرقي ايران (سرزميني كه امروز تاجيكستان و شمالشرقي افغانستان را تشكيل مي دهد) بازگشته و دست به جمع آوري نيرو براي جنگ با اعراب زده بود و مردم هرات (بزرگترين شهر خراسان آن زمان) با شنيدن خبر بازگشت پيروز، بر ضد حكمران عرب شورش كرده و باعث نگراني اعراب حاكم بر ايران شده بودند كه چند واحد عرب را مامور متوقف ساختن «پيروز» و عقب زدن او به چين كرده بودند كه اين يگانها بلخ را تصرف كردند.

پيروز ساساني تا تخارستان (افغانستان شمال شرقي) پيش آمد و 20 سال در آن مناطق بود، در همانجا فوت شد و طبق وصيتش، جسد او را در كوههاي پامير به گونه اي كه صورتش به سوي ايران باشد دفن كردند.

«نرسي = نارسيا» پسر پيروز جزئيات تلاشهاي پدرش و مهاجرت پارسيان درباري به چين و زندگي در اين كشور را در كتابي شرح داده است. به نوشته وي، دولت اسلامي پس از آگاه شدن از توسل شاهزاده ساساني به دربار چين، هياتي را به رياست يكي از معاريف عرب به «چانگ آن» فرستاد و اين هيات موفق شد كه نظر امپراتور گائوزونگ را نسبت به تلاش بازمانده ساسانيان تغيير دهد و او را بي طرف سازد، مخصوصا كه بعدا اين امپراتور دچار سكته مغزي شد و امور به دست زنش «وو زتيان» و جانشينانش «ژونگ زونگ» و «روي زونگ» افتاد كه قصد جنگ نداشتند. نارسيا نوشته است كه دربار چين حتي به آن هيات اسلامي اجازه تاسيس يك مسجد داد و به موازات آن با پناهندگي ايرانيان نيز در چين موافقت كرد، به اين شرط كه به لباس چيني درآيند و رسوم محلي چين را رعايت كنند و چين را به صورت پايگاهي براي احياء استقلال وطن درنياورند كه پاي چين به يك جنگ ناخواسته كشانيده شود.

در وقايع روزانه دودمان «تانگ» نيز ديدار پيروز ساساني از چين و صدور اجازه اقامت به ايرانيان مهاجر، روز به روز و به تفصيل آمده است و اين وقايع كه تصحيح و حاشيه نويسي (تفسير) شده اند به صورت كتاب به چاپ رسيده اند. از اين وقايع چنين بر مي آيد كه قطع همكاري ژنرال «پي» با پيروز ساساني، پس از رسيدن به فرارود، احتمالا به سبب ورود هيات اسلامي به «چانگ آن» و بي طرف شدن امپراتور چين بوده است. همچنين از مروري بر وقايع دوران سلطنت دودمان تانگ چنين استنباط مي شود كه علت ذوب ايرانيان در جامعه چين به خواست امپراتور اين كشور بوده است. ايرانياني كه همزمان و در پي حمله عرب، به هند مهاجرت كردند، هنوز پس از 13 قرن و چند دهه هويت و فرهنگ خود را به نام «پارسي» حفظ كرده اند. آنان همچنين كمك كرده بودند كه زبان پارسي تا زمان سلطه انگلستان بر هندوستان، زبان دوم هنديان شود. واژه هاي پارسي در زبان اردو كه بيش از پنجاه درصد كلمات را تشكيل مي دهند از همان زمان باقي مانده اند

لینک به دیدگاه

آباقا خان (آباقاآن) ايلخان مغول ايران [پسر هلاكوخان] ششم ژانويه 1270 ميلادي ضمن انتصابات خود، دو زن را حكمران دو ايالت بزرگ ايران كرد؛ آبش خاتون حكمران فارس و تركان خاتون حكمران كرمان شد.

تركان خانون از قراختايي ها و آبش خاتون از خاندان اتابكان فارس بود. در انتصابات اين روز، مقام صاحبديواني (معادل بزرگ وزير، بدون اختيارات نظامي) به شمس الدين محمد جويني و حكومت اصفهان و اراك به پسر او بهاءالدين داده شده و عطاملك جويني مولف معروف، در سمت خود ـ حكومت بغداد كه از زمان هلاكوخان آن را بر عهده داشت تثبيت گرديده بود.

به نوشته تئودور مومسِن مورخ آلمانی قرن 19، کرمانی ها چند قرن حاکم آلتائیک (تُرک زبانان آسیای میانه) داشتند ولی حتی یک کلمه تُرکی یاد نگرفتند که این، نهایت میهندوستی آنان و نیروی ذاتی ناسیونالیسم ایرانی را ثابت می کند. این ناسیونالیسم دو بار با دین درآمیخت و توفنده شد و ایران را ابرقدرت کرد؛ یک بار به دست اردشیر پاپکان و باردیگر توسط اسماعیل یکم (شاه اسماعیل صفوی)

لینک به دیدگاه

 

در پي لغو مشروطيت از سوي محمدعلي شاه، 16 دي ماه 1288 (ششم ژانويه 1909) نجفقلي صمصام بختياري در اصفهان «انجمن نجات مشروطه» تاسيس كرد و اعلام داشت كه با سه هزار سوار و چند توپ رهسپار تهران خواهد شد تا محمدعليشاه را بيرون راند. صمصام به قولي که داده بود وفا کرد. حاكم وقت اصفهان از ترس صمصام، همان وقت به كنسولگري انگلستان پناهنده شده بود!. سواران صمصام در حومه تهران به مشروطه طلبان شمال که از گیلان و مازندران و از طریق قزوین آمده بودند پیوستند و تهران را تصرف و محمدعلیشاه را به سفارت روسیه فراری دادند و برکنارکردند

 

 

سلطان میرزا ایلخان قاجار [بزرگ وقت قاجارها] که تا سال 2011 در قيد حيات بود و در فرانسه زندگی می کرد و گذرنامه ایرانی خودرا حفظ کرده و به ایران رفت و آمد داشت ضد مشروطه بودن محمدعلیشاه را ردّ می کرد و می گفت:

"محمدعلیشاه آن نوع انتخابات را که می توان گفت انتخاباتی آریستوکراسی بود [بزرگان و برجستگان از میان خود چند نفر را به عضویت مجلس انتخاب می کردند] قبول نداشت. به علاوه، محمدعلیشاه برخی از اعضای پارلمان را دست نشانده دولت لندن می پنداشت و .... در آن زمان توده ایرانی نسبت به اصول دمکراسی ناآگاه بود و با انتخابات عمومی و آزاد ناآشنا.".

سلطان میرزا که از نوادگان مظفرالدین شاه و امیرکبیر است همچنين می گفت: "دوستی محمدعلیشاه با روسها و تمایل بیشتر نسبت به آنان به این سبب بود که در دوران ولیعهدی در تبریز زندگی می کرد و روسها در آنجا بودند و با ایشان نشست و برخاست داشت. ساختمان مجلس را هم لیاخوف ـ سرهنگ روس و به اراده خود به توپ بست نه به دستور محمدعلیشاه. این پادشاه قاجار پس از خلع شدن از سلطنت در اوکراین زندگی می کرد. پس از اشغال نظامی ایران در شهریور 1320 و تبعید رضاشاه از کشور، نزدیک بود که سلطنت به قاجاریه بازگشت داده شود و حمیدمیرزا برادرزاده احمدشاه تاج سلطنت ایران را برسر گذارد که دست هایی بکار افتاد و متفقین را موافق سلطنت محمدرضاشاه کرد که تا پایان سلطنتش حرف شنوی از لندن و واشنگتن داشت.".

هنوز گزارشي درباره انتخاب ايلخان قاجار پس از فوت سلطان میرزا نرسيده اس

لینک به دیدگاه

نخستين قانون تعديل مال الاجاره در ايران كه اول ديماه 1317 خورشيدي در 9 ماده به تصويب مجلس رسيده بود از16 دي ماه در شهر تهران به اجرا در آمد و حاكم بر روابط مالك و مستاجر شد . اين قانون با اندكي تفاوت، مشابه قوانيني بود كه در بسياري از كشورها اجرا مي شده است. قانون تعديل مال الاجاره ايران به مرور زمان كم رنگ شده و روابط موجر و مستاجر در اين كشور مسئله داشته و در ايران ساختن و اجاره دادن به دليل نبودن ضابطه اجرايي مناسب به صورت " يك كسب " در نيامده و بسياري از پرونده هاي قضايي در ايران در شش دهه گذشته ناشي از همين مسئله بوده است.

در كشورهاي ديگر اجاره بها عينا مطابق تورم پول ( افزايش بهاي خانه ) بالا نمي رود و ميزان آن بر پايه يك فرمول منصفانه محاسبه مي شود و « به طور كامل» دركنترل موجر نيست .در بعضي شهرهاي آمريكا ازجمله نيويورك ، سانفرانسيسكو ، واشنگتن و ... افزايش اجاره سالانه در صورتي كه مستاجر جا به جا نشده باشد ممنوع و يا محدود به « درصد » بسيار جزيي است.

مروري بر تاريخ اجتماعي ايران نشان مي دهد كه در ايران قديم وتا اواسط قاجاريه و حتي تا همين اواخر در قصبات و روستاها اجاره دادن مسكن مرسوم نبوده و اين عمل به رايگان انجام مي گرفته كه جدا ساختن انسانها از گذشته انان امري آسان و سريع نيست .

لینک به دیدگاه

در اجراي اصلاحيه قانون انتخابات ايران، از 16 ديماه 1331 [زمان حکومت دکتر مصدق] بحرين داراي يك نماينده در مجلس شوراي ملي شد. اين قانون در چهارم ديماه آن سال به تصويب رسيده بود. بحرين كه طبق قانون مصوب، تا اواخر دهه 1340 كه شاه [پهلوی دوم]، در مصاحبه اي در هند، درپاسخ به پرسش يك روزنامه نگار (!) ناگهان و به طور غير منتظره با انجام رفراندم و آن هم يكجانبه و تنها در بحرين موافقت كرد، استان چهاردهم ايران به حساب مي آمد. شاه با این تصمیم که نقض سوگند او بود عملا با تجزیه ایران موافقت کرد!. شاه در دوران سلطنت خود و بويژه پس از کودتاي 28 امرداد 1332 زير نفوذ آمريکا و انگلستان قرارداشت.

لینک به دیدگاه

در اين روز در سال 1333 خورشيدي روزنامه هاي تهران خبردادند كه سازمان جوانان حزب توده كه آن را شبكه اي سراسري و بسيار گسترده توصيف كرده بودنداوايل ديماه ( دسامبر 1954 ) كشف و گردانندگان آن شناخته شده و پاره اي از آنان دستگير شده اند و اشاره شده بود كه در پي كشف سازمان نظامي حزب توده( در همين سال) و دستگيري بيش از يكصد افسر و اعدام دهها تن از آنان سازمان جوانان نيز افشاء شده است ، ولي روشن نكرده بودند كه چه رابطه اي ميان كشف اين دو سازمان وجود داشته است.

راديو تهران در آن روز گفت كه جوانان توده اي در گروههاي كمتر از ده نفري قرار داده شده بودند و جز مسئول گروه كه به انان آموزش كمونيستي مي داد و دستورهاي حزبي را ابلاغ مي كرد و جلسات منظم عمدتا در صحرا و ميدان ورزشي و ... داشت كسي را نمي شناختند و پس ازيك دوره آزمايشي سخت ، تنها انهايي داراي كارت ( عضو حزب ) مي شدند كه آزمايش هاي تئوريك و عملي را گذرانيده و رفتار كمونيستي مي داشتند . به اظهار راديو تهران به نقل از فرمانداري نظامي ، روزنامه ها و اعلاميه هاي شبانه اين حزب عمدتا توسط همين جوانان توزيع مي شد و بايد هر ماه ده ريال ( يك تومان ) حق عضويت مي پرداختند.

در پي كشف اين سازمان كه شايع شده بود ده درصد جوانان كشور را شامل مي شد، خانواده ها شديدا نگران شدند زيرا بازرسي و تحقيق و دستگيري در دبيرستانهاي سراسر كشور آغاز گرديد ه بود و گفته شده بود كه به هر جوان عضو اين سازمان ، بلافاصله پس از كشف آن يك شماره چندين رقمي براي تجديد سازمان در آينده داده شده است تا در صورت مراجعه مجدد آن را ارائه دهند و خانواده ها ي نگران كتب درسي فرزندان خود را در جستجوي اين ارقام ورق مي زدندتا آن را دور بريزن

لینک به دیدگاه

ششم ژانويه سال 1964 ( 16 دي ماه در سال1342هجري) حكم محكمه نظامي تهران درباره اعضاي موثر نهضت آزادي كه قبلا دستگير شده بودند به اين شرح انتشار يافت:

آيةالله محمود طالقاني 10 سال زندان، مهندس مهدي بازرگان 10 سال، يدالله سحابي 6 سال، احمد علي بابايي 6 سال، عباس شيباني 6 سال، عزت الله سحابي 4 سال، مهدي جعفري 4 سال، ابوالفضل حكيمي 4 سال و ....

اين افراد كه از حكم صادره تقاضاي تجديد نظر كردند از فعالان انقلاب سال 1357 بودند كه بيشتر آنان در نخستين دولت انقلاب صاحب مقام شدند

لینک به دیدگاه

شانزدهم دي ماه سال 1357 روزنامه هاي تهران كه تحريريه هاي آنها، از 14 آبان به تصميم سنديكاي خود به دبيري «محمدعلي سفري» دست به اعتصاب زده بودند انتشار خودرا از سر گرفتند. اعتصاب اعتصاب 62 روزه روزنامه نگاران ايران كه طولاني ترين اعتصاب مطبوعاتي در تاريخ جهان بوده است به نام اعتراض به اقدام شاه به انتصاب يك دولت تماما نظامي [به نخست وزيري ژنرال ازهاري] و نيز به حمايت از انقلاب صورت گرفته بود. بيشتر دست اندركاران خبر در راديو تلويزيون و خبرگزاري پارس (ايرنا) نيز به اعتصاب پيوسته بودند. اعتصاب مطبوعات كمكي بزرگ به پيروزي انقلاب بود، زيرا كه دولت ازهاري نتوانست اقدامات خودرا در آن مدت، توجيه و دست كم بخشي از مردم را آرام كند، و بدون رسانه (ابزارهاي ارتباط با مردم) شكست كامل خورد. روزنامه های تهران بدون حضور ناشران و وجود پول، کار انتشار را ازسرگرفته بودند زیراکه که ناشران این روزنامه ها در طول اعتصاب از کشور خارج شده بودند. آنان بهتر از هرکس دیگر می دانستند که نظام وقت رفتنی است و اگر در کشور بمانند، پس از پیروزی انقلاب ممکن است متهم و محاکمه شوند. «اطلاعات» قديمي ترين اين روزنامه ها تنها به همت سردبير آن، غلامحسين صالحيار، موفق به از سرگيري انتشار شد زيرا كه بدون حضور ناشر و وجود پول، انتشار اين روزنامه با 850 هزار نسخه در روز محال به نظر مي آمد، و به همين صورت روزنامه "کيهان"، «آيندگان» و ....

برخي از تيترهاي صفحه اول نخستين شماره روزنامه اطلاعات پس از اعتصاب عبارت بودند از: «انقلاب مردم در آستانه پيروزي»، «فردا عزاي ملي است» ، «كابينه شاپور بختيار تشكيل شد (با عكس بزرگي از دكتر مصدق در كنار او)»، «ارتشبد اويسي به خارج رفت» و ... و در صفحه آخر، مقاله نوشيروان كيهاني زاده (ناشر اين سايت) در چهار ستون به چاپ رسيده بود كه رويدادهاي ساير كشورها در طول 62روز اعتصاب را بررسي كرده بود. در طول يك سال بعد تقريبا همه آنان كه در آن روز بدون پول و ناشر، و با فداكاري و مشقت كيهان و اطلاعات را منتشر كرده بودند بدون ذكر دليل و حكم دادگاه و دست كم دستور كتبي دولت از كار بركنار و پس از عمري «نوشتن»، با معشوق خود وداع و بسياري از آنان بدون دريافت غرامت اخراج، خانه نشين شدند.

صالحيار 19 آذر 1382 پس از 24 سال خانه نشيني فوت شد. انتظار مي رفت كه مراسم تدفين و ترحيم او به عنوان يكي از بزرگترين روزنامه نگاراني كه ايران به وجود آورده بود بيش از آن باشد كه انجام شد تا انگيزه خدمت به ميهن و كسب مهارت و توجه به معنويات تقويت شود. روزنامه نگار شمعي است كه مي سوزد تا روشنگر و راهنماي جامعه باشد. صالحيار به عنوان دبير سنديكاي نويسندگان و خبرنگاران به ساختن مجتمع مسكوني اعضاي اين سنديكا همت گماشت و كمك بسيار كرد بدون اين كه خود، كه در آن زمان اجاره نشين بود مالك يكي از آپارتمانها شود و بعدا از محل ارث پدري مالك يك خانه محقر شد. صالحيار يک ربع قرن،هر روز در سحرگاه به ترجمه خبرهاي آژانسها پرداخت تا به قول خودش مطلب «انداختني» به خورد هم ميهنان داده نشود و شب با خبرنگاران حوادث دنبال خبر مي رفت تا ازدردهاي جامعه دور نماند. ماهها نخوابيد تا دفتر مركزي خبر را براي سازمان راديو - تلويزيون به وجود آورد تا انحصار خبر در ايران از دست يك خبرگزاري خارج شو

لینک به دیدگاه

گزارش رسمي جنگهاي روم وايران در سالهاي 348 و 350 ميلادي (دوران حكومت شاپور دوم معروف به ذوالاكتاف) كه به تاريخ 20 اكتبر 351 از سوي ارتش روم تكميل و به تاريخ هفتم ژوئيه سال 352 به امضاي كنستانتينوس دوم امپراتور وقت رسيده و براي اطلاع سناي روم ارسال شده و سپس در آرشيو دولتي روم قرار گرفته و اينك در آرشيو واتيكان نگهداري مي شود ارقام تلفات (كشتگان) ارتش روم را به اين شرح نشان مي دهد:

 

جنگ سال 348 (جنگ يكم) : پنجاه هزار و 231 كشته

 

جنگ سال 351 (جنگ دوم) : 39 هزار و 12 تن كشته

 

تاريخها پس از احتساب با تقويم تازه ميلادي، از سوي كيوريتور آرشيو اصلاح شده اند. هردو جنگ را رومي ها آغاز كرده بودند كه شكست خوردند. مجسم كنيد كه اگر قدرتي به نام ايران وجود نداشت كه در برابر جاه طلبي رومي ها بايستد مشرق زمين با چه بدبختي رو به رو مي شد ــ همان بدبختي كه در غياب قدرتي چون ايران از اوايل قرن نوزدهم تا كنون (به استثناي چند دهه اي كه قدرت شوروي وجود داشت) بر سرش آمده است. شرق بايد مديون مردان ايران باشد که در خون حود غلطيدند و قرنها آزادي و شئون آنان را حفظ کردند.

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...