رفتن به مطلب

بهترین راهکار فراموشی دوست پسر با سالاد ماکارونی!


ارسال های توصیه شده

تازه از دوست پسرش جدا شده بود!البته چون من از این ترکیب بدم می آید قرار شد به جای "دوست پسرم" بگوید "این بشرم" !خلاصه این که حال و حوصله ی هیچ کس را نداشت.مگر وقتی که می خواست از این بشرش!و خاطره هایش بگوید.آن وقت بود که جان می گرفت.مثل قرص جوشانی که بیندازی توی یک لیوان آب...او قرص جوشان ِ ماجرا بود و من هم آب و لابد این بشرش هم لیوان!نمی دانم!بین آب و لیوان بودن ِ خودم مردد بودم...خلاصه می خواهم بگویم با یک جور هیجان ِ نارنجی شروع می کرد به حرف زدن و رفته رفته آرام می گرفت.حتما می دانید که پرتقالی بود و تا به خودم می آمدم می دیدم نارنجی شده ام و دیگر کاری ش نمی شد کرد.خاطراتش همین قدر واگیر داشت حرف که می زد ذره ذره در آدم حل می شد.در مولکول مولکولت نفوذ می کرد و رنگ و بوی خاطره هایش را که می گرفتی آرام می شد...آن اوایل منفعل بودم.می گذاشتم بگوید.نارنجی ام کند و آرام شود.چیزی نمی گفتم.مهلت هم نمی داد چیزی بگویم.اما بعدترها دلم به حالش سوخت.باید راز بزرگ و معجزه آسایم را برایش می گفتم.باید او را تبدیل به یک قرص آرام بخش می کردم.دیگر دوره ی قرص جوشان بودن و تب و تاب داشتنش سر آمده بود...رو به رویش نشستم و دستش را گرفتم و پرسیدم: می خوای واسه همیشه فراموشش کنی؟!

 

می خواست اما نمی توانست!گفت: آره...واقعا دیگه دارم آتیش می گیرم...

راست هم می گفت.می توانستم شعله های آتش را دور و برش ببینم.این آتش،گلستان می شد اگر خودش می خواست.گفتم: خب!چرا سالادماکارونی درست نمی کنی؟!....با تعجب نگاهم کرد.انگار منتظر بود بیشتر توضیح بدهم.گفتم:می دونی؟هیچ عشق زمینی ای نیست که با

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
فراموش نشه...تعجبش بیشتر شد!برایش توضیح دادم که کافی ست برود ماکارونی پیچ پیچی بخرد و البته سس و خیارشور و کالباس و این داستان ها...گفتم که این روش همیشه جواب می دهد.و اگر وضعیتش حاد است باید چند هفته ای صبح و ظهر و شب سالاد ماکارونی درست کند و با اشتهای تمام شروع کند به خوردن ...و بعد از او خواستم نتیجه را مرحله مرحله برایم بگوید!

روز اول برخلاف انتظارم همه چیز خوب پیش رفت! گفت که با خوردن اولین بشقاب توانسته دست های این بشر!را فراموش کند!دست هایش بخش مهم ماجرا بودند و فراموش کردنشان کار یک بشقاب نبود!اما او خوب از پس فراموش کردنشان برآمده بود و این حسابی خوشحالم کرد.فکرش را بکنید دست هایی که او را در آغوش گرفته بودند موهایش را نوازش کرده بودند و کلی خاطره ی کوچک و بزرگ برایش رقم زده بودند را با خوردن اولین بشقاب از سالاد ماکارونی اش فراموش کرده بود.به او گفتم که استعداد خوبی دارد و اگر همین طور پیش برود ظرف ده روز آینده دیگر چیزی از این بشر در ذهنش باقی نمی ماند.و حتی می تواند به این بشرش بگوید یارو!...و او با انگیزه ی بیشتری ادامه داد و به همین ترتیب روزهای بعد چشم ها و نگاه ها،لب ها و بوسه ها،پاها و راه هایی که با هم رفته بودند را فراموش کرد.دیگر تقریبا ً چیزی از خاطراتش باقی نمانده بود.همه چیز محو شده بود جز صدایش که هنوز شنیده می شد...کارش حسابی سخت شده بود.ده روز تمام سه وعده سالاد ماکارونی درست کرده بود و با نیت فراموشی صدای این بشرش خورده بود اما فایده ای نداشت.گفتم باید سس را زیادتر بریزد و او سالادماکارونی اش را غرق سس کرد اما باز هم بی فایده بود.فکر کردیم شاید خیارشورها زیادی ریز هستند اما مشکل از این جا هم نبود.چون وقتی خیارشورها را درسته هم قاطی ِمواد کردیم اثری نداشت.پیشنهاد دادم به جای کالباس،مرغ را بپزد و ریش ریش کند و او گفت با این که خیلی از طعم سالاد با مرغ ریش ریش خوشش آمده اما پیشرفتی در روند فراموشی اش حاصل نشده!دیگر داشت ناامید می شد.به او گفتم فقط یک راه مانده...باید یک کنسرو ذرت می خرید و با

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
اش مخلوط می کرد.برایش گفتم که اگر نتواند در کنسرو را باز کند تا همیشه صداها را خواهد شنید!تمام حرف ها،صدای خنده ها و گریه ها،صدای آهنگ هایی که با هم گوش داده اند،صدای گرفته اش پشت تلفن،صدای مهربانش وقتی اسم کوچکش را صدا می زد...به او گفتم که صداها آدم را دیوانه می کنند.گفتم سالاد ماکارونی درمانی همیشه جواب می دهد اما حواست باشد باید بتوانی در کنسرو را باز کنی...این ها را گفتم و او را با ادامه ی راه تنها گذاشتم!

و راستش را بخواهید تا به امروز نتوانسته ام از او بپرسم که چه شد؟!...می ترسم بپرسم و او بگوید که هنوز دارد صداها را می شنود...و خب این خیلی غم انگیز است!...داستان این دوست ناتمام ماند اما برایتان بگویم که یک دوستی داشتم که از روش سنتی و منسوخ "فسنجون درمانی" استفاده می کرد!نمی دانم نتیجه بدهد یا نه؟! ولی از من می شنوید هیچ چیزی به اندازه ی سالاد ماکارونی نمی تواند شما را به آرامش برساند....از همین امروز شروع کنید به درست کردن سالاد ماکارونی!حتی اگر بلد نیستید در کنسرو ذرت را باز کنید ناامید نشوید!آرامش از آن ِ شماست....

 

صدیقه حسینی

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...
  • 2 سال بعد...

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...