رفتن به مطلب

زمینه ی فلسفی اصل عدم قطعیّت هایزنبرگ


masi eng

ارسال های توصیه شده

مارس سال 1927 بود که ورنر هایزنبرگ مقاله ای را به یکی از مجلات فیزیک آلمان ارائه داد و در آن نظریه ای انقلابی را که بنام اصل عدم قطعیت شناخته می شد، مطرح کرد. (بر اساس مفاهیم سینماتیک و مکانیک کوانتم)

 

این جوان 25 ساله که جدش ریخته گری چلیک ساز و قفل ساز بود و پدرش یک استاد ناشناخته زبان یونانی که به تمام سیستم ها و ایدئولوژی های فکری شک می کرد، در همین سن به جاودانگی رسید؛ به خاطر چیزی که مردم آن را حقیقتی فیزیکی که حاصل فهم عمیق ذهن بشری است، می شناسند.

 

او معلوم کرد که بر اساس مکانیک و منطق غیر ممکن است که فردی در یک لحظه مشخص، سرعت و موقعیت یک الکترون را بداند؛ مقادیری که از مختصات بنیادی هر ذره محسوب می شود.

چون به بیانی ساده اگر برای دیدن یک الکترون مقادیر کافی نور به آن بتابانیم ، نور تابیده شده فی نفسه سرعت الکترون را تغییر خواهد داد. بر این اساس تخمین زده می شود که جهان مادی بنیادی ای وجود داشته باشد که عمیقا دارای عدم وضوح باشد. آنچنان که هایزنبرگ به تعریف آن پرداخته است قابل مشاهد نیز نباشد.

 

اینشتین در اوخر عمرش با این معرفتشناسی غیر الهی به مخالفت پرداخت. از طرف دیگر هایزنبرگ تا آخر عمر از نظریه خود دفاع کرد. البته آنچه که فضای خشک و سرد فیزیک نظری ارائه می دهد چندان با آنچه طبیعت پرشور انسانی در پی آن است تعارضی ندارد. چرا که هر چند نشانه های بعضا نامتجانس و اضطراب آور آن گاهی شیطانی می نماید اما مفاهیمی مخالف با دیدگاه فلسفی و سنتی گذشته ارائه نمی دهد. هر دو دیدگاه بر این عقیده اند که آنچه این استدلال بازگو می کند اساسا همان مفهوم انسان بودن است: یعنی داشتن نفسی آگاه و هوشیار که در پی فهم ارتباط خود با جهان است.

 

ضربه اصلی این نظریه بر نفس و ذات انسانی، دلالت آن بر اراده آزاد یا جبرگرایی یا عدم فهم وقعی جهان نیست؛ بلکه بیان این مسأله بود که تلاش برای شناخت حقیقت جهان از این رو بی نتیجه است که خود این تلاش باعث تغییر و حتی خرابی آن می شود.

یعنی این تلاش و به کارگیری آگاهی در آن، نغییری درش ایجاد می کند که آن را از حقیقت اصلی خود دور می کند. دقیقا مانند همان پرتو نور که سرعت الکترون را افزایش می دهد و از طرفی بدون آن امکان تشخیص الکترون امکانپذیر نمی باشد.

ارائه این نظریه توسط هایزنبرگ مانند سنگی بود که در حوضچه فلسفه افتاده باشد و ما را ملزم کرد خودمان را در تداخل با آنچه در برابر آن هستیم، درک کنیم.

 

این عقیده که اگاهی انسان به عنوان یک عامل تغییردهنده ، آلوده کننده و مداخله گر در شناخت حقیقت عمل می کند، از گذشته های دور در تفکر فلسفی و سنتی موجود بوده است. اما آنچه که درباره نظریه هایزنبرگ مهم بود اثبات علمی این این مساله بود که تلاش برای شناخت و فهم آنچه ما را فراگرفته است باید از انگیزه ها و اهداف شخصی به دور باشد.

 

در نهایت می توان مفهوم عدم قطعیت را تشدیدکننده یکی از بزرگترین تشویش های بشری معرفی کرد:

 

طبیعت و معنا و مفهوم نفس انسانی از زمینه اصلی خود جدا شده است و انسان برای غلبه بر این سدّ که او را از زمینه اصلی و مجرد نفس او جدا کرده، مجبور است هر آنچه می یابد رنگ و چاشنی بزند و حتی در مفهومی دیگر آن را آلوده کند.

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...