رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 1.4k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

من یاد گرفته ام " دوست داشتن دلیل نمی خواهد ... "

 

ولی نمی دانم چرا ...

 

خیلی ها ...

 

و حتی خیلی های دیگر ...

 

می گویند :

 

" این روز ها ...

 

دوست داشتن

 

دلیل می خواهد ... "

 

و پشت یک سلام و لبخندی ساده ...

 

دنبال یک سلام و لبخندی پیچیده

 

دنبال گودالی از تعفن می گردند...

 

اما

 

من " سلام " می گویم ...

 

و " لبخند " می زنم ...

 

و قسم می خورم ...

 

و می دانم ...

 

" عشق " همین است ...

 

به همین سادگی

لینک به دیدگاه

کاش چون پرتو خورشید بهار

سحر از پنجره می تابیدم

 

از پس پرده ی لرزان اتاق

رنگ چشمان تو را می دیدم

کاش از شاخه ی سرسبز حیات

گل اندوه مرا می چیدی

کاش در قلب من ای سایه ی عمر

شعله ی راز مرا می دیدی

لینک به دیدگاه

خوب یاد گرفته ام در سیاه ترین لحظات زندگی ... آنجا که تلخ ترین خاطرات بر من هجوم میاورند

و سایه تاریک ناامیدی بر همه افکارم چیره میشود ....

کمی سپیدی خاطرات زیبا را با قلم موی امید با این همه سیاهی ترکیب کنم ...

به گمانم خاطرات خاکستری خیلی بهتر از خاطرات سیاه باشد ......!!!!!:ws37:

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

اتشفشانی شده ام به ظاهر خاموش !

 

درونم اتشی بر پاست که نپرس.

 

از این خوشه های خشمی که دسته دسته

 

درون سینه ام بر هم می گذاری بترس...........

 

یک روز که دور هم نیست

 

فوران خواهم کرد وتمام خشمم را

 

بالا خواهم اورد

 

گدازه هایم را جدی بگیر

 

بی شک وجودت را

 

ذوب خواهند کرد...........

لینک به دیدگاه

خام شد دوباره پسرک با یک غَمزه...

 

امان از این نگاه...

 

که دل و دیده را اسیر می کند در یک آن...در یک لحظه...

 

امان از این سپیدی...که در آینده ی نه چندان دور...خاکستری اش به سیاهی می زند...

لینک به دیدگاه

امروز جلوی آینه سه تار موی سفید توی کله ام پیدا کردم

اولی اینجا

دومی اونجا

و سومی همان جایی که یک بار انگشتت را فشار دادی گفتی :

"من عاشقتم اینو تو مغزت فرو کن"

لینک به دیدگاه

تا در این دهر دیده کردم باز،

گل غم، در دلم شکفت به ناز

بر لبم تا که خنده پیدا شد

گل او هم به خنده ای وا شد

هر چه بر من زمانه می افزود

... گل غم را از آن نصیبی بود

همچو جان در میان سینه نشست

رشته ی عمر ما به هم پیوست

چون بهار جوانی ام پژمرد،

گفتم این گل ز غصه خواهد مرد!

لینک به دیدگاه

وفـــــا یـــعنی این کهـــ :

 

بـــعد از رفتنـــت

 

حتـــی نگذاشـــتم کــسی بفهمـــد مـــرا دور زدی

 

!

لینک به دیدگاه

عاشق که میشوی ....

 

نا آرام میشوی ، گاهی حسود ، گاهی خود خواه ، گاهی دیوانه، گاهی آرام ، گاهی شاد ، گاهی غمگین ، گاهی خوشبخت ترین

 

یک روز به خودت میایی میبینی تنهایی ؛

 

تنها ترین هیچ کسی رو نداری حتی برای درد و دل کردن و حرف زدن...

تنها غم میماند کنارت و تنهایی و...

لینک به دیدگاه

دلــم ، یک کوچـه میخواهد ، بی بن بستـــــ …

 

و یکـــــ خــدا که با هم کمی راه برویــم. . .

 

همین ...

 

0373Hot-Love.jpg

لینک به دیدگاه

بر نگاه سرمستت یک ترانه می سازم

مطلبی به چشمانت, شاعرانه می سازم

آشیانی از امّید در کنار یک ساحل

روی شاخه ی سبزی, عاشقانه می سازم

از زلالی چشمه وز صفای دریاها

زیر خنده ی مهتاب بر تو خانه می سازم

منظری ز قلب تو می تراشم از سنگی

روی صخره ی کوهی, جاودانه می سازم

بخششی همی خواهم ای فراتر از خورشید

گر غزل برای تو, عامیانه می سازم

لینک به دیدگاه

دوست عزیز زیادم

بــپـــیـــچـــــی هرز میشی ،

حالا از ما گفتن بود

هرزم که بشی غیر قابل استفاده ای ...

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...