رفتن به مطلب

بررسی ۱۰۰ جنگ بزرگ تاریخ


ارسال های توصیه شده

 

[h=2]بررسی ۱۰۰ جنگ بزرگ تاریخ ( بخش اول)[/h]«جنگ را هیچ کس دوست ندارد. در جنگ ، پدران پسران را به خاک مى سپارند حال آنکه در صلح، پسران پدران را»!

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
nyimg8.jpg

کرزوس پادشاه لیدیه

 

بسیارى از مردم جنگ را امرى عبث و قابل اجتناب مى دانند و کمتر کسى آن را دوست دارد. شاید نظامیان، بویژه نظامیان کارکشته و جنگدیده بیش از دیگران ازجنگ دورى کنند.

کسانى که سابقه مبارزه در میادین جنگى را دارند، بخوبى به خاطر مى آورند در میدان نبرد، مرگ انسانها بسیار ساده اتفاق مى افتد و سربازان خیلى زود به مرگ همقطاران، دوستان و حتى برادران خود عادت مى کنند اما همین افراد به محض تغییر شرایط و پایان جنگ پى مى برند که در جنگ چه برآنها گذشته و چه بر سر دشمنان خود آورده اند. اما از یک نکته هیچ وقت نمى توان فرار کرد جنگ اجتناب ناپذیر است. شاید ضرورى نباشد اما اگر زمان رخ دادن آن برسد، هیچکس نمى تواند مانع اجماع آن شود.

نظامیان نقطه آغاز جنگ را سیاستمداران مى دانند و سیاستمداران برعکس آنان جنگ را در نتیجه علامتهاى غلط نظامیان ذکر مى کنند اما امروز ۵ عامل دیگر نیز به این دو عامل اضافه شده است. افکار عمومى، گاهى افکار عمومى جنگ را مى طلبد.

بررسى تاریخ جنگ نشان مى دهد پس از مدتى تخاصم لفظى و یا دست اندازى هاى محدود، شعله جنگ ناگهان بین دو یا چند ملت شعله ور و کشور، قاره و یا دنیایى به آتش کشیده مى شود. دلیل بروز نبردها ساده و گاهى کم اهمیت جلوه مى کند اما واقعیت چیز دیگرى است. دلیل بروز نبرد مربوط به یک یا چند عامل ساده نیست. ده ها و یا شاید صدها سال باعث انباشت کینه ملتها علیه یکدیگر مى شود و آن زمان که وقت فورانى خشم فرا مى رسد، کسى نمى تواند مانع وقوع نبرد شود. همه چیز مانند بازى «دومینو» برهم مى ریزد و حوادث زنجیر وار رخ مى دهد.

گم شدن یک زن، حرکت یک واحد جنگى به داخل خاک کشور مقابل، شلیک یک گلوله، ترور یک شخص مهم، بروز قحطى، بى احترامى به یک ملت، نحوه استفاده از یک رودخانه مشترک، بندر مشترک، منبع انرژى مشترک، استناد به یک ادعاى کهنه ارضى، استمرار یک نژاد تحت ستم، علایق نژادى، شوونیستى، راسیستى، ایدئولوژیکى و دهها دلیل دیگر!

اما ملتهاى خسته از جنگ پس از آنکه جنگى را به پایان رساندند تا سالها و دهه ها تمایلى به جنگ ندارند. آنها به دنبال صلح مى روند و در صلح پیشرفت مى کنند و قدرتمند مى شوند تا آنکه مجدداً با خسته شدن از زندگى در صلح، جنگ را آغاز مى کنند معمولاً یک نسل تا زمانى که خاطرات ناراحت کننده جنگ را در حافظه دارد، علاقه اى به نبرد نشان نمى دهد. اما جنگها ویژگى دیگرى نیز دارند و آن مرگ قهرمانان است. معمولاً در جنگها «بهترین ها» دلیرانه مى جنگنند و کشته مى شوند. آنها ناگزیر از جنگیدن هستند و همین قهرمانان بعدها تبدیل به اسطوره هاى ملتها مى شوند. البته جنگ یکسره پدیده اى منفى نیست.

جنگ سبب رشد خلاقیتها، افزایش دلاوریها و بروز اخلاق مردانه مى شود. جنگ ادبیات مى سازد. «گذشت» مى آموزد و از خود گذشتن! . اما بى تردید مردان جنگ دیده اولین مخالفان جنگ هستند چرا که دیگر طاقت به خاک سپردن همقطاران خود را ندارند.

 

* * *

 

مجموعه ۱۰۰ جنگ بزرگ تاریخ با این هدف تدوین شده که بتواند در قالب یک مجموعه اطلاعاتى درباره جنگهاى بزرگ تمدن بشرى به خوانندگان بدهد. اما این ۱۰۰ جنگ چگونه از میان هزاران جنگ تاریخ بشر انتخاب شده؟ مى توان اذعان داشت، این مجموعه ممکن است کامل نباشد و ایرادات فراوانى بتوان بر آن گرفت. اما نگارنده این اعتقاد را دارد که حداکثر تلاش خود را براى بازشناسى ۱۰۰ جنگ بر گزیده تاریخ به کار گرفته است.

جنگهایى که در این مجموعه جمع آورى شده، همگى بر تاریخ سیاسى کشورها، ملتها و حتى جغرافیاى سیاسى دنیا تأثیر گذارده اند.

رخداد برخى از این جنگ ها سبب مرگ تمدنها، دولتها و ملتها شده و برعکس ملل دیگرى را به سرورى رسانده است. اما قبل از مطالعه این مقالات، نکاتى را باید به خوانندگان محترم گوشزد کرد.

۱- اطلاعات موجود در باره برخى جنگها ممکن است اندک به نظر برسد اما دلیل توضیح اندک پیرامون آنها ابتدا بضاعت محدود علمى نویسنده است و دوم نبود منابع و مآخذ در دسترس.

۲- در انتخاب جنگها، عنصر اول انتخاب «تأثیر بر جریان تاریخ» بوده و شدت نبرد، دلاورى جنگاوران و مدافعان عوامل بعدى در نظر گرفته شده اند، به همین دلیل گاهى بررسى دلایل بروز جنگ و تغییر جغرافیاى سیاسى منطقه وقوع جنگ، طولانى تر از پرداختن به خود آن بوده است.

۳- بررسى بسیار دقیق و موشکافانه جنگها نیاز مند صرف سالها وقت و بکارگیرى تیمهاى ورزیده کارى است و نگارنده اذعان مى کند این امر از بضاعت او خارج است اما نکته مهم این است که محصول چنین تحقیقى شاید مجموعه اى چند ده جلدى شود که اگر چه ارزش آکادمیک خواهد داشت اما شاید فراتر از نیاز هزاران خواننده علاقه مند نظیر دانش آموزان، جوانان و سایر اقشار جامعه باشد. لازم به ذکر است به دلیل آنکه ۲ قسمت اول این مجموعه با عنوانهاى «سقوط دولت آشور» و «فتح بابل» پیش از این در یکى از نشریات کشور مورد استفاده قرار گرفته، در این مجموعه جنگهاى سوم و چهارم یعنى نبرد «لیدیه» و جنگهاى «مدى» مورد مطالعه قرار گرفته است.

 

جنگ ایران و لیدیه

 

کوروش پس از پیروزى هاى درخشان در مرزهاى شرقى اکنون متوجه مرزهاى شمال غرب و غرب خود شد. لیدیه قدرتى که باید از سر راه کنار گذاشته مى شد، از غرب به مدیترانه، از شمال به دریاى سیاه و دریاى مرمره و از شرق به قزل ایرماق کنونى مى رسید. به گفته پیرنیا نویسنده کتاب تاریخ ایران باستان لیدى ها سواره نظامى بسیار قوى داشتند و به دلیل ثروت فراوان خود اکثراً از نیروهاى مزدور یونانى استفاده مى کردند. لیدیه در زمان آلیات، فرمانرواى پرقدرت لودى، قدرت زیادى داشت. این قدرت گرفتن مصادف شد با قدرت گرفتن هوفشتر (فاتح نینوا) در ماد. هوفشتر پس از آنکه مرزهاى کشور خود را مستحکم کرد، در ۵۹۲ ق.م به بهانه اى نه چندان مهم آماده نبرد با آلیات شد. جنگ ماد و لیدیه (لودیه) در زمان خود یکى از نبردهاى خسته کننده بى سر انجام بود. این نبرد ۷ سال به طول انجامید و آنطور که در تاریخ آمده، در سال هفتم نبرد و در ماه مه ۵۸۵ ق.م خورشیدگرفتگى دو پادشاه را از ادامه نبرد بیمناک کرد و دو پادشاه با پا در میانى بخت النصر پادشاه بابل صلح کردند. پس از این جنگ طولانى بین پارس ها و لودى ها یا لیدى ها ۳۵ سال جنگى نبود تا آنکه کوروش در ۵۵۰ ق.م پس از تسخیر همدان در غرب، اکنون به نزدیکى مرزهاى لیدیه رسیده بود. کرزوس پادشاه لیدیه که از قدرت گرفتن پارس در شرق نگران بود، به خیال خود سعى کرد با پیشدستى در جنگ، با کمک مردان جنگى بابلى و مصرى از پیشرفت کوروش جلوگیرى کند. او براى آنکه خاطر جمع باشد کار درست را انجام مى دهد، مأمورى به معبد دلفى فرستاد تا از غیب گوهاى آن بپرسد اگر به پارسیان حمله کند، چه خواهد شد که غیبگو پاسخ داد «دولت مقتدرى را شکست خواهد داد.» از طرف دیگر خیانت فرستاده یونانى کرزوس که قرار بود براى جمع آورى نیرو به یونان برود، سبب شد کوروش از قصد کرزوس آگاه شود و آماده لشکر کشى به لیدیه شود.

 

در ۵۴۹ ق.م دو سپاه در محل مرتفعى به نام پتریوم درگیر نبرد شدند و به دلیل جنگاورى مردان دو طرف نبرد، پس از هفته ها به نتیجه اى نرسید. پس از این زمان بود که فرمانرواى لیدیه مرتکب اشتباهى بزرگ شد. کرزوس به گمان اینکه فرا رسیدن زمستان جنگ را ناممکن مى کند به سارد بازگشت غافل از آنکه کوروش قصد دارد پس از صلحى تاکتیکى با بابل، به هر قیمتى نیروهاى لودى را شکست دهد. البته سرپرسى سایکس در کتاب خود مى نویسد: «لیدى ها در پتریه به واسطه کثرت نفرات پارسیان مغلوب شدند و کرزوس شبانه به سارد فرار کرد و حتى آبادى هاى سر راه خود را خراب کرد تا مانع پیشرفت پارسیان شود. وى آنقدر به عدم حمله کوروش مطمئن بود که بخشى از نیروهاى خود را مرخص کرده و به متفقین خود گفت که نبرد را تا بهار به تعویق بیندازند.»

 

اما کوروش با حرکتى عجیب تصمیم گرفت خطوط تدارکاتى خود را طولانى کرده و آن را تا سارد در غرب آسیاى صغیر امتداد دهد. فکر پادشاه بزرگ هخامنشى این بود که مبارزه هر چه سریع تر با دشمن غافلگیر شده با نفرات اندک بهتر از مبارزه با ارتشهاى آزموده و آماده مصرى و لیدى در بهار است.

 

۵۴۸ ق.م در جلگه صاف هرموس نیروهاى کرزوس و کوروش بار دیگر مقابل هم قرار گرفتند و جنگ سختى در گرفت. کرزوس که برگ برنده خود را سواره نظام مى دانست، با به حرکت درآوردن سواره نظام خود، نیروهاى پیاده پارسى را با خطر مواجه کرد اما کوروش براى اسب هاى کرزوس برنامه اى غافلگیرکننده داشت.

شتر! بوى شتر سبب رم کردن اسب هاى لیدى شد و سواره نظام لیدى مجبور شدند به جاى ادامه نبرد با اسب، ماننده پیاده نظام با ایرانیان بجنگند اما با وجود مقاومت آنها سپاه لیدیه از هم پاشید.

 

در ۵۴۶ ق.م سپاهیان ایران به اطراف سارد رسیدند. سارد داراى استحکام قلعه وحصارهاى متین بود و ممکن بود نیروهاى پارسى مدتى پشت این قلعه معطل بمانند اما غفلت مدافعان قلعه سبب ورود مقدارى از سپاهیان کوروش به داخل قلعه شد و آنها درهاى قلعه را براى انبوه مهاجمان باز کردند و به این ترتیب سارد سقوط کرد. این بار نیز کوروش سرداران خود را از تخریب شهر حذر داد و حتى خود کرزوس را تا آخر عمر در دربار جاى داد.

 

سرپرسى سایکس مى نویسد: «این جنگ البته اهمیت دارد چه اگر کرزوس سفاهت نکرده بود، پیروز مى شد و مجراى تاریخ عوض مى شد و اوضاع دنیا به کلى دگرگون مى شد. بارى، مغلوبیت او تنها دولت مرتبى را که ممکن بود مانع (توسعه) شاهنشاهى آسیاى غربى کوروش شود از میان برداشت و کوروش را داراى مملکتى کرد که سابق بر آن هیچ دولتى بدان وسعت نرسیده بود.» در واقع پیروزى نسبتاً سریع کوروش بر بزرگترین قدرت دنیاى غرب (متمدن) آن زمان سبب باز شدن ناگهانى دروازه هاى جنوب اروپا به روى سپاهیان ایران شد و در حقیقت خلأ قدرت به وجود آمده در آسیاى صغیر سبب شد ایران قرن هاى متمادى به مقدرات این منطقه مسلط شود. علاوه بر آنکه این امپراتورى کهنسال با رسیدن مرزهاى ایران به شمال بابل، مانند هدفى در محاصره همه جانبه ایران قرار گرفت و چنان که بعدها رخ داد، سقوط لیدیه سبب سقوط بابل و مصر نیز شد.

 

 

نوشته : علی غفوری از كتاب صد جنگ بزرگ تاريخ

لینک به دیدگاه

[h=2]بررسى ۱۰۰ جنگ بزرگ تاریخ (بخش دوم)[/h]

 

Thermopylae.jpg

 

پیروزى کوروش کبیر به کرزوس سبب ورود ایران به آسیاى صغیر و هم مرز شدن ایرانیان با «دولت شهر»هاى یونان شد. یونانیان از همان ابتدا از ورود این میهمان ناخوانده ناخشنود بودند. چرا که لیدیه قدرتى متوسط و غیرخطرناک بود، حال آنکه امپراتورى ایران یک امپراتورى جوان بانفوس و قدرت رزم بسیار زیاد بود. کوچ نشینان یونانى سرانجام در ۴۹۹ ق.م علیه پارس ها شوریدند و در این کار خود از یونانیان اروپا نیز کمک خواستند. اسپارت ها از کمک به یونانیان مهاجر خوددارى کردند، اما آتن ۲۵ کشتى نیرو به کمک آنها فرستاد. (تاریخ جهانى، تألیف ش. دولاندلن – جلد اول ص ۱۱۱)

یونانیان به کمک مردم «ایونى»، شهرهاى منطقه را گرفتند و در همان سال سارد را آتش زدند.

براى داریوش بزرگ که در آن زمان بزرگترین امپراتورى تاریخ را در اختیار داشت و ماوراءالنهر، شمال شرق آفریقا، مدیترانه شرقى، آسیاى صغیر، منطقه حاصلخیز هلال خضیب و بین النهرین را در اختیار داشت، اقدام یونانى ها بسیار گستاخانه جلوه کرد و با نیروهاى مستقر در منطقه، یونانیان را به عقب راند و ظرف ۴ سال کل منطقه را مطیع خود کرد و شهرهاى ایونى را به آتش کشید. در ۴۹۲ ق.م در منطقه آسیاى صغیر دیگر دشمنى براى عرض اندام نمانده بود. اما داریوش هنوز راحت نبود.

یونانى ها از نظر جنگى مردمى ورزیده بودند و سال ها مزدورى، از آنها سربازان حرفه اى و قدرتمند ساخته بود. داریوش مى دانست در نبردهاى اخیر تنها با آتن طرف بوده، حال آنکه قدرت اصلى در اختیار اسپارت بوده است. شاید بتوان مردان جنگى اسپارت را حرفه اى ترین رزم آوران تاریخ قدیم دانست. بنابراین اگر داریوش مى خواست مانند سلف بزرگ خود کوروش خیال خود را از جانب غرب راحت کند، باید آتن و اسپارت را از بین مى برد.

 

نخستین جنگ مدى

 

در ۴۹۲ ق.م نیروى دریایى ایران به فرماندهى داماد داریوش به سمت یونان حرکت کرد، اما گرفتار توفان شدیدى شد و بسیارى از کشتى هاى ایران غرق شدند. داریوش که نقشه خود را شکست خورده دید، سفرایى را به آتن و اسپارت فرستاد، اما یونانیان آنها را کشتند.( تاریخ جهانى، تألیف ش. دولاندلن – جلد اول ص ۱۱۲)

اکنون به نظر مى رسید جنگ اجتناب ناپذیر است.

در ۴۹۰ ق.م نیروهاى ایران با ۶۰۰ کشتى که اغلب متعلق به فینیقیان بود به همراه ۱۰۰ هزار سرباز راه یونان را در اروپا در پیش گرفتند (البته رقم ۱۰۰ هزار سرباز ممکن است اغراق آمیز به نظر برسد.) فرماندهى ایرانیان با «آرتافرن» و فرماندهى آتنى ها با «اریستید» و «همیتوکل» بود.

ایرانى ها در جلگه ماراتن پیاده شدند و پس از ۹ روز، درگیر نبرد با یونانیان شدند و على رغم درهم کوبیدن مرکز و قلب یونانیان به دلیل شکست از جناحین، مجبور به عقب نشینى به کشتى ها شدند.

روایت سرپرسر سایکین نیز از نبردهاى اول ایران و یونان چنین است:

«فرماندهان سپاه ایران عوض آنکه (پس از پیروزى هاى اولیه در خاک یونان) آتن را منظور نظر اصلى قرار دهند، اوقات خود را صرف امور جزئى رساندند و دشمن اصلى را غضبناک و متحد ساختند.» در ۴۹۰ ق.م سپاه ایران در ماراتن در ۲۰ مایلى شمال شرقى آتن متحد شد و با رایزنى یک یونانى به نام هیپ پیاس براى مبارزه با یونانیان آماده شدند. ابتدا قرار بود ارگ قلعه به دست طرفداران هیپ پیاس بیفتد، اما طرفداران وى نتوانستند ارگ را بگیرند و چند روز بعد جناحین دو سپاه به یکدیگر یورش برده و ۴۰ هزار ایرانى و ۱۰ هزار یونانى در هم آویختند. یونانیان به سرعت دریافتند که مى توان با استفاده از نیروى تجربه و وطن پرستى ایرانیان را در ماراتن شکست داد.

«حمله در زیر دره و دانا با کمال سرعت وقوع یافت و فاصله بین دو اردو که درست یک میل بود، ظرف ۸ دقیقه پیموده شد (البته این ادعا محل تردید است، چرا که پیاده نظام سنگین اسلحه یونان نمى توانست با این سرعت حرکت کند)، ایرانیان از اینکه جماعتى از یونانیان بدون تقویت سواران به آنها حمله کرده اند، تعجب کردند و این واقعه را ضعیف شمردند، لیکن قبل از آنکه به خود آیند، یونانیان به ایشان رسیده بودند. پارسیان و طایفه سکاها که در قلب (سپاه) بودند، خوب مقاومت و بعد غلبه کردند، اما آتنى ها در جناحین غالب شدند و سپس از آن به قلب روى آوردند.» ( تاریخ ایران – سرپرسى سایکس – جلد اول – ص ۲۵۶)

پیرنیا نیز در کتاب تاریخ ایران باستان خود مى گوید:

«یونانیها که مى دانستند ایرانیان تیراندازان ماهرى هستند و اگر از دور جنگ کنند، طاقت تیر آنها را ندارند، خود را بى پروا به سپاه ایران زدند و جنگ تن به تن را آغاز کردند. سپاه آتنى سنگین اسلحه بود، یعنى اسلحه دفاعى (جوشن، خود و نیزه بلند) داشت، در صورتى که سپاه ایران فاقد تجهیزات بود و سپرهایشان نیز استحکام سپر یونانیان را نداشت.»

در هر حال نتیجه جنگ عقب نشینى موقت از خاک یونان بود. اگرچه داریوش این شکست را مهم نشمرد و بلافاصله در کار تدارک سپاه بسیار بزرگى شد.

 

جنگهاى دوم مدى

 

داریوش براى فتح یونان نیازمند سپاهى سنگین اسلحه بود و اکنون تاریخ، دوباره تکرار شده بود. همانگونه که هوخشتر پادشاه ماد در دو قرن قبل پى برد نابود کردن سپاههاى منظم و حرفه اى آشور تنها با سپاهیان آموزش دیده مشابه آن امکانپذیر است. جمع آورى سپاه جدید ۳ سال به طول انجامید، در همین زمان داریوش فوت کرد. (۴۸۵ ق. م)

به این ترتیب خشایارشا وارث ارتشى بزرگ و آماده شد. او پس از خواباندن شورش مصر آماده هجوم به یونان شد. از گزافه گویى یونانیها که بگذریم (برخى مورخان قدیم، سپاه وى را ۸۰۰ هزار تا ۵ میلیون نفر! تخمین زده اند، حال آنکه گویى از جمعیت دنیاى قدیم بى اطلاع بوده اند) باید اذعان داشت سپاه جمع آورى شده توسط خشایارشا تا آن تاریخ نظیر نداشته است. اکنون نبرد دوم ایران و یونان در راه بود.

توضیحاتى درباره جنگ ماراتن

یونانیان جنگ ماراتن را نقطه عطفى در تاریخ خود مى دانند. تمدن غرب نیز براى این نبرد ارزشى بیش از اندازه قائل است تا جایى که معروف ترین ورزش المپیک با نام دوى ماراتن مبدل به سمبل مسابقات جهانى المپیک شده است.

اما اطلاعات ما از این نبرد تا چه اندازه با واقعیات مطابق است؟

چند ماه قبل در روزنامه ایران مقاله اى از یک فرمانده ستاد ارتش به چاپ رسید که نشان مى داد روایت مورخان از این نبرد چندان مورد تأیید نیست. این کارشناس نظامى از قول مورخان آلمانى نقل کرده است ترکیب نیروهاى یونانى به ویژه آن که سنگین اسلحه بوده اند، به آنها اجازه نمى داد در دشت کم عرض ماراتن به ایرانیان حمله برند. وى از هانس ولبروک مورخ آلمانى نقل مى کند که نوشته هاى یک افسر ستاد ارتش آلمان را خوانده که به هنگام بررسى دشت مارتن تأکید کرده است «در این دشت حتى یک تیپ (حدود ۵ تا ۸ هزار سرباز) نمى تواند به تمرین بپردازد چه برسد به آنکه شاهد نبرد دهها هزار سرباز باشد.»

این تحقیق کوچک همچنین از قول تاریخ نویس دیگرى آورده است: «فرمانده سپاه ایران متوجه شد میدان عمل و باریک بودن عرض میدان مانع از کاربرد سواره نظام مى شود، بنابراین دستور عقب نشینى به سربازان خود (و بازگشت به کشتى) را مى دهد که هرودوت صدور فرمان عقب نشینى را به منزله شکست سپاهیان ایرانى تلقى مى کند. در یک کلام مى توان گفت، روایات جنگهاى ایران و یونان به دلیل یکجانبه گرایى مورخان یونان (آن هم با ارائه ارقام حیرت آور از تلفات نیروهاى درگیر) چندان مورد استناد نیست.

ناپلئون نیز در یادداشتهاى سالهاى آخر عمر خود در جزیره سنت هلن مى گوید: «درباره جزئیات پیروزى پرهیاهوى یونانیان نباید فراموش کرد که اینها گفته هاى یونانیان است و آنان مردم لافزن و گزافه گو بوده اند و هیچ تاریخ ایرانى اى تاکنون نوشته نشده که از روى آن بتوانیم پس از استماع سخنان دو طرف به یک داورى صحیح برسیم.»

گفته ناپلئون بسیار تأمل برانگیز است، چرا که وى به عنوان یک نابغه نظامى با شک و تردید به جنگهاى ایران باستان و یونان مى نگرد و در جاى دیگر نیز آنها را غیر قابل باور مى داند.

 

نبرد پلاته

 

در ۴۸۰ ق. م سپاهیان ایرانى به فرمان خشایارشاه از سارد حرکت کرده و پس ازعبور از هلسپونت، تراس و مقدونیه به حوالى تسالى رسید. نیروى دریایى ایران نیز علاوه بر جابه جایى نیروهاى ایرانى درکنار آنها حرکت مى کرد.

دراین زمان یونان از چند دستگى رنج مى برد. این چنددستگى اگرچه به زیان مدافعان بود اما براى مهاجمان نیز توفیقى نداشت. چرا که یونانیان بى نهایت متلون المزاج بوده و هرآینه به سمت یک سردار، روى خوش نشان مى دادند. درنهایت اکنون که آتن در خطر بود، یونانیان موقتاً دشمنى را کنار گذاشتند و سعى بر ممانعت از ورود ایران به یونان مرکزى گرفتند. سپاه ده هزار نفرى یونانیان در تنگه ترموپیل موضع گرفته و سعى کردند مانع ورود ایرانیان به خاک اصلى یونان شوند اما برترى مطلق نیروهاى ایران سبب شکست یونانیان و مرگ لئونیداس شاه اسپارت شد.

عبور سپاه ایران سبب شد آتن بلادفاع در برابر شاه ایران قرارگیرد و در نتیجه آتنى ها شهر را ترک کرده و به اطراف عقب نشستند. آنگونه که منابع غربى و یونانى ذکر مى کنند، ایرانیان آتن را ویران مى کنند (البته این اقدام به تلافى به آتش کشیده شدن سارد بوده است.) اما نبرد هنوز تمام نشده بود. یونانیان در دریا با استفاده از نبوغ کل فرمانده یونانى، درتنگه اى میان ساحل و جزیره سالامیس به نبرد با نیروى دریایى ایران پرداختند.

تنگى جا سبب شد ایران نتواند از برترى عددى خود استفاده کند و درنتیجه سالامین (یا سالامیس) محلى براى صدمه جدى نیروى دریایى ایران شد.

خشایار شا که در آن زمان وسیع ترین امپراتورى تاریخ را دراختیار داشت، حاضرنبود براى فتح یونان بیش از این زمان صرف کند. ازطرفى نیز اخبارى که به او مى رسید حکایت از اوضاع درهم ریخته یونان داشت. آتن تسخیر شده بود اما تراس، مقدونیه، اسپارت تسالى، تب، پلوپونزى و قبایل دیگر یونانى کاملاً مطیع نشده بودند و براى شاهنشاه ایرانى مقدور نبود بابت ایالات کوچک یونانى کرانه هاى شرقى، جنوبى و مرکزى امپراتورى را چندسال بدون نظارت رهاکند.

خروج شاه ایران از منطقه سبب شد یونانیان قوت قلب یابند. در بهار ۴۷۹ قبل ازمیلاد، پلوپونزى ها و اسپارتى به کمک آنیما آمده و در دشت پلاته نیرویى را جمع کنند که به گفته مورخان غربى ازجمله رولاندلن تا آن زمان سابقه نداشت.

سپاه ۱۰۰هزارنفرى متحدشده یونان در جلگه پلاته به نیروهاى پارسى به فرماندهى مرادنیوس حمله ور شدند و على رغم تحمل ضربات سنگین از کمانداران ایرانى درنهایت به دلیل برترى تجهیزات قلب سپاه ایران را درهم شکستند.
لینک به دیدگاه

[h=2]بررسى ۱۰۰ جنگ بزرگ تاریخ (بخش سوم)[/h]

یونان

مرکز مناقشه هاى بزرگ نظامى

 

salamis7.jpg

 

دروغهاى یونانى

 

هرودوت درباره سپاه خشایارشا مبالغه زیاد کرده و براى آنکه یونان را قوى نشان دهد براى سپاه ایران عظمتى فوق تصور قائل شده است. پیرنیا در پانوشت کتاب خود مى نویسد: هرودوت مى گوید: دریاچه اى با محیط ۵‎/۵ کیلومتر براى سیراب کردن (چهارپایان) کافى نبود و این دریاچه که پس از رود «نس تس» واقع بود، خشک شد!

حال آنکه چنین دریاچه اى احتمالاً باید ۳ میلیون تن آب داشته باشد که براى سیراب کردن ۳۰۰میلیون رأس دام کافى بوده. یا آنکه یونانیان دیگرى، سپاههاى ایرانى را بین ۸۰۰ هزار تا ۵ میلیون نفر تخمین زدند، حال آنکه بخوبى واضح است، گردآورى سپاههاى ۲۰۰هزارنفرى نیز در دنیاى قدیم تقریباً غیرممکن بوده و برخى مورخان جدید کاملاً تردید مى کنند و حداکثر نیروهاى ایران را ۱۶۰ هزارنفر مى دانند.

البته ممکن است مجموع نیروهاى ارتش امپراتورى هخامنشیان حتى ۴۰۰ یا ۵۰۰هزار نفر بوده باشد اما سخن برسر تمرکز این تعداد نیرو درمنطقه اى به وسعت کمتر از یک درصد امپراتورى بزرگ ایران است.

چگونه مى توان پذیرفت ایران مرزهاى عظیم شرقى، بین النهرین آباد، مرزهاى ناشناخته شمالى و مرکز پهناور شاهنشاهى را بدون حفاظت بگذارد و سپاه خود را به منطقه کوچک و کم وسعت آتن بکشاند؟

البته نگارنده اذعان دارد از آن بضاعت علمى هم برخوردار نیست که تحقیق مفصلى پیرامون جنگهاى ماراتن، سالامین، پلاته و ترموپیل انجام دهد اما به جرأت مى توان گفت نبردهاى مذکور از نظر نظامى به آن درجه که ۲۵ قرن درباره آنها تبلیغ شده، ارزش ندارند. چرا که اگر ملتى بتواند با ۳۰۰ سرباز (!) درتنگه ترموپیل مانع حرکت قشون چندصدهزارنفره ایران شود (و در نهایت ۲۰ هزار ایرانى را ازبین ببرد) و یا در پلاته با ۱۵۰ کشته ۲۶۰هزار ایرانى را ازپاى درآورد(!) هرگز بسادگى به خاک اندک یونان قناعت نمى کند و مانند روم ۱۰۰۰سال به دنیا حکومت مى کند و حداقل آسیاى صغیر و بین النهرین را از ایران مى گیرد.

اما متأسفانه اکنون دروغهایى نظیر ماراتن، سالامیس و ترموپیل درکنار نبردهاى دروغین اسکندر قرنهاست تحت عنوان تاریخ به داخل کتابها راه پیداکرده اگرچه تمام نویسندگان غرب نیز آنها را نپذیرفته اند. از آن جمله درکتابهاى کالین مک ایودى، رولاندلن و ولبروک از این داستانها اثرى نیست و یا آنکه ناپلئون آنها را باور نمى کند.

پیرنیا به نقل از نیبور مى نویسد: نیبور از بزرگى ارقام هرودوت (پدر تاریخ؟!) به این دلیل تعجب مى کند که مى گوید آیا او نمى دانسته این ارتش عظیم در تراکیه، مقدونى و یونان [از نظر تنگى جا و گرسنگى] تلف مى شده است؟

پیرنیا این نیرو را ۳۵۰هزارنفر تخمین مى زند.

 

روایت سرپرس سایکس از جنگهاى دوم ایران و یونان

 

سرپرس سایکس با آنکه از دانش نظامى قرن بیستم بهره برده اما به گونه اى عجیب روایتهاى هرودوت را از لشکرکشى ایران به یونان قبول و ذکر مى کند ایران درهنگام عبور از هلسپونت حداقل از یک میلیون نیرو برخوردار بوده و مى افزاید: ایرانیها پس از عبور از ترموپیل به نزدیکى آتن رسیدند.

تا اینجا براى پارسیها بد پیش نیامده بود از سخت ترین معابر گذشته، ناوهاى یونانى هم بعد از محاربه به عقب نشستند و راه یونان مرکزى بى مانع و منازع براى مهاجمین بازشد. سپس خشایارشا به فوسیس رفت و آن را به غارت داد و آنگاه قشون عظیم، متوجه اتیک شد.

آتنیان چون در ترموپیل امید موفقیت داشتند (تا آن زمان) آتن را تخلیه نکرده بودند اما پس از آن عجله کردند و در نهایت آتن به دست ایران افتاد…»

وى درباره جنگ سالامیس نیز مى نویسد:

همین که طلیعه صبح ظاهر شد، یونانى ها از کثرت عده دشمن واهمه کرده و ناوهاى خود را به ساحل بردند اما غفلتاً به دشمن حمله ور شدند… جنگ در کمال سختى درگرفت و کثرت عده ناوهاى ایرانى براى ایشان بیشتر ضرر بخشید، اگرچه در میسره (چپ) غالب بودند اما بالاخره در میمنه (راست) مغلوب گردیدند و دویست کشتى ایشان خراب شد.

سرپرسى سایکس مى افزاید:

این جنگ دریایى بزرگ که یکى از محاربات قطعى دنیا است و من در این باب معتقدم که نتیجه این واقعه قطعى تر از جنگ ماراتن بود.

 

جنگهاى مردونیه

 

پرده سوم یعنى پرده آخر کشمکش طولانى دلیرانه بین لشکر بى شمار آسیا و یونانى ها بلند شد. خشایارشا هنگامى که در تسالى توقف داشت، زبده قشون خود را که ایرانیان بلندهمت مى خواستند به واسطه آن یونان را بر مستملکات شاهنشاه اضافه کنند، به مردونیه سپرد. بنابراین سردار نامبرده از مزاحمت دسته هاى بى لجام، ویژه از زحمت شخص شاه و درباریان او مستخلص شد، چه اینها قوه و قدرت حربى را اضافه نمى کردند ولى نگاهدارى و خواربار رسانیدن به ایشان بر اشکال کار مى افزود. گذشته از اینکه تقریباً مسلم شده است هر وقت دربار در اعمال نظامى مداخله کند، البته مصیبت و بدبختى نتیجه آن مى شود.

مردونیه در امر یونانیها مجرب شده بود و قبل از اینکه حرکتى بکند بدواً از هاتف هاى مختلف استشاره کرد. به علاوه با کمک پادشاه مقدونیه با آتنیان بناى مذاکره گذاشت و تکلیف شرافتمندانه اتحاد با شاهنشاه را به ایشان ارائه داد. اسپارتیان چون متوجه این امر شدند، سفیرانى به نزد آتنیان فرستادند و عهد و پیمان کردند و با اینکه تا آن وقت دولت اسپارت شرکت چندانى در کار نداشت و آتنیان صدمات کلى خورده بودند، تعهد سفر را قبول کردند و در جواب شاهنشاه گفتند تا خورشید در مدار آسمان خود باقى است ما با خشاریار متحد نخواهیم شد. مردونیه چون متوجه شد آتنیان از سایر یونانیها جدا نمى شوند از تسالى متوجه جنوب شد و مجدداً ده ماه بعد از نوبت اول آتن را اشغال کرد و آتنیان دست تنها مانده و متحدین کمکى به ایشان کردند و خانواده هاى خودرا به سالامیس فرستادند و در آنجا محفوظ ماندند. در این موقع باز مردونیه با آتنیان و همچنین مردم ارگیوس مذاکره کردند اما ثمرى نبخشید. از آن طرف اسپارتیان به استحکام تنگه کنت مى پرداختند و عقل علیل ایشان به اینکه لزوم شرکت در عمل را احساس کنند، وافى نبود و در حقیقت به قدرى در تقاعد خود مداومت کردند که نزدیک بود پیمانه حوصله و صبر آتنیان لبریز شود، بالاخره بعد از وفات کلئومبروتوس و جلوس پوزانیاس بناى فعالیت را گذاشتند و لشکر پلوپونس مأمور به حرکت شد و معجلاً به طرف شمال به ملاقات دشمن شتافت. مردونیه آنچه را از آتن باقى مانده بود، خراب کرد و به پئوتیه رفت. در آنجا متحدین به او کمک کردند و به علاوه این منطقه براى حرکات و گردش سواران نیز مناسب تر از دشت آتیک بود. لشکر یونان که سوار نبودند، دنبال رفتند و ابتدا در دامنه هاى کوه کى ته ان قرار گرفتند. چه در آنجا کمتر از جلگه در معرض حملات سواران پارسى بودند.

مردونیه براى خسته کردن یونانیها تمام سواران خود را در تحت ماسیس تیوس فرستاد و آنها به شیوه ایرانى ها حملات پى در پى برده، تلفات زیاد وارد آورند و بالاخره اسب ماسیس تیوس مجروح شده و او را به زمین انداخت. یونانى ها فوراً شتافته و سردار افتاده را به قتل رساندند و هرچند سواران پارسى براى بردن نعش او حمله بسیار شدید بردند، موفق نشدند و با تلفات زیاد و با کمال افسردگى به اردوى خود مراجعت کردند.

جنگ پلاته در سال۷۴۹ قبل از میلاد

 

لشکر یونان از این پیشرفت خود مغرور شده و ازنظر فراوانى تهیه آب نیز اطمینان پیدا کرده از تحت حفاظت تلال درآمده موضعى اختیار کردند که یسار آن بر یکى از شعب رود آسپ تکیه داشت و یمین وى نزدیک چشمه گارگافى بود و اصل رود آسپ بین یونانى ها و ایرانى ها کشیده مى شد. در این حال سواران ایرانى بهتر مى توانستند کار کنند. موقعیت جدید یونانى ها دو معبرى را که خطوط ارتباطیه آنها مابین آن دو معبر واقع مى شد، حفظ نمى کرد و بنابراین قافله اى مرکب از پانصد حیوان بارکش با رانندگان و شاید همراهان آنها گرفتار پارسى ها و قطعه قطعه شدند.

مردونیه میل داشت با یک جنگ قطعى کار را تمام کند. البته شاید علت اشتیاق او به اتمام کار، تنگى خواربار بود. نقشه او این بود که سواران خویش را به کار انداخته، یونانى ها را به دست و پا بیندازد. او تا اندازه اى هم موفق شد. سوارانش که تیرانداز بودند و نمى توانستند از نزدیک محاربه کنند با تیراندازى زوبین لشکریان یونانى را خسته و چشمه گارگافى را که مشرب تمام یونان بود، خراب و پر کردند. مطالبى که هرودوت نقل مى کند بر مساعد بودن اوضاع براى پارسى ها دلالت دارد. طورى که یونانى ها مقام تعرض را رها کرده مصمم شدند شبانه عقب نشسته نزدیک پلاته موقعیت بهترى اختیار کنند. این امر مشکل ترین اعمال جنگى بود و به خوشى صورت نگرفت. به این معنى که یکى از سرداران اسپارتى چندین ساعت از عقب نشینى امتناع ورزید و قلب لشکر که از دسته هاى کوچک تشکیل شده بود، از جناحین جدا شد. چون روز برآمد، قسمتهاى عمده قشون اسپارتى و آتنى به قدرى از هم فاصله داشتند که نمى توانستند به یکدیگر معاونت کنند و اسپارتى ها به دست دشمن نزدیکتر بودند و سایر متحدین به هیچ وجه دیده نمى شوند.

مردونیه به قاعده باید فتح را مسلم دانسته باشد زیرا تقریباً دویست هزار تن ایرانى و پنجاه هزار تن یونانى داشت و در برابر او بیش از صد هزار تن یونانى نبود و آنها هم لااقل به سه دسته منقسم شده و نمى توانستند به یکدیگر کمک کنند. پس به شوق تمام سواران را به حمله نسبت به اسپارتیان واداشت و سپاهیان جاوید را هم به دنبال ایشان انداخت. اسپارتیان که ساعت را نحس مى دانستند تیرباران دشمن را تحمل کرده و دست درنیاوردند تا موقعى که معلوم شد نحوست گذشته است آنگاه با دشمن دست به گریبان شدند.

پارسى ها شجاعت فوق العاده اى از خود نشان دادند، اما حربه و اسلحه شان کافى نبود و تمام مساعى آنها بى فایده ماند و عاقبت مردونیه رشیدهم که بر سپاه جاوید فرماندهى مى کرد کشته شد و هزاران تن از سپاهیان مذکور نیز در اطراف جنازه او به قتل رسیدند. کشته شدن سردار که غالباً در محاربات آسیایى اسباب پریشانى لشکر مى شود در این موقع نیز همین اثر را بخشید و قشون پارس با اغتشاش تمام به اردوى خود بازگشت . ضمناً آتنیان که به مدد اسپارتیان مى آمدند گرفتار لشکریان یونانى مردونیه شدند اما این جماعت به استثناى بیوتى ها در امر محاربه اهتمامى نشان نداد و با عقب نشینى آنها، آتنى ها براى یورش به اردوى ایرانى پیش رفتند. زیرا آنها مهندسین یونان محسوب مى شدند و اسپارتى ها منتظر ورود ایشان بودند.

کشتارى که در اردوى ایران واقع شد فوق العاده بوده آسیایى هاى دل باخته چندان مقاومتى نکردند و از قرارى که هرودوت نقل کرده فقط سه هزار نفر از ایشان جان به در بردند ، لیکن یک دسته چهل هزار نفرى به سردارى «ارته باز »که مخالف نظریات مردونیه بود و عقیده داشت باید صبر کرد و با تأنى پیش رفت ، با نظم و ترتیب کامل عقب نشینى کردند و به هیچ وجه با یونانیها طرف نشدند ، از این گذشته گمان نمى رود پیادگان یونانى توانسته باشند قوه مهم سواره پارسى را گرفتار کنند. خلاصه شجاعت اسپارتیها فیروزى یونان را قطعى و کامل ساخت. لشکریان یونانى در میدان وسیع و اوضاع غیرمساعد گرفتار شده و فقط دو دسته از سه دسته حاضر بودند. آنها هم نمى توانستند به یکدیگر قوه برسانند. اما با وجود کثرت عدد طرف مقابل و نواقصى که در کار خودشان بود نظام و اسلحه یونانى اسباب نصرت و ظفر کامل ایشان را فراهم آورد.*

نتیجه نبردهاى دوم

 

بى حاصلى نبردهاى یونان سبب شد ایران هیچگاه نتواند وارد خاک اروپا شود. به عبارتى مى توان گفت سال ۴۸۰ ق.م سالى بود که در آن حد نهایى شمال غربى متصرفات ایران براى طول تاریخ مشخص شد. شکست ایران در یونان دلایل متعددى داشت که مهمترین آن وجود مناطق تنگ و کم عرض جنوب اروپا (یونان) ، نیاز به قواى بحرى، کم اهمیتى خاک یونان درمقابل دردسر آن و در نهایت پیچیدگى اقوام یونانى تبار ساکن در منطقه بود. به طورى که در نوشته هاى مورخان غربى نیز حاکى است اقوام مذکور پیمان و قول خود را به سادگى مى شکستند و در آخر آنچه را نباید از یاد برد، گزافه گویى برخى مورخان است که «این شکستها دموکراسى یونانى را نجات داد» ! حال آنکه هر آدم منصفى مى تواند به سادگى به نگارنده حق دهد که این نکته را باور نکند چرا که دموکراسى یونان چیزى جز حکومت چند ده هزار نفر به صدها هزار برده ، زن و مردم عادى نبوده و یونانیان به گفته خودشان همواره تخصص جالبى در کشتن سرداران و افراد موفقشان داشته اند. تیمو ستوکل ، پیتراتوس، ماراتوس و سقراط همه به دست هموطنانشان کشته شدند و یا آنکه یونانیان هیچگاه با آرامش در کنار هم نبوده اند نبردهاى طولانى اش و اسپارت گواهى بر این ادعا هستند.
لینک به دیدگاه

[h=2]بررسى ۱۰۰ جنگ بزرگ تاریخ (بخش چهارم)[/h]

قسمت چهارم

جنگ ششم، جنگهاى پلوپونز

 

ورود اسکندر به بین النهرین

 

alexander_mosaic.web.1.jpg

 

پایان نبردهاى یونان و ایران سبب شد اتحادیه یونان با مشکل مواجه شود. البته این اتحادیه از همان ابتدا نیز براساس «دوستى » شکل نگرفته بود بلکه نزدیک شدن خطر بزرگ یک امپراتورى آسیایى این اتحادیه را ایجاد کرد اما در نهایت یونانیان که قومى جنگجو، فرصت طلب و ناآرام بودند، در سال ۴۳۳ قبل از میلاد دوباره آماده نبرد، با یکدیگر شدند. جنگهاى پلوپونز را مى توان یکى از مهیب ترین جنگهاى داخلى دنیاى باستان دانست.

اسپارت و آتن

 

در بین دولت شهرهاى یونان ، آتن و اسپارت از موقعیت ویژه اى برخوردارند. آتنى ها در ایجاد ثروت، شوکت و بناسازى و اسپارت در توان بالاى رزمى قدرت زیادى داشتند. تدابیر تیموستوکل، سردار یونان فاتح نبرد دریاى سالامیس سبب شده بود آتن دوباره مبدل به شهر اول یونان شود و این براى اسپارتیها قابل تحمل نبود. اسپارتیها مى دانستند که توان نظام آتن هرگز قادر به مقابله با «زوبین » اسپارتى نیست و به همین اساس اعتقاد داشتند، «ثروت متعلق به کسى است که قوى تر باشد». این مسأله سبب شد اسپارتیها براى نبرد منتظر بهانه باشند. در ۴۳۲ قبل از میلاد این باند به وجود آمد.

 

نبرد بین ۲ شهر کورسیر و کرنت سبب ورود آتن به نفع کورسیر شد. و کرنت نیز از برادر بزرگتر خود اسپارت کمک خواست. اسپارتیها که ۱۰ سال بود دست به اسلحه نبرده بودند، فرصت را مغتنم شمرده و آماده کارزار شدند. اکنون «اتحادیه پلوپونز» بار دیگر تشکیل شده بود. اسپارت، تب، فوسید، لوکرید، اتولى و مقدونیه همه به آتن اعلام جنگ دادند. آتن نیز بیکار ننشست و پلاته، کورسیر، اکارنانى و تراسها که محتاج ثروت آتن بودند آماده کمک به آتن شدند ، حصار شهر آتن بسیار بزرگ ، نیروى دریایى آن قدرتمند (مجهز به ۳۰۰کشتى) و ثروت آن بسیار زیاد بود اما این شهر به خوبى مى دانست در زمین هموار هیچ نیرویى قادر به مقابله با قدرت اسپارت نیست.

 

نیروهاى اسپارت نیز با هم براین نکته در ۴۳۱ قبل از میلاد به آتیک (سرزمین اصلى اطراف آتن )حمله بردند و به سرعت نیروهاى مدافع را نابود کرده و کلیه اهالى ، آبادیها و شهرک هاى اطراف آتن را نابود کردند اما مى دانستند حمله به حصار آتن کار آنها نیست. نیروى دریایى آتن نیز دراین زمان فاتحانه جلو مى رفت و سواحل لاکونى و الیه را غارت کرده و هر جا سفاین اسپارت را مى دیدند، نابود مى کردند.

 

اتحادیه پلوپونز از ضعف نظامى (زمینى ) آتن استفاده کرده و ۴۲۶ پلاته را پس از ۲ سال محاصره از پاى در آوردند. نابودى پلاته سبب شد آتنى ها به تلافى ، به تحرکات دریایى خود سرعت دهند و ۴۲۵ بندر پیلوس را (که متعلق به اتحادیه بود) تصرف کرده و دهها کشتى اسپارت را از بین ببرند، موتسن سردار آتنى در این نبرد صدها نفر از بهترین نیروهاى اسپارت را از بین برد و قریب به ۵۰۰ تن را اسیر کرد. اکنون آتن تصرف جزایر را آغاز کرده بود. اسپارتها که مى دیدند على رغم قدرت زمینى، به دلیل وجود جزایر متعدد، بدون نیروى دریایى قادر به دفاع از اتحادیه نیستند و از طرف دیگر به دلیل حصارهاى بلند آتن قادر به فتح آن نیستند، پیشنهاد صلح دادند. اما فرمانروایان آتن که به پیروزى خود امیدوار و به قدرت مغرور شده بودند این خواسته را رد کردند و در ۴۲۲ با سپاهى بزرگ به مقابله با برازیداس فرمانده اسپارت رفتند. ۲سپاه در آمفى پولیس با هم جنگیدند و برترى جنگاورى اسپارتها سبب شد آتن مطمئن شود در «زمین» حریف اسپارت نیست. در این نبرد سهمگین هردو سپاه فرماندهان بزرگ خود (برازیداس وکلئون) را از دست دادند.

 

۲رقیب پى بردند هیچ کدام قادر به حذف آن یکى نیست بنابراین در ۴۲۱ عهدنامه صلحى بین ۲ طرف امضا و بخش اول جنگهاى پلوپونز تمام شد. اما خروج برخى متحدان دوطرف از صلح از همان ابتدا، نشان داد این صلح ناپایدار است.

فقر و مشکلات سبب شد اعضاى اتحادیه بار دیگر در ۴۱۳ قبل از میلاد تصمیم به حمله به آتیک (سرزمین اصلى آتن) بگیرند. این بار هدف اسپارت محو آتن به هر قیمت بود به جز اتحادیه پلوپونز، تب، فوسیدى، لوکرى، آرگوس وکور سیر نیز آماده مبارزه شدند آنها حتى مذاکرات با ایران را نیز آغاز کردند.

 

اسپارتها بار دیگر مناطق اطراف آتن را به کلى ویران کرده و این بار حتى اجازه کشاورزى را نیز از مردم این مناطق گرفتند. اسپارتها این بار به خاطر داشتند در کشور پر از جزیره یونان، نیروى دریایى بسیار راهگشا است بنابراین با استفاده از نیروهاى دریایى متفرقه شهرها وجزایر کوچک اتحادیه دریایى قدرتمند ایجاد کردند و سپس از توافق با داریوش دوم پادشاه هخامنشى، از کمکهاى عظیم مالى ساتراپ لیدى که تحت فرمان شاه ایران بود، برخوردار شدند.

 

شکستهاى پى در پى آتن سبب شد آتنیها به نیروى دریایى خود دل ببندند اما در ۴۰۸ و ۴۰۷ قبل از میلاد آنها حتى در دریا نیز از ناوگان تقویت شده اسپارتها شکست خوردند. در نبرد نهایى دریایى در سواحل لسبوس سفاین اسپارتى عمده ناوگان یونان را محاصره کردند و آتن مجبور به رساندن آخرین کشتى هاى خود براى نجات نیروى دریایى اش شد. جنگ سختى در «ارژى نوز» در گرفت. در این نبرد دریاسالاران آتنى هر آنچه در توان داشتند، رو کردند ودر نهایت ناوگان اسپارت را شکست دادند اما مرتکب اشتباه احمقانه اى شدند. آنها پیشنهاد صلح اسپارت را رد کردند. حال آنکه این امر به معناى مرگ ناوگان، ثروت و قدرت آتن بود.

 

موج بعدى نیروهاى کمک کننده به اسپارت در راه بود و دوباره پول ایران در کنار وجود دریانوردان مزدور در کنار فرماندهى پرقدرت لیزاندر دریاسالار اسپارت، سبب شد اتحادیه پرقدرت ضدآتن، در ۴۰۵ قبل از میلاد، سواحل متعدد اطراف یونان را گرفته و به «پیره» و «دسلى» نزدیک شوند. در همین زمان در هلس پونت نیز آتن تمام کشتى هاى خود را در نبرد با لیزاندر از دست داد. این امر سبب شد آتن در ۴۰۴ کلیه شرایط مهاجمان را بپذیرد و آنگونه که دولاندلن در کتاب تاریخ جهان خود مى گوید آتن حصارهاى خود را ویران کرده و دموکراسى را کنار گذارد و از همه بدتر آنکه به حضور نظامى اسپارت در اکروپولیس تن داد.

نتیجه نبردهاى پلوپونز

 

نبردهاى پلوپونز چند نتیجه بزرگ داشت. در درجه اول خروج آتن از چرخه قدرتهاى تأثیرگذار نظامى یونان بود. آتن به دلیل شکوه وجلال خود و نیز وجود مایه هاى یک تمدن بزرگ مى توانست مرکز یک امپراتورى عظیم نظامى وتوسعه دهنده یک تمدن بسیار بزرگتر ازخاک اندک یونان قدیم شود اما دسیسه اسپارت با کمک سایه دولت شهرهاى یونان این امکان را براى همیشه از آتن گرفت.

 

نتیجه دوم جنگهاى پلوپونز تضعیف بیش از گذشته توان اقتصادى، فرهنگى و نظامى مناطق ایونى نشین بود. یونان این ظرفیت را داشت که درصورت اتحاد دولتهاى بسیار کوچک و متعدد اما هم نژاد خود مبدل به قدرت نظامى برتر اروپا و غرب آسیا شود اما نبردهاى داخلى بین این اقوام ستیزه جو سبب شد همواره آلت دست قدرتهاى بزرگ باقى بمانند و نتوانند خود را از سلطه آنها خارج کنند. بارها و بارها در تاریخ دسته هاى مختلف یونان و مناطق ایونى نشین ترجیح دادند به جاى تلاش براى ایجاد یک اتحادیه ماندگار قدرتمند به دفع هم کیشان و هم نژادان خود بپردازند. باید اذعان کرد سرباز یونان از نظرنظامى نیروى منحصر به فردى بود و از افسانه پردازیهاى تاریخ نویسان یونان گذشته، صدها سال جنگ از آنها مردمانى رزمدیده و مبارز ساخته بود.

 

یونان در صورت وجود یک مغز متفکر حکومتگر مى توانست مانند آشور (به دلیل برخوردارى از سربازان حرفه اى) قرنها به منطقه حکومت کند اما چنانچه تاریخ ثابت کرد، یونانیها مزدورى را همواره بر مبارزه در راه اعتلاى کشورشان ترجیح دادند.این مسأله سبب محکم شدن جاپاى ایران بر آسیاى صغیر و قدرت گرفتن تدریجى اقوام مرکز اروپا شد.

جنگ هفتم، ورود اسکندر به بین النهرین

 

شکست پلاته در ۴۷۹ قبل از میلاد سبب شد ایران پس از آن تنها به عنوان ناظر سیاسى در جنوب اروپا حضور داشته باشد و ارتش بزرگ خود را دیگر بار در مناطق تنگ و پرجزیره یونان به خطرنیندازد. اما یونانیان درهر حال ایران را دشمن خود مى دانستند چراکه پادشاهان هخامنشى با پرداخت بودجه جنگها سبب بروز عدم تعادل در بین قدرتهاى نظامى یونان (که بسیار متعدد واز هم گسیخته بودند) مى شدند.

 

در ۳۳۵ قبل از میلاد فیلیپ مقدونى موفق به جمع آورى عظیم ترین سپاه حرفه اى یونان تا آن زمان شد (البته این گفته مورخان غربى است چرا که به نظر مى رسد در پلاته سپاه یونان بزرگتر از این رقم بوده باشد) ۳۰هزار سرباز و ۵هزار سوار. اما مرگ فیلیپ در ،۳۳۶ حمله او را به ایران ناکام گذاشت حال آنکه او در آن زمان اتحادیه بزرگى را علیه ایران ترتیب داده بود. اکنون عنان ارتش حرفه اى فیلیپ به جوانى ۲۰ساله به نام اسکندر سپرده شده بود. اسکندر براى آنکه بتواند جاى«پدر» خود را بگیرد، باید دست به اقدام پرسر و صدایى مى زد و این اقدام حملات وحشیانه مردم تراس (که علیه مقدونیها قیام کردند) و تصرف تب و فروش مردم به بردگى (!) و کشتن کلیه رقباى خود در خانواده پدرش بود. یونان این بار متحد بود و ایران درگیر تغییر مداوم سلطنت.

ورود به آسیا

 

تاریخ نویسان درباره نبردهاى اسکندر چندان بادقت عمل نمى کنند و به همین دلیل هجوم وى به ایران مجموعه اى از داستان وتخیل در کنار واقعیات است. اولاندلن که تقریباً منصفانه به تاریخ نگریسته در کتاب تاریخ جهان خود ورود اسکندر را اینگونه تصویر مى کند:

در ۳۳۴ قبل از میلاد، اسکندر بدون برخورد یا مقاومت از هلس پونت مى گذرد در حالیکه ۴۰ هزار نیروى پارسى براى نبرد آماده نبودند.اسکندر در برابر چشم حریف از رودخانه میزى گذشت… متوجه جنوب شد وایون را آزاد ساخته ،لیدى ،کارى، میلت، و هالیکارناس را با حمله تسخیر کرد و سایر شهرها نیز از فاتح جدید استقبال کردند.

در ۳۳۳ اسکندر به پیشروى در آسیاى صغیر ادامه مى دهد و در نهایت دراسیوس (در سوریه کنونى) سپاه داریوش سوم را شکست مى دهد…

داریوش ۲ سال بعد مجدداً در آربل نتوانست مانع حرکت اسکندر شود و سپاهیان او از هم پاشیدند. اولاندلن حداقل این لطف را کرده که در کتاب خود از ارقام غیرقابل باور برخى مورخان اروپایى استفاده نکرده چرا که یونانیان در نبردهاى ۳ گانه گرانیک، اسیوس و آربیل تلفات خود را حدود ۲۰۰۰ نفر و تلفات ایرانیان را بین ۲۰۰ هزار تا ۴۵۰ هزار نفر (!؟) ذکر کرده اند.

مورخان غربى پس از این ۳ نبرد براى تتمه ارتش ایران جایگاهى قایل نمى شوند و ذکر مى کنند اسکندر پس از پیروزى آربیل، بابل و شوش را متصرف شده و پرسپولیس و پاسارگاد را تسخیر مى کند.

سپس همدان، رى، دامغان ، بلخ و پنجاب را گرفته و به حوالى سند مى رسد و از آنجا دیگر از پیشروى منصرف مى شود. روایت منصفانه تر، روایت برخى مورخان ایرانى نظیر مرحوم دکتر احمد حایر و اصلان غفارى است که نگارنده مختصرى از آنها را در سال گذشته در روزنامه «ایران» (اردیبهشت ماه) منتشر کرد.

آنها معتقدند ، در حقیقت اسکندر نتوانسته داخل خاک اصلى ایران شود بلکه با استفاده از فرسودگى امپراتورى هخامنشى، مرگ داریوش به دست رئیس نگهبانان و اندکى خوش شانسى موفق شده بزرگترین امپراتورى باستان را از میان بردارد.

چرا نسبت به جنگهاى اسکندر تردید وجود دارد؟

 

ناپلئون معتقد بود چون در روایات یونانیان ازنبردهایشان با ایران یک طرف دعوا (یعنى ایرانیان) اطلاعاتى را ارائه نداده اند، بنابراین روایت یونانیان قابل اتکا نیست و علاوه بر آن تاریخ گفته شده توسط مورخان یونانى بیشتر به داستانسرایى شبیه است تا تاریخ.

اسکندر به دلایل زیر نمى توانسته سپاهیان چندصدهزار نفرى هخامنشى را با استفاده از نبوغ شکست دهد ویا صدها شهر بزرگ را ظرف چند سال بگیرد.

 

۱ – در دنیاى قدیم سپاهیانى که علیه هم وارد نبرد مى شدند اگر برترى ۲ یا ۳ بر یک را در طرف مقابل مى دیدند، تن به نبرد نمى دادند چرا که شکست را قطعى مى دانستند مگر آنکه امکان شورش یا بى انگیزگى در سپاه مقابل بوده باشد.

۲ – اسکندر وسایل قلعه گیرى نظیر منجنیق و برجهاى متحرک نداشت در این صورت نمى توانست قلعه ها رافتح کند و اگر مى داشت نیز نمى توانست به سرعت هزاران کیلومتر را بپیماید.

۳ – یونانیان سابقه آشنایى با بین النهرین ، شرق ایران، مرکز ایران، شمال ایران وماورالنهر را نداشتند.

بنابراین نمى توانستند، جسورانه ۶ هزار کیلومتر وارد عمق خاک ایران ، آسیاى میانه و غرب هند بشوند.

۴ – لجستیک براى چنین ارتشى در دنیاى قدیم آن هم توسط کشور کوچکى مانند یونان ناممکن بود و بدون لجستیک نیز یک سردار نمى توانسته پیشروى کند.

۵ – سن و سابقه اسکندر نمى توانسته به عنوان جوان ۲۰ ساله اجازه دهد با قویترین ارتشهاى منظم تاریخ دنیاى باستان نبرد کرده و به سادگى آنها رابا همان ۳۰ هزار نفرى که از همان ابتدا از یونان آورده بود، شکست دهد.

 

شاید این سؤال مطرح شودکه اگر نسبت به داستان اسکندر شک و شبهه وجود دارد چرا باید جنگهاى او را جزو جنگهاى تأثیرگذار تاریخ دانست؟

مى توان گفت اسکندر در نبرد با ایران در منطقه بین النهرین، آسیاى صغیر، مصر و سوریه به پیروزى رسیده (البته ممکن است اما حتمى نیست).

 

او مى توانسته از سستى ارکان حکومت هخامنشى در سالهاى آخر کار استفاده کرده و به همان شیوه اى که ۱۰۰۰ سال بعد اعراب استفاده کردند سربازان بى رغبت حریف را از پاى درآورده و سپاهیان ایران را متفرق کرده باشد.اما او از اینکار نتوانسته براى ورود به ایران بهره ببرد. چرا که زاگرس مانند مانع بزرگى، مانع ورود او به فلات ایران مى شده و عظمت خاک ایران نیز خطوط مواصلاتى او را طولانى کرده و پیروزى وى را ناممکن ساخته است بنابراین وى از جنوب بین النهرین (و شاید بخشى از خوزستان) آن سو تر نرفته است. اما اسکندر به هر تقدیر سرنوشت نهایى یک امپراتورى باستان را رقم زده و تیر خلاص را بر پیکر حکومت ۲۰۰ ساله هخامنشى شلیک کرده است.

 

این نکته را باید اذعان کرد که اسکندر تنها سردار یونانى بوده که جرأت حمله به ایران را (در قلمرو آسیایى ایران) به خود داده و در نهایت اینکه در ۳ نبرد گراتیک، اسیوس و آربیل (که درباره جزئیات آنها نمى توان به گفته مورخان یونان استناد کرد) قدرت نیروهاى شاه ایران را بلا اثر کرده (و یا اینکه این نیروها از نبرد با او سرباز زده اند مثلاً به دلیل تنفر از فرماندهانشان، خیانت آنها و یا مزدور بودنشان) و خود را حتى به بابل افسانه اى رسانده است.

 

به هر حال مرگ شاه ایران، سقوط هخامنشیان و شکست و یا نتیجه نگرفتن از ۳ جنگ سبب شد تا ایران ۸۰ سال از صحنه بین المللى حذف شود و این فرصت خوبى براى قدرت گرفتن مردم اروپاى جنوبى، کارتاژها و مردم خاور نزدیک بود.

 

۱- تاریخ ایران – جلد اول – سرپرسى سایکس – ص۲۷۰

*تاریخ ایران – سرپرسى سایکس جلد اول – صفحات ۲۷۳ تا ۲۷۷
لینک به دیدگاه

[h=2]بررسى ۱۰۰ جنگ بزرگ تاریخ (بخش پنجم)[/h]

نبرد ارمنستان و روم

 

cesar.jpg

 

روم براى استیلا به آسیاى صغیر وجنوب شرق اروپا هنوز مشکلاتى را به سر راه داشت. یکى از این مشکلات دولت پونت بود. این دولت که از تجزیه امپراتوریهاى کهن ایجاد شده بود، با پادشاهى فردى به نام مهرداد ششم که نیمه ایرانى و یونانى بود، پس از عقد پیمان با پادشاه ارمنستان در سال۸۸ قبل از میلاد به نیروهاى روم در آسیاى صغیر حمله برد. در این نبرد سخت ۸۰هزار رومى به قتل رسیدند.

 

وى که جسارتى در حد هانیبال کارتاژى داشت در ۸۷ قبل از میلاد یونانیها را به تمرد از روم تشویق کرد. اما بد شانسى بزرگ او وجود سردارى بزرگ به نام سولا، دیکتاتور بزرگ روم بود که همان سال در نبرد «کرونه» اکثر شهرهاى یونانى را فتح کرد وپس از فتح مقدونیه در ۸۵قبل از میلاد وارد آسیاى صغیر شد. مهرداد که نبرد با او را بى فایده مى دید، با پرداخت خسارت وعقب نشینى از سرزمینهاى متصرفه موقتاً اسلحه را زمین گذاشت اما مترصد زدن ضربه به روم بود.

 

دولتهاى پونت و ارمنستان تقریباً بخش بزرگ ترکیه امروزى، قفقاز و اطراف دریاى سیاه را در اختیار داشتند و این نزدیکى آنها به امپراتورى روم، براى سنا نیز نگران کننده بود.

جنگهاى داخلى روم، جنگ با غلامان (اسپارتاکوس) و جنگ با دزدان دریایى سبب شد امپراتورى روم طى سالهاى۸۳ تا ۶۷ قبل از میلاد ضعیف شود. در این مدت تیگران پادشاه ارمنستان ومهرداد پادشاه پونت به سرعت در حال تصرف مناطق جدید در غرب آسیاى صغیر و سوریه بودند. در این زمان تیگران و مهرداد (که پدرزن تیگران بود) حتى براى ایران نیز خطرناک شده بودند.

 

سناى روم حدود ۷۰ قبل از میلاد، لوکولوس را مأمور سرکوب مهرداد کرد. این پادشاه جنگ طلب در مقابل نیروهاى روم شکست خورده و به ارمنستان پناهنده شد. لوکولوس با حمله به ارمنستان با نیروى لژیون خود سپاه عظیم پادشاه ارمنستان را ازهم پاشید و پس از تصرف پایتخت این کشور تیگران را مجبور به عقد قرارداد صلح و عدم حمایت از مهرداد کرد.

 

مهرداد ۶۳ قبل از میلاد نقشه خطرناکى براى حمله به روم کشید که به دلیل خیانت پسرش نیمه تمام ماند. هدف او انتقال دههاهزار سرباز از دره دانوب به سمت روم بود. وى قصد داشت با کمک مردم در جنوب اروپا اتحادیه اى قوى، علیه رومیها تشکیل دهد. خیانت پسرش به او سبب ناامیدى وى و خودکشى در سال۶۳ قبل از میلاد شد، مرگ او سبب راحتى خیال روم از یک ماجراجوى قوى دیگر شد.

 

روایت سرپرسى سایکس از نبردهاى مهرداد ششم و روم

 

سرپرسى سایکس در کتاب تاریخ ایران خود درباره پادشاه پرقدرت پونت مى نویسد «…وى در خود قوتى حس کرد که پنجه در پنجه دولت غربى روم بیفکند، چون لشکرى به کفایت تحت اختیار رومى ها نبود، به پرکاموس هجوم برد و مردم مناطق مذکور را تا ۵سال از مالیات معاف کرد. از طرف دیگر مردم ایتالیایى ساکن حوزه آسیا را قتل عام کرد و نیروى دریایى او دلوس و پیرائوس را ضبط کرد و آتن و بیشتر شهرهاى یونان هم به او اقتدا کردند» اوضاع مهرداد تا قبل از ورود سولا خوب بود اما عاقبت ورود سردار رومى سبب شکست مهرداد شد.

«سولا با سى هزار لشکر در اپیروس پیاده شد و به طرف آتن پیش رفت… آتن در ۸۶ قبل از میلاد تصرف شد و… سولا که در این زمان ۱۵هزار نیرو در قرهان داشت، مهرداد را با یکصدهزار سرباز در کارونیه (کرونه) ملاقات کرد و شکست سختى به مهرداد وارد شد.»(۲)

 

مردم پونت در این نبرد به نسبت ۷ بر یک بر حریف برترى داشتند اما نظم فالانژهاى رومى و سابقه رزمى آنها در کنار قدرت فرماندهى سولا سبب شد سپاهیان مهرداد نتوانند از برترى خود استفاده کنند.

به گفته سرپرسى سایکس، مهرداد در ۷۵ قبل از میلاد دیگربار به دنبال مرگ سولا و آغاز قیام غلامان به رهبرى اسپارتاکوس دست به شمشیر برده و به بى تى نى حمله برد. لیکن وقتى لوکولوس سردار روم به میدان آمد، سپاه پونت محصور و متحمل شکستى سخت شد و نیروى دریایى مهرداد نیز که در اثر طوفان از کار افتاده بود، راهى جز پناهندگى به ارمنستان براى او نگذاشت.

 

چنانکه گفته شد تیگران فرمانرواى ارمنستان نیز از عودت مهرداد (پدر زنش) به رومیها خوددارى کرد و جمله حقارت آمیز و معروفى را درباره سپاه رومى گفت: «این رومیها اگر به عنوان سفیر آمده اند که بسیار زیادند و اگر براى جنگ آمده اند نیز بسیار کم اند.»

 

اما گذشت زمان نشان داد نبرد با لژیونرهاى رومى کارى بسیار دشوار و سخت است وتیگران همانند پدرزن خود در سال۶۹ قبل از میلاد مقهور انضباط رومیها شد و تنها ترس لوکولوس سردار رومى ها از ورود به کوههاى آرارات سبب شد ارمنستان کاملاً تسخیر نشود اما پمپى سردار دیگر رومى که فاتح بزرگترین میادین نبرد دشمنان روم بود، این بار مأمور خاتمه دادن به غائله مهرداد شد.

 

سرپرسى سایکس مى گوید: «پمپى به فوریت حرکت کرد و زمانى که به خشکى رسید مشاهده کرد پونت در تصرف مهرداد است و لوکولوس هنوز در کوهستانهاى هالیس علیا به سر مى برد و «گلابریو» جانشین او نیز تاکنون اقدامى در جهت اجراى مأموریت خود نکرده و عملیات جنگى به حال وقفه (درآمده) و سه لژیون در کلیکیه بیکار هستند… این رومى بزرگ با جدیت و پشتکار غریبى روح تازه اى در جنگ دمید وشهرت نام او سبب شد تا بسیارى از سربازان کارآزموده که دست از جنگ کشیده بودند، زیر بیرق او جمع شدند.» در بهار۶۶ قبل از میلاد پمپى حملات خود را آغاز کرد و چون مهرداد از مواجهه مستقیم با وى پرهیز داشت، به جنگ و گریز با وى مى پرداخت تا آنکه با رسیدن قواى کمکى روم نیروهاى مهرداد از ۳سو محاصره شده و به کلى منهدم شدند.

 

مهرداد در ۶۳قبل از میلاد پس از جلوگیرى تیگران از ورود مجدد او به ارمنستان و خیانت پسرش دست به خودکشى زد.ارمنستان نیز تحت فشار ارتش روم، سوریه و شرق مدیترانه را تخلیه کرد و عملاً روم تمام دشمنان آسیایى خودر ا در هم کوبید.

نتیجه این جنگ

 

نبردهاى مهرداد ششم و روم اثرات زیادى در جغرافیاى سیاسى جهان متمدن آن زمان داشت.

 

۱- ارتش روم از دست فرمانروایى جسور، بى رحم و جنگجو که مى توانست به مانند هانیبال توسعه این امپراتورى را با مشکل مواجه کند، خلاص شد.

۲- ضربات پى در پى لژیونهاى رومى به پادشاهى پونت باعث رعب در کلیه ممالک آسیاى صغیر شد و به این ترتیب شکست مهرداد دولتهاى کوچک منطقه را واداشت همگى سرورى روم را بپذیرند.

۳- دولت ایرانى پارت که تازه در حال قدرت گرفتن بود به دنبال نبردهاى روم و ارمنستان و پونت همزمان دو «برد» بزرگ کرد اول آنکه این نبردها خطر ارتش روم را سالها براى نبرد جدید در شرق مرتفع کرد و دوم آنکه ایران از نظر دو قدرت بزرگ منطقه اى در شمال خود راحت شد. حال آنکه بویژه ارمنستان مى توانست دولت پارت (اشکانى) را با مشکل مواجه کند. گو اینکه فرهاد سوم نیز دیدارى با پمپى داشت که نوعى هماهنگى براى مبارزه با ارمنستان بود.

۵- این نبردها سبب شد تا دولتهاى شرقى ارمنستان و پونت به شدت تضعیف شده و یکى از آنها محو شود و سوریه به دست روم بیفتد.

سرداران رومى اکنون مالک مطلق العنان آسیاى نزدیک، شمال آفریقا، جنوب اروپا، بالکان، ایتالیا، فرانسه، اسپانیا و سواحل و جزایر مدیترانه بودند و ۱۰سال فرصت داشتند با ورود به بین النهرین تکلیف خود را با دولت ایرانى اشکانى نیز مشخص کنند.

نبرد نهم: نبردهاى پونیک

 

انحطاط پادشاهى هخامنشى در کنار تضعیف روزافزون توانایى نظامى یونانیان سبب شد به مرور قدرتهاى جدیدى سرنوشت جنوب اروپا، شمال آفریقا و حوزه مدیترانه را در دست بگیرند.

این قدرتها کسى نبودند جز مردان رومى و کارتاژى.

 

رومى ها که با در هم کوبیدن مهاجمان شمالى موفق به تثبیت قدرت خود در ایتالیاى امروزى و بنادر و جزایر جنوبى اروپا شده بودند، خود را در مصاف با کشورى دریایى به نام کارتاژ مى دیدند. کشورى که کوچ نشینان فنیقى ۸۰۰قبل از میلاد ایجاد کرده بودند. این سرزمین کلیه سواحل شمالى آفریقا از غرب مصر تا مراکش امروزى از یک سو و سواحل جنوبى اسپانیا، فرانسه، ایتالیا و یونان را دربرمى گرفت. کارتاژ سراسر سالهاى ۴۰۰ تا ۲۷۰ قبل ازمیلاد آرام آرام در حال قدرت گرفتن بود حال آنکه این قدرت گرفتن در ابتدا چندان مورد توجه نبود وچنانکه ذکر شد پس از تحلیل قواى ایران و یونان دیگر مدعى نداشت اما از اوایل قرن سوم قبل از میلاد، اوضاع تغییر کرد. رومیها با ایجاد ارکان قوى حکومتى و ارتشى پرقدرت در حال قدرت گرفتن بودند. طبیعى بود پیشروى روم به سمت جنوب به تشدید تضاد با کارتاژ کمک کند.

نخستین جنگ پونیک

 

در ۲۶۴ قبل از میلاد کارتاژها با اعلام جنگ علیه روم به حمایت اهالى سیراکوز در جنوب ایتالیا پرداختند. برترى نظامى روم سبب شکست کارتاژیها شد و سیسیل به تصرف روم درآمد اما در دریا قدرت کارتاژ، سبب کندى کار روم شد. روم که کشتى هاى کوچکى در اختیار داشت، به مرور دست اندرکار ایجاد نیروى دریایى قوى شد و سال بعد دوئیلوس کنسول روم با استفاده از کشتى هاى جدید و چنگکهاى مخصوص و بزرگ در نبرد دریاى «میله» فاتح شد. این چنگکها که ابتکار جالب دریاسالار رومى بود، سبب شد ابتکار عمل از دست نیروى دریایى کارتاژ خارج شود.

 

در این زمان رومیها با پیاده کردن قوا در شمال آفریقا، جبهه نبرد را از اروپا به آفریقا تغییر دادند. رگولوس، فرمانده رومى با سپاهى بزرگ به کارتاژیها حمله برد اما با وجود پیروزیهاى اولیه در نهایت اسیر مبارزان کارتاژ شد.

طى سالهاى بعد نیز جنگ بین طرفین در دریا وخشکى ادامه داشت اما هیچ یک از طرفین به پیروزى تعیین کننده نرسیدند. هامیکلار، سردار کارتاژى در این سالها ضربات سنگینى به روم زد اما قدرت نظامى روم سرانجام مقاومت کارتاژیها را درهم شکست وکارتاژ با تخلیه جزیره سیسیل و پرداخت غرامت شکست را پذیرفت. (۲۴۱قبل از میلاد)

جنگهاى دوم پونیک؛ ورود هانیبال به جنگ

 

شکست کارتاژ سبب فقر شدید این کشور و کینه آنها نسبت به روم شد. حال آنکه روم با قدرت گرفتن دائم، در حال قلع و قمع دشمنان سنتى شمال خود (مردم گل) و انهدام قدرتهاى کوچک دریاى مدیترانه بود.

«کارتاژ فقیر» چاره را در حمله به اسپانیا دید. هامیکلار فاتح نبردهاى سیسیل که ۲۰سال قبل از این تاریخ مجبور شده بود، با وجود پیروزى بر نیروهاى رومى تخلیه سیسیل را بپذیرد، در کارتاژ پادشاه شد و از یارى سردارى شجاع به نام هانیبال (پسرش) برخوردار بود.

 

کارتاژیان سال۲۱۸ قبل از میلاد شروع به پیشروى در اسپانیا کردند این حرکت هانیبال یعنى کشاندن نبرد از آفریقاى شمالى (حوالى تونس امروزى) به اروپا در نوع خود حرکت قابل توجهى بود و سبب شد رومیها دریابند این نبرد مى تواند حتى خاک اصلى آنها را به خطر بیندازد. هانیبال سال۲۱۸ قبل از میلاد در حرکتى تماشایى خود را از اسپانیا به جنوب فرانسه رساند و با عبور از آلپ (آن هم با سپاهى عظیم و فیلهاى عظیم الجثه!) رومیها را وحشت زده کرد. این سردار بى باک به این نیز اکتفا نکرده و آماده عبور از سلسله جبال آپنین و ورود به خاک اصلى ایتالیا شد.

 

در این زمان هانیبال به جز سپاه اسپانیایى خود که به برادرش سپرده شده بود، ۹۰هزار سرباز و ۳۷فیل داشت. حرکت وى در ورود به خاک اصلى ایتالیا به اندازه اى غافلگیر کننده بود که ۲سپاه رومى که براى مقابله با وى فرستاده شدند، نتوانستند کارى از پیش ببرند. اولین کنسول روم سیپیون در کنار رودتیس شکست سختى خورد و کنسول روم یعنى سمپرونیوس در تربیه متحمل شکستى دیگر شد.روم تنها یک قدم تا سقوط فاصله داشت زیرا از طرفى کارتاژها سراسر اسپانیا، جنوب فرانسه و شمال ایتالیا را گرفته بودند و از طرف دیگر ملل شکست خورده از رومیها، نظیر گلها نیز فرصت را براى نابودى دشمن خود مغتنم مى دانستند.

۱- تاریخ جهان – دولاندلن – جلد اول – صفحه۲۲۰

۲- تاریخ ایران – سرپرسى سایکس – ج اول – ص458
لینک به دیدگاه
  • 2 ماه بعد...

[h=2]بررسى ۱۰۰ جنگ بزرگ تاریخ (بخش ششم)[/h]

surena1.jpg

 

 

در شماره گذشته در توضيح جنگ روم و كارتاژ، چگونگى ورود هانيبال به مركز اروپا را خوانديد.

آنچه در ادامه مى خوانيد بخش ديگرى از جنگ هاى مذكور است.

 

تغيير استراتژى

 

شايد اولين تجربه عملى استراتژى نبردهاى فرسايشى را بتوان در نبردهاى دوم پونيك دانست. سناى روم در ۲۱۷ پس از شكستهاى پى در پى، مردى به نام فابيوس را به رياست انتخاب كرد، وى استاد «وقت كشى» و خسته كردن دشمن بود. فابيوس استراتژى احتراز از نبرد و خسته كردن هانيبال را دنبال كرد. سياست او در آن زمان چندان مورد تأييد نبود.

روميها كه قدرت مخوف فرماندهى هانيبال را باور نداشتند، سال ۲۱۶ سپاهى بزرگ مركب از ۸۶هزار لژيونر را به فرماندهى «وارون» كه سردارى مغرور و جنگ طلب بود، روانه جنگ كردند. وارون همان سال در كان (جنوب فرانسه) سپاه ۴۰هزار نفرى هانيبال را مورد حمله قرار داد. هانيبال سپاه خود را به شكل هلال درآورد و اجازه داد لژيونرهاى رومى به «قعر» اين هلال نفوذ كنند. سپس در حالى كه آنها را كاملاً محاصره كرده بود، از پاى درآورد. نبرد كان كه شاهكار نظامى هانيبال محسوب مى شود، منجر به مرگ ۸۰هزار لژيونر رومى شد. آنان با وجود برترى ۲ بر يك تن به يكى از سخت ترين شكستهاى تاريخ دادند. طورى كه تنها وارون وچند هزار سرباز توانستند از اين مهلكه جان به در ببرند.

 

نابودى لژيونرهاى رومى در كان سبب تضعيف موقعيت روم در مقدونيه، سيراكوز و جنوب آلپ شد. روميها هنوز دلسرد نشده بودند و اگرچه از قدرت طراحى هانيبال آگاه بودند، توانستند از اندرزهاى فابيوس نيز بهره بگيرند. نظاميان رومى اين بار به دنبال فرسايشى كردن جنگ رفتند چرا كه مى دانستند هانيبال نمى تواند كمكى از كارتاژ دريافت كند.

 

در ۲۱۵ قبل از ميلاد روم با كمك ثروت خود ديگر بار سپاهى عظيم را به فرماندهى سردارى ماهر به نام مارسلوس تجهيز كرد. مارسلوس همان سال براى اولين بار در جنگى در حوالى شهر نولا هانيبال را شكست داد. وى سپس سيراكوز را محاصره كرد و با كمك اهالى شهر و ارشميدس رياضيدان معروف، كارتاژيها را شكست داد. (ارشميدس در اين نبرد به قتل رسيد).

 

روم سپس حركت دوم خود را انجام داد و آن اعزام نيرو به اسپانيا و سيسيل بود. وسعت گرفتن ميدان جنگ و طولانى شدن جبهه، هانيبال را به زحمت انداخته بود چرا كه نمى توانست همزمان در ۳جبهه بجنگد. دريا نيز در اختيار روم بود. نيروهاى كارتاژ در اسپانيا درگير نبردى سخت شده بودند. برترى روم سرانجام سبب شد كارتاژ پس از ۵سال نبرد در سال ۲۰۶قبل از ميلاد، در جبهه اسپانيا شكست بخورد. در اين زمان حتى كمك «هاسدروبال»، سردار ديگر كارتاژ نيز نتوانست كمكى به هانيبال كند. دو كنسول رومى (ليويوس و نرون) در ۲۰۷ در كنار رودخانه «متور» سپاه كارتاژ به فرماندهى هاسدروبال را شكست داده وخود وى را نيز كشتند.

اكنون كارتاژ در نبردهاى اسپانيا و سيسيل شكست خورده و در ايتاليا نيز تنها بود و روم آماده بازى با آخرين كارت خود. روم در سال۲۰۴ با انعقاد قراردادى با پادشاهى نوميديه (كه در شمال الجزاير امروزى زندگى مى كردند) كارتاژ مركزى را به خطر انداخت.

 

در همين زمان لشكرهاى رومى در كارتاژ پياده شده و دولت اين كشور را وادار كردند هانيبال را در ايتاليا فرا بخواند. سردار كارتاژى بدون روحيه و انگيزه در نبردى در زاما (۲۰۲ قبل از ميلاد) در شمال آفريقا، شكست را از دشمنان رومى خود پذيرا شد. سال بعد نيز كارتاژ پذيرفت جنگ را باخته است. بنابراين نبردهاى دوم پونيك خاتمه يافت و روم،كارتاژ ضعيف شده را ۵۵سال به حال خود رها كرد تا آنكه در ۱۴۶ قبل از ميلاد ديگر بار به آن كشور حمله برد و آن را از روى زمين محو كرد! سرزمين كارتاژ به گونه اى مورد حمله وتخريب قرار گرفت كه تا قرنها ديگر هيچ ملتى را به عنوان سكنه به خود نديد.

 

نتيجه گيرى نبرد پونيك

 

هانيبال را مى توان ناپلئون زمان خود دانست. وى سردارى بسيار ورزيده، بى باك، باهوش و با استعداد بود اما همان اشتباهى كه ناپلئون ۲هزار سال بعد كرد او نيز در ۲۱۰قبل از ميلاد كرد. او «هنرمند» بود و ابداعاتى جالب داشت. عبور ۹۰هزار سرباز و دهها فيل از سرزمينهاى ناشناخته، كوههاى مرتفع و ورود به پشت خطوط دفاعى دشمن و يا استراتژى جالب او در نبرد كان (يا كانه) همگى سبب تحير و ترس دشمنان او شد اما براى مبارزه با قدرت سرسخت و بى رحم روم تنها «زدن سرمار» مى توانست مؤثر باشد. طولانى كردن خطوط دفاعى، كار پشتيبانى واحدها نظير رساندن آذوقه، ساز و برگ و سرباز را مشكل مى كند و او نتوانست به دليل كمى تجربه ووسيله تسخير قلعه ها، شهرهاى مهم ايتاليا را بگيرد حال آنكه لژيونها از اين شهرها به سوى او گسيل داده مى شدند.

 

نبرد دوم پونيك ۱۶سال به طول انجاميد و درس مهمى به سرداران داد. «در نبردهاى فرسايشى، برنده كسى است كه حوصله بيشترى از خود نشان دهد.»

 

جنگ دهم: نبرد كاره

(آغاز نبردهاى ايران و روم)

 

روم كه پس از نابودى كارتاژ، نابودى پادشاهى پونت، تضعيف ارمنستان و تسخير يونان تقريباً در آسياى صغير و مديترانه دشمنى نداشت و در شمال اروپا نيز تا توانسته بود از جنگل نشينان به اسارت گرفته بود، اكنون براى فتح جهان متمدن آن روز بايد وارد بين النهرين مى شد. حال آنكه در شرق قدرت جديدى در حال توسعه بود. پارت ها يا اشكانيان در حدود ۱۰۰ سال قبل از ميلاد به قدرتى قابل توجه رسيده و با اخراج سلوكيان از سرزمين اصلى ايران اكنون قصد ورود به ارمنستان، آسياى صغير و بين النهرين را داشتند. طبيعى بود كه در اين شرايط جنگ غيرقابل اجتناب باشد. مهرداد اول پادشاه اشكانى ابتدا براى آنكه از جانب بيابانگردان شرقى رها شود، آنها را در يك نبرد تعيين كننده شكست داد و سكاها و صحرانوردها در اثر اين شكست تا ده ها سال مزاحم ايران نشدند. بنابراين جانشينان او از جانب شمال و شرق راحت بودند.

 

دليل اوليه پيدايش تضاد بين ايران و روم

 

در زمان نبردهاى ارمنستان و روم، پمپه سردار رومى از ايران خواست تا در اين نبرد به زيان ارمنستان شركت كند و در مقابل دو شهر ارمنستان در اختيار ايران باشد. اما پس از پايان جنگ و شكست ارمنستان، پمپه با اين استدلال كه ايران در جنگ با ارمنستان جدى نبوده، از اين قول خود شانه خالى كرد.

پمپه سردار پرقدرت رومى پس از مطيع ساختن سوريه و آسياى صغير، وارد بين النهرين شده و اين تقاضاى فرهاد پادشاه ايران را براى آنكه رود فرات حد فاصل دو كشور باشد را نپذيرفت. به گفته مورخان، پمپه در همان زمان حتى خيال ورود به ايران را به سر داشت، اما به دليل وسعت خاك ايران از اين تصميم منصرف شد و آتش جنگ موقتاً خاموش شد.

 

كراسوس و ايران

 

كراسوس، پمپه و سزار، سه سردار بزرگ روم در ۶۰ قبل از ميلاد با يكديگر توافق كردند كه در انجام كارها با يكديگر هماهنگ باشند و بنابراين على رغم وجود سنا، اين سه نفر حاكم امپراتورى بودند. كراسوس در ۵۵ قبل از ميلاد به حكمروايى سوريه منصوب شد. او در سال بعد با استفاده از قدرت لژيون هاى روم، بين النهرين را تسخير و عملاً ايران و روم را هم مرز كرد. پيروزى هاى مداوم روم در اروپا و شرق سبب شد تا روم ظفر بر ايران را نيز كار ساده اى فرض كند.

 

اشتباه بزرگ كراسوس

 

«آرتا ورديس»، پادشاه ارمنستان پس از آنكه از تصميم كراسوس مطلع شد، به او پيشنهاد داد كه از خاك اين كشور به ايران حمله ور شود. چرا كه لژيونرها در كوهستان بهتر مى جنگند و سواران پارت (نقطه قوت ارتش ايران) نمى توانند در خاك كوهستان ارمنستان به خوبى تاخت و تاز كنند. وى حتى وعده شانزده هزار سوار و سى هزار پياده را به كراسوس داد، اما كراسوس به دليل غرور ناشى از پيروزى هاى مكرر لژيون هاى رومى و آشنايى به خاك بين النهرين درخواست او را نپذيرفت و ۵۴ قبل از ميلاد آماده جدال با ايران شد.

اگر كف دست من مو مى بينيد، ايران را خواهيد ديد

 

پادشاه ايران در اين زمان اورُد بود. وى در ابتدا خواهان جنگ با سربازان كراسوس نبود و سفيرى به نزد كراسوس فرستاد با اين پيام كه اگر مردم روم خواهان جنگ با من بودند، من از بدترين عواقب آن نيز بيم نداشتم، اما اگر شما (كراسوس) با هدف شخصى مى خواهيد به ايران دست اندازى كنيد، حاضرم به سفاهت شما رحم كرده و اسراى روم را پس دهم (تا جنگ نشود).

كراسوس مغرور، در پاسخ به سفير ايران گفت: جواب شما را در سلوكيه مى دهم (مراد از سلوكيه، خاك ايران است) و سفير ايران نيز در جواب او با خنده جمله معروفى را گفت.

«اگر در دست من مو مى بينيد، ايران را خواهيد ديد.»

 

سرعت عمل شاه ايران

 

اورُد كه در اين زمان از سردارى بسيار باهوش و ورزيده به نام سورن (يا سورنا) بهره مى برد، اول بسرعت به ارمنستان حمله برد تا از شكل گيرى سپاه بزرگ ارمنى عليه نيروهاى خود جلوگيرى كند. سپس سورن را به جنگ با كراسوس فرستاد. اقدام اورُد از نظر نظامى بسيار داراى اهميت بود، چرا كه ارمنستان تسخير شده و ارتباطش با سردار رومى قطع شده بود. اكنون براى پيروزى تنها به رشادت سواران پارت احتياج بود.

كراسوس با ۴۲ هزار سرباز لژيون خود وارد جلگه هاى بين النهرين شده و به حران يا كاره رسيد. سورن كه مى دانست سربازان حرفه اى و غرق در جوشن و فولاد روم را به سادگى نمى توان شكست داد، دست به حيله جنگى زد. وى عمده سواران پارتى خود را پشت تپه ها پنهان كرد و آنهايى را كه به سمت كراسوس كشاند نيز موظف كرد تا سلاح هاى خود را زير لباس پنهان كنند.

 

هنگامى كه لژيونها تركيب «فالانژ» را به خود گرفتند ناگهان ايرانى ها به صداى طبل از گوشه هاى مختلف به لژيونهاى رومى حمله بردند. سربازان منظم رومى جهت مبارزه را تغيير داده و نيزه هاى خود را به سمت نيروهايى كه آنها را از پشت مورد هجوم قرار دادند برگرداندند اما سرعت آنها به اندازه سواران پارت نبود و اين لژيونها نتوانستند به سرعت آنها، جاى خود را تغيير دهند.

 

در اين اثنا سواران ايرانى لباس خود را كنار زده و كمان ها، سلاح ها و زره هاى خود را نمايان كردند. سرداران پارت با حركت زيگزاگى تيرها را به سمت لژيونهاى رومى رها كردند. ابتكار عمل اكنون در دست سپاه ايران بود. آنها لژيونها را به سمت بيابان كشيدند و بخش عظيمى از مردان رومى با تير پارت ها بر زمين افتادند.در اين زمان فابيوس پسر كراسوس كه سال ها همرزم سزار بزرگ بود با ۱۴۰۰ سوار سنگين اسلحه به كمك كراسوس رسيد.

ورود فابيوس و دلاورى سواران وى سبب شد تا كراسوس براى ساعاتى از زير ضربات پارت ها بيرون آيد اما ظرف همين مدت فابيوس و سواران آن به كلى توسط پارت ها منهدم شدند.

 

كراسوس زمانى كه مى خواست مجدداً فرمان حمله بدهد ناگهان سر پسر خود را به نيزه مردان سوار پارت ديد. روحيه رومى ها اكنون بشدت تضعيف شده و بالعكس پارت ها حملاتشان را تشديد كردند. اكتاويوس سردار ديگر رومى در اين موقع پيشنهاد عقب نشينى به كوهستان را (براى در امان ماندن از حمله سواران) داد اما راهنماى عرب به رومى ها خيانت كرد (و يا اشتباه كرد) در نتيجه سورن به حملات خود به رومى ها ادامه داد.
لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...