رفتن به مطلب

چه باید کرد؟


ارسال های توصیه شده

این حرفها شاید گوشه ای از متنها...حرفهای درگوشی...درددلها...فریادها ویا اعتراضهاییست که هرکدام از ما درمسیر کارخود...درمحیط تحصیلمان ودرهزاران گروه وجامعه ای که ازانها منفک نیستیم هرروز وهرروزبا انها برخوردداریم

اینکه کجا بودیم وبه کجارسیده ایم ومقصد این کشتی اشفته حال دردنیای امروزی به کجاست (مصداق همان به کجا شتابان شده اینم امروز) تاثیرش را درروزهای اینده زندگیمان بخوبی نشان خواهدداد

اینکه ما از نقد ونقد شدن متنفریم ریشه درباورهایی دارد که یک روزه حاصل نشده اند

مطمئنا رفع عیوب زندگی روزمرمان انجا که شکل اجتماعی میگیرد نیاز به همتی دارد حاصل از همت مجموع افراد ان جامعه

مهم نیست چه دیدی درسیاست ...اقتصاد یا زندگی داریم

مهم اینه که بپذیریم امروز ما یک کشور عقب افتاده ایم

شاید بتوانیم به قافله علم وپیشرفت دنیای توسعه یافته باری به هرجهت دست پیدا کنیم ولی انچه درزیر پوست این شهر میگذرد را چه کنیم؟

با واقعیتهای عریان وپنهان فرهنگمان چه کنیم؟

دوستانی که علاقه داشته باشن این بحث رو ادامه بدیم میتونن کمک کنن بدون توجه به حاشیه ها وروزمرگیها(اعم ازسیاست ودین وقومیتهاو....)هربار یک موضوع رو نقد کنیم

میشه بدون توهین وتوپ وتشر عیبهایمان را بشناسیم ومطمئنا چاره ای نیز بررای این دردهای چرکین پیدا کنیم

به نزد من ان کس نکو خواه تست

که گوید فلان چاه درراه تست

هرانکس که عیبش نگویند پیش

هنرداند ازجاهلی عیب خویش

سعدی

مطمئنا نظر دوستان عزیز ادامه کار ومسیر نقد وبحث رو روشن خواهد کرد

موفق باشیم

لینک به دیدگاه
  • پاسخ 232
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

یه بار قبلنا یه تاپیک اونور زدم تحت عنوان

ما چگونه ما شدیم

تو اوج شلوغی اون تالار(موقعی که من اومده بودم تالار ازاد بیشترین حجم حاضرین محدود میشد به نهایتا 10 نفر...موقعی هم که اومدیم بیرون همیشه 50 -60 نفری حاضر بودن!!)

هرموقع تاپیک رو میاوردم بالا 5 دقیقه بعدش تو صفحه دو بود!

حالا بازم همون حرفارو با توجه به اینکه دوستانی علاقه مند به موضوع اینجا حاضرند پیش میکشم

هیچ حکومتی تافته جدابافته ای از متن جامعه نیست

شاید فردا من وتو هم یکی از همون مسئولایی باشیم که لاان سرکارن

قضیه همون وصیت کشیش کلیسای وست مینستر میشه

بهتره تغییر رو از خودمون شروع کنیم

موفق باشیم 53.gif53.gif

ممنون عزیزم.اونجا من هم بحثا رو دنبال میکردم.جالب بود.

اما باید جمعا" به این نتیجه برسیم که خودمون مشکل داریم.ما هستیم که جامعه میشیم.

لینک به دیدگاه
ممنون عزیزم.اونجا من هم بحثا رو دنبال میکردم.جالب بود.

اما باید جمعا" به این نتیجه برسیم که خودمون مشکل داریم.ما هستیم که جامعه میشیم.

 

ممنون محسن جان

ببین

شاید این محیط واین رفتارها باعث شده تروخشک باهم بسوزن

به قول اقای نراقی

با شما نیستم دوست عزیز شمایی که میگید مشکلی ندارم

بحث با اونایی هست که میدونن خودشون هم شاید به اندازه سرسوزنی انحراف داشتن یا اشتباهی رو تکرار میکنن

ما چگونه ماشدیم بحث من وتو نیست

بحث فرهنگی است که من وتو جزئی کوچک از انیم!

امیدوارم دوستان با همین علاقه به شناخت ریشه ها بپردازن

باور کنیم اگر ریشه یابی مشکلات وچاره یابی براشون انجام بگیره جلوی تکرار خیلی از اشتباهات وحشتناک که کرارا اتفاق میافته گرفته میشه

من وتو

باور کنیم کافیه

یادمون باشه این باورها ومجموعه باورهاست که یک فرهنگ رو تشکلی میدن وتغییر باورها مستلزم تغییر شخصیت هست

اصلا اسان نیست ولی کاملا امکانپذیره:icon_gol:

لینک به دیدگاه

خوب بالاخره این شد یه موضوع خوب برا اینجا........................:w16:

 

 

به نظر من تا بیاد فرهنگ مردم عوض بشه تا 3 نسل بعد ما طول میکشه:icon_pf (34):

 

پس فعلا باید بمونیم و بسازیم .................................................:a030:

لینک به دیدگاه
این حرفها شاید گوشه ای از متنها...حرفهای درگوشی...درددلها...فریادها ویا اعتراضهاییست که هرکدام از ما درمسیر کارخود...درمحیط تحصیلمان ودرهزاران گروه وجامعه ای که ازانها منفک نیستیم هرروز وهرروزبا انها برخوردداریم

اینکه کجا بودیم وبه کجارسیده ایم ومقصد این کشتی اشفته حال دردنیای امروزی به کجاست (مصداق همان به کجا شتابان شده اینم امروز) تاثیرش را درروزهای اینده زندگیمان بخوبی نشان خواهدداد

اینکه ما از نقد ونقد شدن متنفریم ریشه درباورهایی دارد که یک روزه حاصل نشده اند

مطمئنا رفع عیوب زندگی روزمرمان انجا که شکل اجتماعی میگیرد نیاز به همتی دارد حاصل از همت مجموع افراد ان جامعه

مهم نیست چه دیدی درسیاست ...اقتصاد یا زندگی داریم

مهم اینه که بپذیریم امروز ما یک کشور عقب افتاده ایم

شاید بتوانیم به قافله علم وپیشرفت دنیای توسعه یافته باری به هرجهت دست پیدا کنیم ولی انچه درزیر پوست این شهر میگذرد را چه کنیم؟

با واقعیتهای عریان وپنهان فرهنگمان چه کنیم؟

دوستانی که علاقه داشته باشن این بحث رو ادامه بدیم میتونن کمک کنن بدون توجه به حاشیه ها وروزمرگیها(اعم ازسیاست ودین وقومیتهاو....)هربار یک موضوع رو نقد کنیم

میشه بدون توهین وتوپ وتشر عیبهایمان را بشناسیم ومطمئنا چاره ای نیز بررای این دردهای چرکین پیدا کنیم

به نزد من ان کس نکو خواه تست

که گوید فلان چاه درراه تست

هرانکس که عیبش نگویند پیش

هنرداند ازجاهلی عیب خویش

سعدی

مطمئنا نظر دوستان عزیز ادامه کار ومسیر نقد وبحث رو روشن خواهد کرد

موفق باشیم

موافقم .میتونیم هر روز یکی از مشکلات جامعمون که از خودمون نشات گرفته رو بحث کنیم.

آخر هر مورد هم جمعا" تصمیم بگیریم که تو خودمون اصلاح کنیم

لینک به دیدگاه

خودم رو میگم هاااااا بچه ها و با دیگران هم کاری ندارم......

:w16: وقتی که خودم بد و خوب و خیر و شر و حق و ناحق رو میدونم و چشمم رو میبندم و عمل نمیکنم بعدش بیام به دیگران بگم که آقا اینجوری آقا اونجوری......... :ws46:

هزاران مورد پیش اومده که پای حرف حق ایستادم و از خیلی جاها ترد شدم :icon_pf (34): ولی اینقده لذت بخش بودش که بعدش خدا بهم فهموند که قضیه چیه...... :ws21:

یکی از بچه ها سلف سرویس دانشگاه رو مثال زدش من سلف سرویس محل خدمتم توی پلیس مرزبانی رو میگم.

بچه ها غذا میخوردند و همه جا رو بهم میزدند و بعد هم میرفتند. سرباز مسئول سلف بچه مازندران بودش و چون بچه کم حرف بود همه اذیتش میکردند. :icon_pf (34):

اون بنده خدا ساعتها وامیستاد تا انونجا رو تمیز کنه و حتی گاهی اوقات توی اون غربت گریه اش هم درمی اومد. :ws44:

من هم اونجا غریب بودم.......... :icon_pf (34):

من همیشه باهاش کمک میکردم و بهم میگفت که فلانی تو چرا بهم کمک میکنی و من هم بهش میگفتم که چون تو مسئولی بقیه باد تو سرت بزنند. واسه اینکه حقی به گردن من داری و تکلیف منه کمکت میکنم. :w16:

تا یه مدت اینکه دیگه کم کم بچه ها خرابکاری هاشون کمتر شدش. :w16:

من تو خدمت ارشد گروهان قرارگاه بودم و معمولاً ارشدها دستور میدن و خودشون بی خیال...... :banel_smiley_4:

ولی قسم میخورم که حتی یک مرتبه هم به بچه ها نگفتم که تختت رو اینجوری یا پوتین رو اینجوری یا بچه ها کمین هستش و باید بریم درگیری و چی و چی..... :ws46:

حتی اگه تخت ها بهم ریخته هم بودش خودم پامیشدم و صبح ساعت 4 تمام آسایشگاه رو جارو میکردم و تمام پتو ها و تخت ها رو آنکارد میکردم و صبح هم که تلویزیون دعای عهد داشت پخش میکرد بچه ها رو با صدای دعا و با ملایمت بیدار میکردم؛ بعدها طوری شد که بچه ها که بچه ها خودشون همینطوری بیدار میشدند و بعد از ترخیص من به گفته پرسنل کادر پادگان و خیلی از سربازها تا چندین ماه میگفتند که آقا یه سرباز ارشد گروهان قرارگاهی داشتیم به اسم رضا..... که تو پادگان اینجوری و اونجوری.......

ثانیه ای توبیخ نشدم و 20 روز تشویقی هم داشتم. دل کسی رو نشکستم و آمار کسی رو هم ندادم. با کسی بد نبودم و همه رو مثل داداش خودم میدیدم.

حتی اون نفری که به تحریک اون بالاخره منو 2 ساعت و 20 دقیقه انداختند بازداشتگاه و موقع ترخصی با گریه اومد پیش من، رو هم دوست داشتم.......

هدف تعریف از خود نبود.......... :ws46:

بچه ها مسئله عمل هستش...... :w16:

من الان دارم حرف میزنم. ولی عملکرد من توی انجمن و نحوه رفتارم با بچه ها نشون دهنده باطن من هستش.........

الان چند نفر از دست من دلگیر هستند و چند نفر راضی........ :ws52:

پس بهتره به جای حرف عمل کنیم و ایرانی ها هم هیچ مشکلی ندارن تا زمانیکه عمل کنند به آنچه که خیر و حق و خوبی است........... :a030:

آرزوی موفقیت و سربلندی دارم واسه همه بچه های گل انجمن نواندیشان......... :a030: :icon_gol:

لینک به دیدگاه
خوب بالاخره این شد یه موضوع خوب برا اینجا........................:w16:

 

 

به نظر من تا بیاد فرهنگ مردم عوض بشه تا 3 نسل بعد ما طول میکشه:icon_pf (34):

 

پس فعلا باید بمونیم و بسازیم .................................................:a030:

 

امیدجان بالاخره یه روزی باید بهتر خودمون,قابلیتهامون ومشکلاتمونو بشناسیم یانه؟

یا اینکه ماهم کما فی السابق بندازیم رو دوش سه نسل بعدیمون که شاید بخوان چاره ای بیندیشن!!

لینک به دیدگاه
موافقم .میتونیم هر روز یکی از مشکلات جامعمون که از خودمون نشات گرفته رو بحث کنیم.

آخر هر مورد هم جمعا" تصمیم بگیریم که تو خودمون اصلاح کنیم

 

درخدمت تمام دوستان عزیز هستیم:icon_gol:

لینک به دیدگاه

این استارت بحث من اونجا بود که ادامه داده نشد

حق مطلب و دوستان برای اغاز بخوبی ادا کردند

امیدوارم ادامه بحث به نتایج خوبی برسه

با سپاس از تمامی دوستان عزیز

 

 

هر بار که به ایران می آیم مثل بقیه کسانی که مدتها دور از ایران بوده اند محو تماشای تغییرات می شوم. از ظاهر آدمها و مکانها گرفته تا رفتارها. در طی این ده سال این بار چهارم است که به ایران برمی گردم، این بار بعد از دو سال و نیم. هنوز بیست روز از رسیدنم نگذشته اما در این مدت آنقدر خبر طلاق، اعتیاد، قتل، تجاوز، کلاهبرداری و از این دست را از زبان خانواده و دوستانم شنیده ام که دلم می خواهد برگردم و سرم را بکنم در اینترنت و خیال کنم همه ایران فقط آن مشکلات سیاسی است. پیش خودم می گویم قبلا ها این خبرها فقط در صفحه حوادث روزنامه بود و «با شما مشورت می کنم» زن روز. حالا مدام باید بشنوی که برای دوستان و نزدیکانت این اتفاقها افتاده. چقدر تلخی به زندگی هامان نزدیک شده. برای کسانی که در بطن این ماجراها بوده اند شاید این تغییرات چندان وحشتناک نباشد یا به چشم نیاید. یاد لحظه هایی می افتم که فرزند دوستان یا بستگانم بعد از مدتی دیده ام و از مشاهده بزرگ شدنش تعجب کرده ام و آنها گفته اند ئه؟ بزرگ شده است؟ تغییر کرده است؟ با هر که از حیرت و تاسفم از این چیزها حرف می زنم می گوید ای بابا ما دیگر عادت کرده ایم. چه دردناک است که آدمها به چنین اتفاقهایی عادت کنند.

حالا کاش فقط شنیدن خبر بود. کافیست پایت را بیرون بگذاری و ببینی در خیابانها و خانه ها چه می گذرد. این روزها فقط از خودم می پرسم چرا مردم اینطوری شده اند؟ چرا اینقدر بداخلاق و تلخ و عصبانی اند؟ چرا همه با هم دعوا دارند؟ چرا به نظر می رسد از نظر روانی مشکل دارند؟ چرا همه فقط به فکر خودشانند و ذره ای به دیگری رحم نمی کنند و عطوفت ندارند؟ ماشینها در جاده به هم چسبیده اند و هیچ کس راه به آن یکی نمی دهد. من خودم راه پیدا کنم و ماشینم را در ببرم آن یکی به درک. اصلا به این نتیجه رسیده ام که فرهنگ «گور-بابای-دیگری» به شدت در ایران رواج یافته است. رفتارها آنقدر زننده اند که دقیقا آدم را یاد همین واژگان می اندازند. مهم من هستم. نهایتش من و خانواده ام. من خوش باشم، راحت باشم، ماشینم و خانه ام و موکتی که انداخته ام روی زمین تمیز باشد به درک که آشغالم را توی کوچه می اندازم یا در جنگل یا خیابان. کسی به دختر و خواهر و مادر من متلک نگوید و اذیتشان نکند به درک که یکی دارد زیر آزار و اذیتهای من یا کس دیگر بال بال می زند. من ساعت سه نصفه شب دستم را بگذارم روی بوق که همراهم عجله کند و بیاید، گور بابای جماعتی خوابیده اند. من تقلب کنم، کلاهبرداری کنم، رشوه بگیرم و بدهم و کار خودم را راه بیاندازم به درک اسفل السافلین که اینها جرم است و تجاوز به حق دیگری.

تلویزیون را که روشن می کنی، سریالهای به قول خودشان طنزشان پر است از دعوا و فحش. علنا فحش. به ضرب این دو می خواهند مردم را بخندانند. مردمی که به تماشای دعوا و فحش عادت کنند و خنده شان بگیرد چگونه متوجه قباحت این چیزها باشند. سالهای قبل که سریالها را با خانواده ام نگاه می کردم همه با هم اعتراض می کردیم که چرا این همه بد وبیراه؟ این بار فقط من بودم که تعجب می کردم. سردرد می گیری از بس سر هم داد می کشند. فحش و دعوا به وفور هست اما دو تا موسیقی شاد را باید با دقت بگردی و صبر و استواری به خرج دهی تا از تلویزیون بشنوی. این است پیام رسانه ما. شاد بودن عیب دارد اما فحش و دعوا نه. چهره ها افسرده اند. لبخند روی لبها نمی بینی. اگر هم ببینی انگار غمی پشتش نهفته است و از آن طرف روی درب ورودی مغازه ها چسبانده اند لطفا با لبخند وارد شوید. به چه و به که و با کدام دل خوش لبخند بزنم آخر.

میهمانی که می روی همین که وارد خانه می شوی حس می کنی وارد موزه یا کاخ شده ای. مبلها و فرشها و پرده هایی که نظیرش را تا کنون در منازل ندیده بودم. لباسها و طلا و جواهر ها و آرایشها همه چشم خیره کننده. همه اش ظاهر و تظاهر. می نشینی صحبت کنی. همه اش فضولی در کار این و آن. نمی دانم زندگی خصوصی دیگری چه جذابیتی برای این ملت دارد. باردار نشدن فلانی و دکتر نرفتنش. ازدواج پسر فلانی با دختری که مطلوب خانواده اش نبوده و طرد شدنش. حالا کاش فقط فضولی بود. جماعتی هستند که انگار نمی توانند طعن و نیش و کنایه را در کلامشان نگنجانند. آخر چه لذتی می بری که دیگری را بجزانی. ادبش کنی. دیده که من نخ دندان در حضور او به دندان کشیده ام که از بستگان نزدیک است. چند دقیقه بعد نخ دندانی برمی دارد و زل می زند به من و می گوید درست نیست جلوی دیگران نخ دندان بکشم. هزار حرکت و حرف نادرست دارد و بی ادبی نیست. اما باید درس ادب را به تو بدهد. گاهی می گویم انگار مردم مسابقه نیش و طعنه زدن گذاشته اند با هم. بی ادبی کردن. توهین کردن. انگار هر که بیشتر بتواند آن یکی را خرد کند زرنگتر است. انگار دل مردم پر است از عصبانیت از این و آن. از کینه. از نفرت. از سوءظن. خانواده ام مرتب بهم تذکر می دهند این را که گفتی او می رود و همچین برداشتی می کند ها. فلان چیز را نگویی، تو با حسن نیت می گویی، او می رود هزار تا برداشت دیگر می کند و هزارتای دیگر رویش می گذارد و برای دیگران تعریف می کندها. و من با دهانی باز نگاهشان می کنم و از ماجراهایی که خودشان تعریف می کنند متوجه می شوم که بی راه نمی گویند و آدمها چه قدرت تفسیر خارق العاده ای دارند. که همین حرف ساده تو چگونه می تواند محل بدگمانی شود و چه کارها که دستت بدهد و چه کدورتهایی که از سر همین ها پیش نیامده. آخر چرا باید حرفی را که می شود تعبیر خوب کرد بد برداشت کرد. لابد بس که بدی دیده ایم. پر شده ایم از بدگمانی و بی اعتمادی.

با دوستی که پنج سالی در چین دانشجو بوده و به تازگی برگشته صحبت می کردیم و می گفت خوب درکت می کنم. تا آدم از این محیط خارج نشود نمی تواند بخوبی درک کند چه در کشورش می گذرد. می گفت من حس می کنم در این پنج سال مردم «....» شده اند. همه به جان هم افتاده اند. پنج سال پیش اگر از هر ده مغازه دو تا سرت کلاه می گذاشتند الان حس می کنی هر ده تا می خواهند سرت کلاه بگذارند. می گفت من هم هفته های اول برگشتنم افسردگی گرفته بودم.

همه جای شهر پر است از پیامهای نوروزی خطاب به مسافرین که عزیزان! اخلاق خوش و روی باز از ملزومات سفر است و غیره. آخر به کدام دلخوشی روی خوش داشته باشد؟ آدمهای خوش اخلاق می بیند؟ با دوست مروت و با دشمن مدارا می بیند؟ مهربانی و اخلاق می بیند؟ امکانات مسافرتی خوبی برایش هست؟ همه اش حرف و فقط حرف. همه اش موعظه. کتابها و رسانه هامان پر است از حرفهای قشنگ. مهربان باشیم، لبخند بزنیم، دوست بداریم. آدمی با خواندن و شنیدن مهربان و انسان دوست و با اخلاق نمی شود. آدمی تا مزه مهربانی و لبخند و نوع دوستی در جانش ننشیند و ملکه ذهنش نشود نه تنها صاحب این فضایل نمی شود، که حتی تمایلی به کسب آنها ندارد. اینها هم با حرف و نوشته حاصل نمی شوند. در محیطی که تو را هل می دهد به سمت بداخلاقی و عصبانیت و بدگمانی و بی اعتمادی، مروت و مدارا و لبخند و خوش اخلاقی کیلویی چند.

نشسته ام و از خودم می پرسم آخر چرا؟ دارم، فرضیه هایی برای جواب دارم. اما از سر درد فقط دلم می خواهد بپرسم «آخر چرا». درست است که همه اینطور نیستند اما آنقدر تعداد آدمهای متفاوت کم است که چندان به نظر نمی آید. می دانم که عده ای می گویند سیاهنمایی می کنی. اما یکی بیاید سپیدنمایی کند و به من بگوید در رفتار مردم ما به طور کلی و در سطح وسیع در طی سالهای اخیر چه پیشرفتی حاصل شده؟ چرا سهم ما از زندگی شده است دروغ و ریا و تظاهر و کینه و نفرت و دزدی و بی رحمی و کلاهبرداری و بقیه بی اخلاقی ها و بداخلاقی ها؟ چه شد آن فرهنگ و تمدنی که باعث افتخار همه ماست اما ذره ای در احیای ارزشهایش تلاش نمی کنیم؟ چرا مهربانی و گذشت و نوع دوستی و انسانیت می رود که به تاریخ و کتابها و حافظه ها بپیوندد؟ رد این همه زخم چگونه قرار است از تن اخلاق و ارزشها پاک بشود؟ من فکر می کنم همین طوری پیش برود جانی باقی نمی ماند که با خشتش وطن را دوباره بسازیم...

 

 

به نقل از وبلاگ یک دوست

لینک به دیدگاه
قبول دارم.من هم اگه خطایی کرده باشم و پلیس جریمه ام کنه باهاش بحث میکنم که منصرف بشه.من هم اگه یکی یه وام یه میلیونی بدون نوبت برام جور کنه حتما" میگیرم.

اینا هم بخاطر اینه که میدونم اون پلیسه از خطاهای یکی دیگه چشم پوشی میکنه یا میدونم که خیلیا بدون نوبت وام چند میلیونی میگیرن.

اما این که نشد جواب.یعنی باید همین جور ادامه بدیم؟

 

میلیونو ول کن میدونستی اگه یه میلیارد نقد بزاری رو سینه مرده ای که 3 ساله مرده بلند میشه بندری میرقصه

تا حالا فکر کردی اگه کاری -- هر کاری-- یه میلیارد برات داشته باشه چه کارها که نمیکنی

اینجا جهان سومه

اینجا قرار نیست درست شه

و نمیشه

اینجا هر چیزی توجیح میشه

اینجا اصلا مهم نیست جرمی انجام داده باشی یا نداده باشی

هستن کسایی که طبق قانون همین کشور باید12 بار اعدام شن ولی خیلی هم حرمت دارن و هستن کسایی که هیچ کاری نکردن ولی اعدام میشن

خودت محسن جون یه هفته بیا پیش من میریم با هم یه جای بعد یه هفته قول میدم به هر چیزی اعتراف کنی

بهتره تو این جنگل هیچی نگیم بفکر خودمون باشیم

خودمون برای خودمون ادم باشیم

اینجا درست شدنی نیست که نیست

شما اگه یه ادم از بهترین کشور دنیا رم بیاری و ببری تو مترو تهران و بدبختش کنی برای چندر غاز حقوق اخر برج و یه جایی کار کنه که مجبور باشه سر موقع برسه اونوقت میبینی که چه بیرحمانه سوار مترو میشه

همین ایرانیا وقتی میرن تو کشورای اروپایی میبینی همه قوانینو رعایت میکنن چرا ؟ چون محیط اینو میخواد

لینک به دیدگاه
امیدجان بالاخره یه روزی باید بهتر خودمون,قابلیتهامون ومشکلاتمونو بشناسیم یانه؟

یا اینکه ماهم کما فی السابق بندازیم رو دوش سه نسل بعدیمون که شاید بخوان چاره ای بیندیشن!!

 

خوب میتونیم یاد بگیریم و این مسولیت رو از روی دوش نسل بعدی برداریم

 

اما خلاف جهت رودخونه تا کی میخوای شنا کنی اخر اب میبرتت و غرقت میکنه:banel_smiley_52:

 

به نظر من باید خودمون به فرزندانمون اموزش بدهیم تا از همون کودکی...........

 

وگرنه از الان بخواهیم خودمون شروع کنیم غرق میشیم:ws44:

لینک به دیدگاه

میخواستیم من وتو را بهتر بشناسیم

مارا بهتر بشناسیم تا بدانیم ما چگونه ما شدیم

ما شدنمان تحت اثر بیگانه وغیر عادت دیرین ماست

سر خم میکنیم وبه تبعیت ذاتمان به انچه ادم فروخت به کمترش دینم ودنیایمان را برباد میدهیم

میترسیم خودمان را به بوته نقد بکشانیم

میترسیم تا باورها وارزشهایمان را به سنگ محکی نشان دهیم

دروغ میگوییم وراست کردار جلوه میدهیم

به تاریخمان مینازیم وبه به وچه چه میزنیم وداد سخن از داشتم ها سرمیدهیم

اما هیچوقت نمیپرسیم اگرروزی همین افغانستان بدبخت هم از ما جلو زد که به ضرس قاطع میگویم چندسالی بیش طول نخواهد کشید چه وکه را پایینتر ودون تر خواهیم دانست

چرا باور نمیکنیم ایراد واشکال از خود ماست

این همه عقب افتادگی ریشه های بسیار واضح ودرمان پذیری در بین خودمان دارد

هیچ مهم نیست عرب بالا سرمان باشد یا همین نظام یا شاهنشاهی

همین قهقرا را به سرعت ادامه میدهیم

با افتخار سقوط میکنیم

لینک به دیدگاه
دارم فک میکنم پَ چرا دارم جون میکنیم درس میخونیم ...:jc_thinking:خیر سرمون آدم موفقی بشیم؟!؟!:girl_in_dreams:

شما هرچی درس بخونی ارزش خودتو میبری بالا ربطی به جامعه نداره

گل نیلوفر آبی با اونهمه زیباییش از توی لجن مرداب میاد بیرون

باید خوبیهارو جذب کرد و بدیها رو از وجودمون پاک کنیم

ما اول در برابر خودمون و عمرمون و استعدادهامون مسئولیم و پادشاه خودمون هستیم بعد در برابر جامعه

 

جانان پدر هنر آموزید که دولت پاینده است و چشمه زاینده

هنرمند هر جا که رود قدر بیند و در صدر نشیند

و بی هنر سختی بیند و خوشه چیند

سعدی

لینک به دیدگاه
خوب میتونیم یاد بگیریم و این مسولیت رو از روی دوش نسل بعدی برداریم

 

اما خلاف جهت رودخونه تا کی میخوای شنا کنی اخر اب میبرتت و غرقت میکنه:banel_smiley_52:

 

به نظر من باید خودمون به فرزندانمون اموزش بدهیم تا از همون کودکی...........

 

وگرنه از الان بخواهیم خودمون شروع کنیم غرق میشیم:ws44:

 

امیدجان نمیخوایم این ترس رو گه به فکر وروح وذهن ما مستولی شده رو یه روز کنار بزاریم؟

چقدر خوبه خودمون واز خودمون شروع کنیم

تغییر باورها سخت ولی امکانپذیره

موفق باشیم:icon_gol:

 

شما هرچی درس بخونی ارزش خودتو میبری بالا ربطی به جامعه نداره

گل نیلوفر آبی با اونهمه زیباییش از توی لجن مرداب میاد بیرون

باید خوبیهارو جذب کرد و بدیها رو از وجودمون پاک کنیم

ما اول در برابر خودمون و عمرمون و استعدادهامون مسئولیم و پادشاه خودمون هستیم بعد در برابر جامعه

 

جانان پدر هنر آموزید که دولت پاینده است و چشمه زاینده

هنرمند هر جا که رود قدر بیند و در صدر نشیند

و بی هنر سختی بیند و خوشه چیند

سعدی

 

ممنون هوتن جان:icon_gol:

لینک به دیدگاه

سلام...

نظراتتون رو خوندم ..برام جالب بود..مرسی..:ws37:

به نظر من این چیزا باید فرهنگ سازی باشه و بقول یکی از دوستان جامعه اینو از ما بخواد...

بیشتر تو مدرسه و تلویزیون که همه جور مخاطبی داره باید اینکارا رو بکنن!!

تلویزیون خیلی نقشش مهمه ...

هرکسی هم باید عیب های خودشو بپذیره و از خودش شروع کنه!!لازم نیست ادعای روشنفکری کنیم یا اینکه همه چیزو میدونیم،کافیه بدونیم ما هم جزء اجتماع هستیم...

لینک به دیدگاه

654g2f.jpg

هی نگویید ملت بزرگ، ملت نجیب ملتی که وارد دروازه‌های تمدن بزرگ بشری شده‌اید، ملتی که تا ابرقدرت‌های بزرگ اسم شما را می‌شنوند پشتشان می‌لرزد. آیا واقعاً اینطور است؟ صراحت داشته باشید. بگویید ملت بگردید ببینید چه کم داریم؟ چرا اینقدر درمانده‌ایم؟ چرا با این همه درآمد استثنایی نفتی که طی سی سال گذشته داشته‌ایم تا یک دلار قیمت نفت کم می‌شود همه را وحشت می‌گیرد؟ چرا متوسط کار مفید ایرانی‌ها در روز به زیر سی دقیقه میرسد؟ چرا پای صنعت اتومبیل‌سازی ما بعد از سی سال مونتاژ هنوز اینقدر لنگ میزند؟ چرا برای پیشبرد هر کار کوچکی باید روزها و در بعضی مواقع ماه‌ها و سالها وقت گذاشت و اعصاب خراب کرد؟ چرا کارمندان ادارات در اکثر مواقع پدر ارباب رجوع را در می‌آورند بدون آنکه فکر کنند فردا نوبت خودشان است که در نقش ارباب رجوع اداره‌ی دیگر ظاهر شوند؟ چرا سن سکته در این کشور زیر چهل است؟ چرا بی‌اعتمادی هر روز گسترده‌تر می‌شود؟ فساد بنا به گفته بسیاری از دست‌اندرکاران از حد متعارف بالاتر می‌رود؟

نوشته‌های بالا برگرفته از کتاب جامعه شناسی خودمانی بود که این روزها خوندم. کتاب بقدری خوب و جذابه که فقط ظرف چند ساعت نمیدونم خوردم یا خوندمش! البته کتاب جدیدی نیست چاپ اول کتاب مربوط به سال 1380 و بعد از کتاب جامعه‌شناسی نخبه‌کشی ( یا جامعه‌کشی نخبه‌کشی، الان دقیقاً یادم نیست ) که خیلی هم مورد استقبال جامعه واقع شد چاپ شده و اینی هم که من خوندم مربوط به چاپ شونزدهم کتاب بود. بارها کتاب رو دیده بودم ولی اینبار بنا به توصیه دوستی اون رو خوندم و بد ندیدم معرفیش کنم تا دوستداران کتاب هم حالی کنند! بنابراین مصمّم و محکم به همه‌تون توصیه می‌کنم که حتماً کتاب رو بخونید. همون چند خط بالا، فوق‌العاده ساده و روون و واقعی و البته با دل و جرات نوشته شده. من یکی که جیگرش(......) رو نداشتم بنویسم!

خانم خانه، کدبانوی خانه از مقدار پرتقالی که برای بچه‌هایش می‌خرد اول تعداد درشت را سوا می کند برای‌میهمان، کوچک‌ها و یا بعبارتی درجه دو‌هایش را میدهد به بچه‌ها. یعنی چه؟ یعنی اینکه میهمان بداند ما همیشه پرتقال درشت مصرف می‌کنیم. این را می‌گویم تظاهر که قبلاً گفتم اگر مسئله میهمان‌نوازی باشد باید شامل آن پیرزن خدمتکار خانه هم بشود که هفته‌ای یکی دو روز برای‌ کمک به منزل می‌اید. در صورتیکه می‌دانیم نمی‌شود.

... بدون شک من هم خوب بلدم خود و سایر هموطنانم را باهوش‌ترین، پرکارترین، مهربان‌ترین، اصیل‌ترین و تربیت شده‌ترین نژاد روی زمین قلمداد کنم، ایرانیان را از نژاد آریا با تمدن شش هزار ساله‌اش انسان‌ترین انسان‌های روی کره زمین معرفی نمایم، خوب بلدم بگویم ما ایرانیان شجاعت ‌شیر، سخاوت خاتم و ... و ... چه داریم. ولی میدانم که با استقبال از " شعار " و احترام از " شعور " خود را غافل نموده و بعضی‌ها را فریب داده‌ام و هم چنین میدانم که با گفتن و عنوان کردن معایب اخلاقی‌مان عده زیادی علی الخصوص آنهایی که در ذهنشان از ایران و ایرانی بتی ساخته‌اند و به او عشق می‌ورزند، ناراحت می‌شوند. ولی با وجود تمام این میدانم‌ها ترجیح میدم که واقعیت را هرقدر تلخ عنوان کنم تا مصلحین به گفتار آِیند و دست‌اندرکاران به حرکت.

خب اگه کتابخون باشید، با خوندن همین سه قسمت کوتاه از بخش‌های مختلف کتاب، احتمالاً یه کمی کـِرم خوندنش افتاده توی تنبون‌ گرم و نرم‌تون و اگر هم که کتابخون نیستید و یا از این بخش‌ها خوش‌تون نیومده که هیچ، احتمالاً امروز از این وبلاگ چیز دندون‌گیری نصیب‌تون نمیشه. کتاب در رابطه با خصوصیات و اخلاقیاتِ بد ما ایرانیهاست و اینبار برخلاف خیلی از کتابها قرار نیست ما رو به عرش ببره و هندونه بذاره زیر بغل‌مون بلکه اینبار از ظاهرسازی، ریاکاری، احساساتی بودن، دروغگو بودن، حسادت و توقع و نارضایتی دائمی ما ایرانیها، بی‌برنامه بودن و پنهان‌کار‌یهامون میگه. اینکه چرا درمانده‌ و چرا عقب‌مونده‌ایم؟! پس قطعاً باید کتاب خوبی باشه. هرچند این کتاب فقط مشکلات رو عیان میکنه و هیچ راهکاری نشون نمیده و ارائه طریقی نمیکنه ولی همین هم در این آشفته بازار که شتر رو با بارش می‌برند و مُرده رو با گورش می‌خورند! غنیمتی است. بنظرم اگر هوس خریدن کتاب زد به سرتون ترجیحاً چند تایی بیشتر بخرید چون برای هدیه به دوست و رفقها میتونه انتخاب خیلی خوبی باشه و همچنین اگر کتاب رو خوندین ممنون میشم نظرتون رو در رابطه با کتابهایی که معرفی میکنم بدونم.

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه
این استارت بحث من اونجا بود که ادامه داده نشد

حق مطلب و دوستان برای اغاز بخوبی ادا کردند

امیدوارم ادامه بحث به نتایج خوبی برسه

با سپاس از تمامی دوستان عزیز

 

 

هر بار که به ایران می آیم مثل بقیه کسانی که مدتها دور از ایران بوده اند محو تماشای تغییرات می شوم. از ظاهر آدمها و مکانها گرفته تا رفتارها. در طی این ده سال این بار چهارم است که به ایران برمی گردم، این بار بعد از دو سال و نیم. هنوز بیست روز از رسیدنم نگذشته اما در این .................

...........

 

به نقل از وبلاگ یک دوست

 

کمتر اتفاق میافته پست به این طولانی رو بخونم ....ولی این پست چیزهایی که منم چن وختی هس بهش فک میکنم....:JC_thinking:

مخصوصا درمورد سریالهای تلویزیونی که منجر شد دیگه طرف تی وی نرم.....:icon_pf (34):

یا مهمونی ها....که تا اون جایی که مجبور نباشم نمیرم....یا اینقدر ساده میرم که اطرافیانو مجبور کنم به این موضوع هم فک کنن....این جوری هم میشه مهمونی رفت و ازش لذت برد...:girl_yes2:

چیز دیگه ای که فکر منو مشغول میکنه...مراسم مختلف مرتبط با عروسیه...:banel_smiley_4:

مثلا اعلام کادوها سر عقد....:banel_smiley_4:واقعا مهمه که همه فامیل بفمن پدر عروس 1000 متر زمین بهش هدیه داده....یا نوه عمو ی دخترخاله داماد یه ربع سکه....:banel_smiley_4:

 

حالم از این برنامه ها به هم میخوره....:icon_pf (34):

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...